خاطرات زیبای مهسا ایرانی از دوران آشنایی با همسرش فرهاد / روایتی عاشقانه از چالش های زندگی زوج معروف ماه عسل
مهسا ایرانی در دهه نود با همسرش در دانشگاه آشنا شد. او و همسرش برای راضی کردن پدرش سختی های زیادی کشیده اند. پدر و مادر مهسا خانوم به شدت با این ازدواج مخالف بودند که بعد از مدتی نظرشان تغییر کرده است. در قسمت زیر خاطرات زیبای مهسا ایرانی و فرهاد ایرانی را قرار داده ایم. برای مشاهده پست جدید ایشان در پرشین وی همراه ما باشید.
مهسا ایرانی و فرهاد
تصاویر جالب از عاشقانه های زوج معروف هنرمند را مشاهده کنید.
پست اینستاگرامی آقای ایرانی
فرهاد ایرانی نوشت:
خاطرات از زبان مهسا:
حدودا یک سالی از تایم دوستیم با فرهاد گذشته بود که با خواهرم درمیون گذاشتم و بهش توضیح دادم که با یه شخصیتی به اسم فرهاد تو دانشگاه اشنا شدم تا اینکه خواهرم عکسش رو دید و پرسید چهره اش چرا متفاوته و من دلیلشو بهش توضیح دادم و در اخر گفتم قصد فرهاد جدی هست و میخواد که ما با هم ازدواج کنیم…و چون خواهرم فرهاد رو نمیشناخت گفت من بعید میدونم که مامان و بابا راضی بشن که با فرهاد ازدواج کنی …گذشت تا چند سال بعد یعنی سال ۹۶ فرهاد گفت که من میخوام بیام خواستگاریت تا چند ماه اینده ، آماده ای واسه جنگیدن؟
چون احتمال خیلی زیاد قراره با مخالفت های زیادی روبه رو بشیم.. منم ماتم زده گفتم باشه من همیشه اماده ام🥹,تا اینکه یه روزی با پدر و مادرم درمیون گذاشتم و توضیح دادم… پدرم گفت همون عکاسی که برای مراسم عروسی خواهرت اومده بود رو نمیگی و من گفتم بله خودشه..اخه فرهاد واسه مراسم عکاسی خواهرم اومده بود عکاسی کنه..ولی در نهایت پدر و مادرم مخالفت کردن ولی من اسرار داشتم اگر اجازه بدین یک جلسه فرهاد خودش تنها بیاد ببینینش و باهاش صحبت کنید شاید نظرتون عوض بشه…
خاطرات عاشقانه مهسا ایرانی
سخت بود گرچه حق داشتند … خیلی خیلی سخت بود فهموندن دنیای فرهاد به مامان و بابا … پدرم قبول کرد و فرهاد تنها اومد خونه ی ما تا با
پدر و مادرم صحبت کنه… تو حین راضی کردن پدر و مادر من اقای احسان علیخانی هم با فرهاد اشنا شده بود و قصه ی زندگیش رو شنیده بود و خیلی مشتاق بود که ما ازدواج کنیم و برای خودشم جالب بود که آخر این اتفاق چی میشه .
خلاصه ما فکر میکردیم سال ۹۶ میریم برنامه ماه عسل و من این موضوع رو به پدرم گفتم و فکر میکردم به این بهونه می تونم سریعتر بابامو راضی کنم … که اوضاع بدتر شد … خلاصه ماه عسل سال ۹۶ رو از دست دادیم و دیگه برای ما مهم نبود فقط به این فکر میکردیم که بتونیم پدرمو راضی کنیم فرهاد همیشه میگفت آروم آروم … هیچی با عجله نمیشه و در آخر بعد از چند ماه پدرم ازم خواست که فرهاد با خانوادش بیان خونه ما و رفت و آمد ادامه دار شد تا اینکه بهمن ۹۶ ما نامزد کردیم و چند ماه عقد بودیم و بعدش برنامه ی ماه عسل …