سه شنبه, ۲۰ آذر , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

رابطه نا مشروع دختر ۲۵ساله‌ با صاحبکار ۴۸ساله به امید ازدواج!

تاریخ نشر :پنج‌شنبه 01 فوریه 2018
رابطه نامشروع دختر با صاحبکارش حوادث روز
دختر 25 ساله ای به همراه مادرش وارد کلانتری شد تا راز ارتباط مخفیانه با صاحبکارش را فاش کند.

رابطه نامشروع دختر با صاحبکارش

رابطه نامشروع دختر با صاحبکارش , دختر ۲۵ ساله ای به همراه مادرش وارد کلانتری شد تا راز ارتباط مخفیانه با صاحبکارش را فاش کند.

او در تشریح ماجرای آشنایی خود با مرد ۴۸ ساله به مشاور مددکار اجتماعی کلانتری مشهد گفت:
دختر نوجوانی بودم که پدر و مادرم به دلیل اختلافات شدید خانوادگی از یکدیگر جدا شدند.
آن زمان من به مادرم وابستگی شدیدی داشتم به همین علت هم زندگی در کنار مادرم را انتخاب کردم.
از سوی دیگر هم نزد مادرم آزادی های بیشتری داشتم و می توانستم آزادانه با دوستانم رفت و آمد کنم.
اگرچه در یک خانواده متوسط بزرگ شده بودم اما باز هم از نظر مالی مشکلی نداشتم
و با دوستانم به تفریح و خوشگذرانی می پرداختم و در پارتی ها و مهمانی های خاص شرکت می کردم.

رابطه نامشروع دختر با صاحبکارشرابطه دختر با صاحبکارش

علاقه زیادی به عکاسی داشتم و همواره سعی می کردم عکس های حرفه ای از سوژه های خاص تهیه کنم.
به همین دلیل در بین دوستانم به عکاس باشی معروف بودم. وقتی تحصیلاتم در مقطع متوسطه به پایان رسید
در کلاس های آموزشی عکاسی شرکت کردم و پس از آن تصمیم گرفتم به صورت تجربی وارد بازار کار شوم.
این بود که در یکی از عکاسی های مشهدکه صاحب نام و نشانی بود مشغول به کار شدم.
صاحبکارم مردی میان سال و دارای همسر و فرزند بود. او در همان روزهای اول آغاز به کارم
در عکاسی چنین وانمود می کرد که به من علاقه مند شده است.

ماجرای رابطه نامشروع دختر با صاحبکارش

من هم که به اشتباه تصور می کردم اگر با او ازدواج کنم آینده بهتری خواهم داشت
به درخواست های او برای داشتن یک رابطه پنهانی پاسخ مثبت دادم. از آن روز به بعد ارتباط های من در حالی آغاز شد
که صاحبکارم به من قول داد همسرش را طلاق دهد و با من ازدواج کند.
با این چرب زبانی ها و نیرنگ های صاحبکارم هر روز بیشتر از گذشته به او وابسته می شدم
و به امید این که روزی لباس عروسی بپوشم به همه خواسته های شرم آورش تن می دادم
تا این که دیگر از این شرایط خسته شدم اما از سوی دیگر نیز طوری به او علاقه مند بودم که می ترسیدم اعتراض کنم.

خلاصه بیشتر از یک سال و نیم از این ماجرا گذشت ولی او به قول و قرارهایش عمل نکرد.
به همین دلیل من هر روز با وجدانم درگیر بودم و نمی خواستم به این رابطه عاطفی ادامه بدهم.
با وجود این وقتی موضوع ازدواج را با صاحبکارم در میان گذاشتم او خیلی راحت گفت
هیچ گاه به ازدواج با او فکر نکنم از سوی دیگر هم مرا تهدید می کند
که اگر با کس دیگری ازدواج کنم مرا نقص عضو می کند. آن جا بود که فهمیدم
به عشقی سراب گونه دل بسته ام اما باز هم می ترسیدم او انتقام سختی از من بگیرد.
به همین علت بهترین چاره را در آن دیدم که باز هم به مادرم تکیه کنم.
این گونه بود که ماجرای ارتباطم را برای مادرم بازگو کردم و به کلانتری آمدیم.

روزنامه خراسان

گردآوری:

اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی