دلتنگی دختر شهید قاسم سلیمانی و روایت ها از آخرین ساعات حیات حاج قاسم
سردار سلیمانی با رفتنش داغ بزرگی بر دل مردم ایران گذاشت و یک ملت را بی پدر کرد. دختر سردار سلیمانی پس از شهادت پدر صحبت های تاثیرگذاری انجام داد. پس از گذشت چندین روز از شهادت سردار دل ها دختر شهید قاسم سلیمانی متنی در اینستاگرام قرار داد که حاکی از دلتنگی و حزن او بود. باهم در پرشین وی این متن را می بینیم.
دلتنگی دختر شهید قاسم سلیمانی برای پدرش
زینب سلیمانی دختر فرمانده شهید حاج قاسم سلیمانی دومین پست اینستاگرام خود را در فراق پدر بزرگوارش منتشر کرد.
زینب سلیمانی، دختر سردار رشید اسلام سپهبد شهید قاسم سلیمانی در فراق و دلتنگی پدر بزرگوار خود متنی حزنانگیز را در صفحه شخصی خود در اینستاگرام منتشر کرد که این پست با موجی از ابراز همدردی و همراهی کاربران فضای مجازی همراه شد.
زینب سلیمانی در اینستاگرم خود نوشت:
دستانت بوی بهشت میدهد
همان دستی که از تمام تو برای ما هدیه آوردند
چقدر دلتنگ بوسیدن این دستها هستم
و چقدر دلتنگ نواز تو با این دستانم
روزها میگذرد و داغ تو بر من تازهتر میشود
کاش باز هم با این دست نوازشم کنی
کاش کاش کاش… و امان از این حسرتها
صحبت های زینب سلیمانی درباره پدرش
زینب سلیمانی در آیین نماز جمعه شهر کرمان در مصلای بزرگ امام علی (ع) افزود: امروز من زینب حاج قاسم به شما می گویم داستان کربلا دوباره در عصر ما تکرار شد و علمدار محور مقاومت تکه تکه شد تا ولی امرش آسیب نبیند.
دختر شهید قاسم سلیمانی ادامه داد: علمدار رفت تا ایران و ایرانی بماند، علمدار رفت تا ناموس حفظ شود و او با
شهادتش حجت را بر همگان تمام کرد و به تمام دنیا نشان داد شیطان بزرگ کیست.
وی رو به مردم اظهار داشت: بابت حماسه حسینی (ع) که در تشییع پیکر پدرم آفریدید،
تشکر می کنم و به نوبه خود و خانواده ام به خانواده افرادی که در حادثه آیین تشییع
مصیبت دیده اند، تسلیت عرض می کنم.
دختر شهید قاسم سلیمانی با بیان اینکه شهادت حاج قاسم مصیبتی عظیم و جبران ناپذیر است اما بیش از شهادت باید به اندیشه، منش و ولایتمداری ایشان نگاه کنیم تصریح کرد: پدر شهیدم تمام جهاد و وظیفه اش را در راه ولایتمداری می دید و توصیه اش به ما ماندن در راه ولایت و خط رهبری بود.
وی تاکید کرد: موجی که در دنیا به خاطر شهادت پدرم ایجاد شد به دلیل خدمات
ارزشمند او نبود بلکه دنیا فهمید سردار سلیمانی در هر شرایطی دغدغه حفظ وحدت و
همبستگی مردم سراسر دنیا را داشت.
دختر سپهبد سردار شهید سلیمانی افزود: آمریکا با ترور پدرم بزرگترین و احمقانه ترین
حرکت را کرد زیرا نه تنها شهادت پدرم موجب ضعف ایران و جبهه مقاومت نشد،
بلکه تمام آزادیخواهان و جوانان سراسر دنیا را بیدار و وحدت میان مردم را بیشتر و بیشتر کرد.
وی افزود: پدرم مانند شیشه عطری بود که با شکستن آن رایحه خوشش در سراسر دنیا پیچید.
روایت ها از آخرین ساعات حیات حاج قاسم
همچنین به تازگی روایتی به نقل از یکی از مدافعان حرم در سوریه از آخرین ساعات زندگی سردار قاسم سلیمانی منتشر شده است .به گفته این مدافع حرم، سردار سلیمانی در آخرین سفر خود به سوریه توصیههایی متفاوت از همیشه داشته است. در این روایت که مربوط به روز پنج شنبه ۱۲دی است آمده است:
– با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه میشوم، هوا ابری است و نسیم سردی میوزد. ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولان گروههای مقاومت در سوریه حاضر بودند.
– ساعت ۸ صبح
همه با هم صحبت میکنند… در باز میشود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد میشود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوال پرسی میکند. دقایقی به گفت و گوی خودمانی سپری میشود تا این که حاجقاسم جلسه را رسما آغاز میکند. هنوز در مقدمات بحث است که میگوید: «همه بنویسن، هرچی میگم رو بنویسین!» همیشه نکات را مینوشتیم، ولی حاجی این بار تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت… از منشور پنجسال آینده، از برنامه تکتک گروههای مقاومت در پنجسال بعد، از شیوه تعامل با یکدیگر…از…کاغذها پر میشد و کاغذ بعدی…سابقه نداشت این حجم مطالب برای یکجلسه. آنهایی که با حاجی کار کردند میدانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطعکردن صحبتهایش را نمیدهد، اما آن روز این گونه نبود… بارها صحبتش قطع شد، ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه… .
– ساعت ۱۱:۴۰ ظهر
زمان اذان ظهر رسید؛ با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! و حدود هفت ساعت! حاجی هرآن چه را در دل داشت گفت و نوشتیم.
روایتی از جزئیات اتفاقات روز آخر حیات حاج قاسم سلیمانی
– ساعت ۳ عصر
پایان جلسه… مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا در خروج همراهی اش کردیم. خودرویی بیرون منتظر حاجی بود. حاجقاسم عازم بیروت شد تا سیدحسننصرا… را ببیند.
– حدود ساعت ۹ شب
حاجی از بیروت به دمشق برگشت. شخص همراهش میگفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن
دیدار کرد و خداحافظی کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگیهایی انجام شود.
سکوت شد. یکی گفت: حاجی اوضاع عراق خوب نیست، «فعلا نرین!» حاجقاسم با لبخند گفت:
«میترسین شهید بشم!» باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد: «شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما
فاجعه است!حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم» اما حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام
و شمردهشمرده گفت: «میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده
میشه و خودش میفته!» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد؛ اینم رسیده است، اینم رسیده است…
– ساعت ۱۲ شب
هواپیما پرواز کرد.
– ساعت ۲ بامداد جمعه
خبر شهادت حاجی رسید، به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود.
آخرین دست نوشته حاج قاسم چه بود؟
این دست نوشته فرمانده فقید سپاه قدس کمی قبل از پرواز شهادت از دمشق به بغداد پنج شنبه ۱۲ دی ماه نوشته شده و ایشان این متن را کنار آینه محل اقامت خود قرار داده و قلم را روی آن گذاشته بود.
در دست نوشته آمده است:
«الهی لا تکلنی
خداوندا مرا بپذیر
خداوندا عاشق دیدارتم
همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود
خداوندا مرا پاکیزه بپذیر
الحمدلله رب العالمین
خداوندا مرا پاکیزه بپذیر»
باشگاه خبرنگاران و ایرنا و خبرآنلاین و مشرق