شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

ویدیویی از ماجرای پسر ستاره سادات قطبی مجری از همسر سابقش که او منتشر کرد

تاریخ نشر :شنبه 23 مه 2020 اشتراک:
ماجرای پسر ستاره سادات قطبی اخبار گوناگون
در این متن و ویدئو ماجرای پسر ستاره سادات قطبی را می بینید

ستاره سادات قطبی مجری خوب کشورمان است که پس از ازدواج ناموفقی که داشت و از همسرش جدا شد چند سالی است با شهرام شکیبا ازدواج کرده است. این مجری جوان از همسر سابقش یک پسر دارد. امروز در پرشین وی می خواهیم ماجرای پسر ستاره سادات قطبی را در پست اینستاگرامی او ببینیم

ویدیوی ماجرای پسر ستاره سادات قطبی

ستاره سادات قطبی در پست اینستاگرامی جدیدش نوشت:

سلام به روی ماهتون بنده های خوب خدا

توی پارک منتظرشهرام بودم.فشارم افتاده بود.کنارحوض نشستم.سرم روبه آسمون یه نفس_عمیق کشیدمو گفتم خدایا تااینجااین همه سختی کشیدم وتوام هوامو داشتی.امروزویژه نگام کن.باصدای زنگ گوشی به خودم اومدم شهرام بود.گفت بیاکنار جاده وایسادم.نفهمیدم چطورخودموبهش رسوندم سریع سوارماشین شدم گفتم‌شهرام چی شدیه آهی کشیدو سرش رو آورد پایین.دلم آشوب شد.گفتم توروامام حسین بگوچی شده دستموگرفت گفت ستاره امیرعلی میادپیشمون باخوشحالی گفتم یک ماه گفت نه گفتم کل تابستون گفت نه گفتم واسه همیشه؟گفت دیگه کنارته!دیگه غصه نخور!همه_چی_تموم شد!من اونقدرشوکه شده بودم که دستام میلرزید.

ماجرای پسر ستاره سادات قطبیستاره سادات قطبی

ازگریه نفسم بنداومده بودزنگ زدم به همه ودادمیزدم بچه ام داره میادپیشم.اخ که چه روزی بود.بابای امیرعلی پیام دادبه شهرام گفت یه#توافق_نامه بین خودمون بنویسیم و فعلا موقت بچه یک سال بیادپیش مادرش اگرخودش راضی بودو من خواستم سال بعدتمدیدمیکنیم.موقع خداحافظی اشک های پدرامیرعلی جگرم روسوزوند.بعدازاین همه سال ازامیرعلی جدامیشدواینباراون ماهی یکباربچه رومیدید.ماگفتیم امیرعلی هرموقع خواست میاریمش اصفهان.وشماهم هرموقع خواستیدبیاین تهران بلاخره یوسف گمگشته ام بعداز ۶ سال اومدپیشم و ۶ روزبعدش ۶ تیر تولدش شد.۶ عجب عدده عجیبی بود.یه تولدخیلی خوب براش گرفتیم منو شهرام‌ بهش گوشی کادودادیم‌،تاهرموقع خواست باپدرش درارتباط باشه.

ماجرای پسر ستاره سادات قطبیپسر ستاره سادات قطبی

درست روز ولادتامام_رضا بردمش مشهد.وایسادم روبروی پنجره فولا.‌دستشوبردم
بالاگفتم آقاقربون کَرَمت،الوعده وفابا پسرم اومدیم پابوست.روبه امیرعلی گفتم
امام رضاتوروبهم برگردوندنگاهش به پنجره فولا گره خوردو اشک توچشماش جمع شد.
دست به سینه زیرلب باآقاحرف میزد.وقتی از مشهدبرگشتیم تمام وسایل اتاقمون
رو جمع کردیم وبراامیرعلی و صدرا یه تخت دوطبقه گرفتیم و اتاق ما شداتاق اونا.
مدرسه رفت.باشگاه و کلاس زبان رفت. محرم توهئیتمون باجون ودل کارمیکردتواین
مدت صدرا خیلی بهش عادت کرده و داداش جون از زبونش نمیوفته.از شرایطی که
داره راضیه والحمدالله لباش خندونه.الان یازده ماه ازون قرار دادمیگذره وماهه دیگه تموم میشه!.
.یعنی بعدش چی میشه؟
.امیرعلی میتونه بمونه پیشم؟
.باباش چه تصمیمی میخواد بگیره؟
.اگه بگه برگرده اصفهان چی؟. اونوقته که امیرعلی و من دوتایی باهم دق میکنیم…
اخر قصه همیشه خوش نیست مثل قصه ی منوامیر علی.مثل قصه ی خیلی از مامانا و امیرعلی هااین قصه هیچوقت پایان نداره اما درد داره..

ویدیوی پسر ستاره سادات قطبی مجری تلویزیون

ستاره سادات قطبی مجریستاره سادات قطبی مجری

اینستاگرام

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
تصاویر خبری
بیشتر >
آرون گروپس