اسیدپاشی هولناک به زن شوهردار توسط دوست پسرش در تهران
مردی بعد از رابطه پنهانی با زنی که قصد طلاق از همسرش را داشته به او مشکوک می شود و بعد از این که متوجه ارتباط های دیگر این زن شده او را با اسید سوزانده است. در ادامه جزئیات اسیدپاشی به زن شوهردار را در پرشین وی مشاهده کنید.
اسیدپاشی به زن شوهردار
مرد کینه جو که درجریان اختلاف برسر ارتباط با یک زن با تهیه یک بطری اسید در صدد انتقام جویی بود که پس از اجرای نقشه اش پابه فرار گذاشت اما با تلاش کارآگاهان دایره مبارزه با جرائم جنایی شناسایی و دستگیر شد.
مدت ۴ سال است که فرناز را می شناسم. او مشتری من بود و همیشه از من خرید می کرد.
هرازگاهی در مورد مشکلات زیادی که با همسرش داشت با من صحبت می کرد و من اطلاعات زیادی از روابط خانوادگی آنها داشتم.
همین موضوع باعث ارتباط نزدیک ما شد از سال گذشته من و فرناز درحالیکه قصد جدایی از همسرش را داشت ارتباط نزدیک تری باهم داشتیم….
انتقامجویی هولناک مرد جوان
مدتی بود که متوجه رفتارهای مشکوک وی شده بودم به همین دلیل یکبار گوشی او را دزدیدم قصدم سرقت نبود فقط میخواستم پیامک های او را چک کنم ببینم با چه کسی در ارتباط است و پیام های او را با شخص دیگری دیدم.
بسیار آشفته شدم دنیا بر روی سرم خراب شد… چندین بار با هم جر و بحث و درگیری داشتیم و مدتی هم او با من صحبت نمی کرد و قصد داشت ارتباطش را با من تمام کند و این مسئله مرا آزار می داد.
نمیتوانستم این موضوع را فراموش کنم چند روزی جواب تلفن هایم را نمی داد تا اینکه تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم حالم خوب نبود و دائم خودخوری می کردم.
اسیدپاشی به زن شوهردار در تهران
به بازار ناصرخسرو رفتم و یک بطری یک لیتری اسید تهیه کردم. روز حادثه حوالی ساعت ۸ شب میدانستم که فرناز فرزندانش را از کلاس زبان می آورد در همان نزدیکی مغازه موبایل فروشی بود که چندین بار با هم رفته بودیم، بهمراه دختر و پسرش در مغازه موبایل فروشی بود، من او را صدا کردم که با هم صحبت کنیم و مشکلمان حل شود اما با وی بحثم شد و بطری اسید را از جیبم درآوردم و فقط قصد ترساندن وی را داشتم که او با دست زیر بطری زد و مقداری اسید روی فرناز و دخترش و من پاشیده شد.
در حال ترک محل بودم که پسرش به من حمله ور شد و من هم مقداری از اسید را به سمت او ریختم. بعد از این موضوع به یکی از شهرهای جنوبی گریختم . چند روز بعد به کمپ ترک اعتیاد مراجعه کردم و در آنجا مخفی شدم ….
رکنا