احسان کرمی از زندگی شخصی و خاطرات جالب دوران تحصیلش می گوید!
احسان کرمی، بازیگر و صداپیشهای است که بیشتر به خاطرکاراکتر «عزیزم ببخشید» در کلاه قرمزی شناخته میشود. او مهمان ترینهای ماست. از کتکها و شیطنتهای مدرسهاش پرسیدیم و شاید باورتان نشود اگر بگوییم او در تمام زندگیاش هیچ علاقهای به درس خواندن نداشته اما کیف کلاس اولش را به خاطر دارد اما به هیچ وجه حاضر نیست به گذشته و مدرسه بازگردد.
اولین کتکی که در دوران مدرسه خوردی؟
کلاس چهارم دبستان معلمی داشتیم که همه ر ا با خطکش کتک میزد، من با اینکه درسخوان نبودم اما کودک شیطانی هم نبودم. فقط وقتی کاری را از من میخواستند، انجام نمیدادم! از بچگی تا الان کارهایی که در آن تعیینتکلیف داشته باشد را انجام نمیدهم.
اولین کارت صدآفرین؟
کلاس اول ابتدایی یک کارت صدآفرین گرفتم که طرح ماه و ستاره داشت.
اولین بیست دوران مدرسه؟
خیلی اهل گرفتن بیست نبودم حتی در کلاس اول ابتدایی، اما دیکته را در سال اول ۲۰ گرفتم.
آخرین باری که از مدرسه فرار کردی؟
هیچوقت از مدرسه فرار نکردم تا زمان دانشگاه که این کار را زیاد انجام دادم ، از فرار کردن از مدرسه میترسیدم و طاقت سرزنشهای پدرم بعد از فرار از مدرسه را نداشتم. گاهی خودم را به مریضی میزدم تا به مدرسه نروم اما اینکه بروم و بعد فرار کنم، نه هرگز این اتفاق نیفتاد اما در دوران دانشگاه روزهایی بود که تمام کلاس با هم قرار میگذاشتیم تا برویم سینما و هیچکدام سر کلاس حاضر نمیشدیم و کلاس کنسل میشد یا اگر استاد پنج دقیقه دیر میآمد همه کلاس را ترک میکردیم.
اولین کتککاری در زمان مدرسه؟
کتککاری هم کردهام اما خیلی کم. در دوران ابتدایی دو گروه شدیم و با پرتقال یک جنگ واقعی انجام دادیم. در دوران راهنمایی هم یک بار با صمیمیترین دوستم کتککاری کردیم که اصلا یادم نمیآید سر چه مسئلهای بود و بار دیگر موقع سلام و علیک با شوخی، ضربهای به تخت سینه دوستم زدم و او فکر کرد، دارم با او دعوا میکنم و او هم مرا زد و ساعت خیلی زیبایی که به عنوان هدیه از عمهام گرفته بودم شکست و خیلی ناراحت شدم.
اولین باری که در یک درس نمره تک گرفتی؟
در سال سوم دبستان بوده است. سه سال اول تحصیل برای من خیلی سخت بود و فکر میکنم در درس ریاضی تک گرفتم. به خاطر دارم پدرم به شدت مرا دعوا و سرزنش کرد. من همیشه در درس ریاضی ضعیف بودم. سه سال اول تحصیل من مصادف بود با جنگ و ما روزهای سختی را گذراندیم.
پدر و مادرم اصرار داشتند تا در یک مدرسه خیلی خوب درس بخوانم به همین دلیل مدرسهای که انتخاب کردند از خانه مان خیلی دور بود و در تاریکی هوا از خواب بیدار میشدم و سوار سرویس مدرسه میشدم، کلاس بالاییها در مدرسه به ما زور میگفتند. وسط کلاس درس یک دفعه صدای آژیر خطر میآمد و ما مجبور بودیم به پناهگاه برویم، گاهی سفرهای یک ماهه به شمال داشتیم- به خاطر بمباران- به خاطر تمام این دلایل آن سالها برایم خیلی سخت بود و به همین دلیل من از پایه درسی ضعیف بودم.
آخرین بیستی که گرفتی؟
هاهاها اصلا یادم نمیآید. در دانشگاه که اصلا بیست نداشتم اما شاید در درس زبان بوده چون همیشه زبانم خوب بوده است.
اولین و آخرین معلمی که خیلی دوستش داشتی؟
معلم کلاس اول همیشه در ذهن هر فردی میماند؛ بهخاطر اینکه اولین است اما این دلیل نمیشود که حتما دوستش داشته باشیم. اسم معلم کلاس اولم خانم اصغرزاده است. معمولا خیلی دیر به معلمها علاقهمند میشوم، اما یک معلم خیلی سختگیر به نام آقای مظاهری داشتم که خیلی به او علاقهمند بودم. با دو معلم دیگرم هنوز هم ارتباط دارم؛ آقای سعیدی که معلم زبانم بود و مدیر مدرسه هتلداری، آقای سامان که هنوز هم او را میبینم.
