جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

این آقازاده سوژه شب یلدا در شبکه‌ های اجتماعی شد!!

تاریخ نشر :دوشنبه 23 دسامبر 2019 اشتراک:
سوژه شب یلدا اخبار گوناگون
عکس این آقازاده در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود

در بین تصاویر منتشر شده در فضای مجازی به مناسبت شب یلدا تصویری از فرزند یک پاکبان که به کمک پدرش آمده تا چدرش نیز این شب را در جمع انها باشد تحسین کاربران را در پی داشت و او را آقازاده واقعی دانستند .  تصویری جالب که سوژه شب یلدا شد را در ادامه در پرشین وی می توانید مشاهده کنید .

تصویری که سوژه شب یلدا شد

تصویری از فرزند یک پاکبان که در شب یلدا برای حضور پدرش در کنار خانواده به کمک او رفته بود
در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود و سوژه شب یلدا  شذه است  و مورد توجه کاربران قرار گرفته است.

کمک فرزند پاکبان به پدرش

سوژه شب یلدا کمک فرزند یک پاکبان به پدرش

همچنین بخوانید : زندگی خصوصی خانم و آقای پاکبان!

در بین این همه پیج لاکچری، همسر یک پاکبان با صفحه بی ریایش توجه بیش از ۱۲۳ هزار
کاربر را جلب کرده و به ما از عاشقانه هایشان می‌گوید.

مریم مانند هر روز و در زمانی که خورشید در تلاش برای پنهان شدن از چشم دیگران است،
شانه را بر می‌دارد تا مو‌های دختر دو و نیم ساله‌اش را تمیز و مرتب کند. بعدش هم دستی به
سر و روی خود می‌کشد و لباس‌های زیبای «النا» را تنش می‌کند. حالا «مریم» و «النا» آماده
استقبال از شوهر و پدرشان می‌شوند تا با دلبری‌های زنانه و دخترانه، روی مرد زندگی‌شان را ببوسند و التیامی برای دست‌های پینه بسته او شوند.

سوژه شب یلدا آقا و خانم پاکبان

داستان زندگی «ایمان عباسی» و «مریم آزموده» که با انتشار عکس‌هایی واقعی از زندگی
ساده‌شان، مورد توجه کاربران اینستاگرام قرار گرفته است و پیج شان ۱۲۳ هزار عضو داردما
را ترغیب کرد تا گپ و گفتی با آن‌ها داشته باشیم.

ماجرای ازدواج یک پاکبان

این خانواده، پدری زحمت‌کش و مادری دلسوز دارد که اگرچه سن پایینی برای ازدواج داشته اند،
اما به راحتی می‌توانند الگوی جوان‌هایی باشند که در سن ازدواج هستند و حتی متاهل شده‌اند،
اما رو به رو شدن با کمترین سختی و مانع در زندگی، آن‌ها را از پای می‌اندازد. در ادامه داستان
زندگی پر از فراز و نشیب، اما الهام‌بخش این پاکبان عاشق را از زبان مریم آزموده می‌خوانید:

ماجرای آشنایی مریم و ایمان در یک تصادف!

دختری ۱۷ ساله در حال عبور از خیابانی نزدیک به مدرسه‌ای در شهرستان خمام استان گیلان
بود که پراید سفیدی با او تصادف کرد. راننده در حالی که در ماشین نشسته و ترسیده بود، دستپاچه پیاده شد،
اما خوشبختانه این تصادف ختم به خیر شد و حال دختر خوب بود. این داستان آشنایی ماست. شهرستان
ما فضای کوچکی داشت و پیدا کردن من برای او بعد از این اتفاق، آسان بود. گاهی اوقات اطراف مدرسه
می‌دیدم‌اش تا این‌که مدتی بعد، تصمیم به خواستگاری گرفت و این نقطه آغاز آشنایی من و ایمان بود.

سن زیادی نداشت و فقط دو سال از من بزرگ‌تر بود. هرچند ایمان متولد ۷۲ بود، اما از حرف‌هایش
مشخص بود که بیشتر از سنش می‌توان روی او حساب باز کرد. تا جایی که در تحقیقات خبردار شدیم
، او با این‌که سن کمی داشت، اما هفت صبح بیدار می‌شد و هر روز سر کار می‌رفت.

باید قبول کنیم که این روز‌ها پسری مسئولیت‌پذیر و اهل خانواده کمتر پیدا می‌شود. من مردی برای
زندگی مشترک می‌خواستم که مانند پدرم صبح‌ها برای لقمه‌ای نان از خانه بیرون برود و شب به خانه بیاید.
اوضاع مالی خانواده ما متوسط بود و هیچ‌وقت دست‌های پینه بسته پدرم را در ظهر‌های داغ تابستان‌هایی
که در حال کار بود، یادم نمی‌رود. قهرمان زندگی همه دختران، پدرهایشان هستند.

تابناک با تو

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس