یکشنبه, ۲۲ مهر , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

زنم با باجناقم در خانه خواهرش خلوت کرده بودند / او را تعقیب کردم تا این راز شوم لو رفت

تاریخ نشر :پنج‌شنبه 08 سپتامبر 2016 اشتراک:
حوادث روز
راز قتل باجناق ۱۱ بهمن ماه سال ۹۳ جسد یک مرد که بخش هایی از آن از سوی حیوانات وحشی خورده و از زیر خاک بیرون کشیده شده بود پیدا شد و تیمی ازماموران پلیس فشافویه برای بررسی این سناریوی هولناک به محل کشف جسد اعزام شدند.ماموران باتوجه به کارت شناسایی داخل لباس این جسد […]

راز قتل باجناق

۱۱ بهمن ماه سال ۹۳ جسد یک مرد که بخش هایی از آن از سوی حیوانات وحشی خورده و از
زیر خاک بیرون کشیده شده بود پیدا شد و تیمی ازماموران پلیس فشافویه برای بررسی این سناریوی هولناک به محل
کشف جسد اعزام شدند.ماموران باتوجه به کارت شناسایی داخل لباس این جسد پی بردند که وی مردی ۴۰ ساله
به نام عزت الله است و بررسی های فنی نشان داد که چند روز از مرگ این مرد گذشته است.پلیس
به بررسی پرداخت و دریافت عزت الله از چند روز قبل با باجناق ۲۲ساله اش به نام رضا درگیر بوده
است.به این ترتیب رضا که هفت ماه از ازدواجش گذشته بود بازداشت شد و به قتل اعتراف کرد.وی در
بازجویی ها گفت: چون به رابطه پنهانی همسرم و عزت الله مشکوک شده بودم او را کشتم.در حالی که پزشکی
قانونی سلامت روانی رضا را تایید کرده بود پرونده وی برای رسیدگی به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.اما
سه روز قبل از محاکمه، رضا در زندان دعوا به راه انداخت و خودش را به دیوانگی زد و به
بیمارستان روانی رازی منتقل شد.رضا صبح سه شنبه ۱۷ شهریور ماه از بیمارستان روانی به شعبه هشتم دادگاه کیفری یک
استان تهران منتقل شد تا از خود دفاع کند.در این جلسه که به ریاست قاضی حسین اصغرزاده و با حضور
دو قاضی مستشار تشکیل شده بود دو دختر ۸ و ۱۱ساله قربانی در جایگاه ویژه ایستادند و خواستار قصاص قاتل
پدرشان شدند.سپس رضا پشت تریبون دفاع ایستاد وبار دیگر خودش را به دیوانگی زد اما صحبت هیات قضایی با وی
باعث شد تا از خود دفاع کند.وی گفت: به رفت و آمد های زیاد همسرم به خانه خواهرش مشکوک شده
بوم.گمان می کردم همسرم با باجناقم در ارتباط است.یک روز همسرم را تعقیب کردم ودیدم به خانه خواهرش رفته است.وقتی
به آنجا رفتم باجناقم و همسرم را دیدم که در خانه تنها بودند.همان موقع عصبانی شدم و با باجناقم درگیر
شدم.من آنجا را ترک کردم و به خانه دایی ام رفتم و کلاشینکفی را که می دانستم در خانه نگهداری
می کند برداشتم و سپس به بهانه پیدا کردن گنج غزت الله را به جاده لوله گاز در حاشیه فشافویه
کشاندم و وقتی او از موتور پیاده شد اسلحه را به سمت او گرفتم.اما واقعا نمی دانستم اسلحه روی رگبار
است.وی که اشک می ریخت گفت: اشتباه کرده ام و بی دلیل باجناقم را کشته ام.
عزت الله بی گناه بود.

رکنا

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
ترک اعتیاد