سختگیرترین معلمی که داشتی؟
معلم سختگیر زیاد داشتم مثل معلم کلاس چهارم دبستان که با تمام سختگیریها باز هم دوستش داشتم. یک معلم ریاضی داشتم به اسم آقای شادان لو که او هم بسیار سختگیر بود.
خوشمزهترین خوراکی که در بوفه مدرسه خوردی؟
مادرم همیشه میگفت نباید از بوفه مدرسه چیزی بخورم. در دوران دبستان از مادرم خواهش کردم تا به من پول بدهد تا از بوفه برای خودم خوراکی بخرم. با هزار سختی یک ساندویچ کالباس از مدرسه خریدم و خوردم که بلافاصله آبلهمرغان گرفتم. بوفه مدرسه همیشه خوب بود، آن زمان که در مدرسه هتلداری درس میخواندم آنجا به جای بوفه، کافهتریا داشت و من بلافاصله بعد از گرفتن دیپلم آن کافهتریا را اجاره کردم.
سختترین درس در تمام دوران تحصیل؟
بیشک همه درسها. اصلا من با سیستم آموزشیمان مشکل دارم. من از ریاضی، هندسه ، فیزیک و شیمی متنفرم و آنها در زندگی به هیچ درد من نمیخورند؛ فقط چهار عمل اصلی را بلد بودن کفایت میکند.
همکلاسیای داشتی که الان او هم فرد معروفی شده باشد؟
دوم راهنمایی دو همکلاسی داشتم که ورزشکارهای مشهوری شدند اما به دلیل اینکه نوع ورزششان خیلی ویژه است خیلی اسمی از آنها برده نشده است. آرش عبدالمحمدیان که در تیم ملی بدمینتون است و حامد رضاخانی که سالها رکورددار شنای ایران بود و الان هم مربی تیم ملی شنا ایران است.
نوستالژیهای دوران مدرسه ؟
مداد جادویی، بوی گازوئیل ماشین سرویس مدرسه، دوتا شلوار پوشیدن در زمستانها و کیف کلاس اولم. من عاشق مدرسه موشها بودم و داییام هدیه برای من کیفی که عکس مدرسه موشها داشت خریده بود. روز اول مادرم برایم ساندویچ تخممرغ درست کرد و در کیفم گذاشت و من دوماه آن ساندویچ را در کیفم نگه داشتم، مادرم هر روز دنبال بو میگشت و پایان این ماجرا باز است …
اولین روز مدرسه؟
با پدرم و عمهام رفتیم، همه گریه میکردند و من از آنجایی که آدم لجبازی هستم گفتم حالا که همه گریه میکنند من گریه نمیکنم و گریه هم نکردم اما تمام آن روز را بغض داشتم. یک مدرسه خیلی بزرگ که کلاسبندی شدیم و با موهای کوتاه سر کلاس نشستیم.
مهمترین اتفاق تاریخی که در دوران مدرسهتان افتاد ،چه بود؟
جنگ! جنگ! یکی از دردناکترین تصاویری که در خاطرم هست عکسی از یک مدرسه در خرمشهر است که بچهها عکس همکلاسیهایشان که در بمباران کشته شده بودند را با دسته گلی کنارشان گذاشته بودند.
دوستداشتنیترینلوازمالتحریردوران مدرسه؟
یک مداد داشتم که سرش ، سر کپل مدرسه موشها بود و یک جامدادی که عمهام از ژاپن آورده بود که خیلی خوشگل بود و در آخر یک جامدادی خیلی شیک داشتم که خالهام از فرانسه آورده بود. من کلا با هدایایی که خالهام از جاهای مختلف دنیا برایم میآورد در مدرسه خیلی پز میدادم.
بدترین شیطنتهایی که سر کلاس داشتی؟
تقلب زیاد میکردیم، البته تا دبیرستان شیطنتی نداشتم اما در دبیرستان یک گروه داشتیم که یک روز تمام ساعتهای مدرسه را کشیدیم جلو و مدرسه زودتر تعطیل شد. سر یک ساعتی با هفت کلاس دیگر هماهنگ میشدیم و راس آن ساعت همه با هم صلوات میفرستادیم. دبیرستانم کنار هتل اوین بود. یک گروه از بچهها در هتل اوین مشغول شنا بودند که یکی از دوستانمان یک مار آبی را پرت کرد در استخر و آخر این داستان هم باز است …. مدیر مدرسهمان یک رنو داشت که کل بچههای مدرسه- تقریبا صد نفر- روی آن اتومبیل نشستیم تا جایی که ماشین محو شد و بعد عکس گرفتیم و عکس را به مدیر نشان دادیم. هر چه در دوران کودکی شیطنت نکردم در دبیرستان این کمبود را جبران کردم.
بدترین و بهترین اتفاق در دوران مدرسه؟
بدترین از نظر تحصیلی، اول دبیرستان مردود شدم و بهترین اینکه از دبیرستان به بعد یکدفعه درسم خیلی خوب شد. از نظر روحی برترین اتفاق اینکه در دوران دبیرستان دو تا از دوستانم را از دست دادم و بهترین اتفاق؛ دوستانی بودند که به دست آوردم.
مجله زندگی ایده آل