داستان ضرب المثل گشتم صد و سی درّه ، ندیدم آدم دو سره!!
ضرب المثل گشتم صد و سی درّه ، ندیدم آدم دو سره !!
یکی بود یکی نبود ؛ دو
مرد روستایی آماده شده بودند تا به روستای دیگری سفر کنند.
آن ها نباید دیر راه می افتادند چون باید قبل از (تاریکی هوا) از درّه ی غول بیابانی می گذشتند.
توی راه یکی از آنها پا درد گرفت و به همین دلیل مدتی استراحت کردند.
کم کم هوا داشت تاریک می شد امّا آنها هنوز به درّه نرسیده بودند.
در ضمن شنیده بودند که غول بیابانی هر وقت آدمی را شکار می کند با زبان زبرش کف پای او
را لیس می زند و زخم می کند طوری که او نمی تواند فرار کند بعد سر وقت با بچّه
هایش او را می خورند.
یکی از آنها گفت : بیا کاری کنیم.
من کف پاهایم را در شلوار تو می کنم و تو کف پاهایت را توی پاچّه ی شلوار من بکن
تا پاهایمان بیرون نماند تا غول آنها را لیس بزند و زخم شود تا اینکه بتوانیم امشب اینجا بخوابیم.
این کار را کردند و هر دو خوابیدند.
غول سر وقتشان آمد هر چه گشت پایی پیدا نکرد فقط دو سر دید با خودش گفت , نکند اینها
غول جدیدی هستند و از من قوی تر ، بهتر است فرار کنم.
بچّه غول ها که منتظر غذا بودند پرسیدند : چرا وحشت کرده ای ؟
غول گفت : تا حالا
صد و سی درّه را زیر پا گذاشتم : اما آدم دو سر ندیدم به همین دلیل وقتی کسی با
حیله و نیرنگ رو به رو شود این جمله را می گوید ” گشتم صد و سی درّه ، ندیدم
آدم دو سره !! ”
آفتاب