اسماعیل آذر از زندگی شخصی و علت علاقه اش به ادبیات می گوید
اسماعیل آذر استاد ادبیات فارسی و مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران
و مدیرعامل مؤسسه فرهنگی هنری فرهنگبان است.
او در تلویزیون نیز به عنوان مجری و کارشناس برنامههای ادبی از جمله برنامه «به تماشا سوگند و به آغاز
کلام» (مشاعره) فعالیت میکند.
همچنین عضو کمیسیون هنر شورای عالی انقلاب فرهنگی، مدیر گروه ادبیات فارسی سازمان فرهنگی اکو، عضو کمیته نامگذاری ثبت احوال،
عضو کمیسیونهای علمی نهاد کتابخانههای عمومی کشور و عضو هیئت مدیره انجمن ادبیات تطبیقی است.
سابقه فعالیت در عرصه ادبیات نشان از علاقه بسیار او در این عرصه است به همین بهانه از او به
عنوان مهمان سین جیم فرهنگی دعوت کردیم تا از علت علاقه خود به ادبیات و شعر برایمان بگوید خاطراتی که
شنیدن آن خالی از لطف نیست.
سین: آقای آذر اجازه بدهید از خود ادبیات شروع کنیم. از چه زمانی به زبان و ادبیات فارسی علاقمند شدید و شخصیت ادبی شما چگونه شکل گرفت؟
جیم: ۷ سالم بود که به کلاس قرآن رفتم.
البته در آن زمان کلاسی وجود نداشت و یادم میآید مرحوم محمدی که در آخر کوچهی بن بست ما خانه
باغی داشت، هر جمعه بچه ها را جمع میکرد و با ایجاد فضای مناسبی برای بازی کردن، ما را که
ذوق بازی داشتیم به خواندن قرآن تشویق میکرد و بعد از بازی برایمان یک صفحه از قرآن را میخواند. البته
من بوستان و گلستان را در خانه و نزد مرحوم مادر که هر شب بعد از درس برایمان کتاب میخواند
یاد گرفتم، یادم می آید اولین کتابی که مادر برای ما خواند کلیله و دمنه بود، هنوز هم همه کتاب
های سنگینی که آن روزها مادر میخواند در کتابخانه من موجود است.
مادر خیلی حفظیات خوبی داشت و من یادم میآید که زیارت عاشورا و همه زیارت ها را حفظ بود، همین
طور یادم هست بچه که بودم زنهای دیگر به خانه ما میآمدند و مادر زیارت ها را برای آنها میخواند،
حتی تقریباً شاهنامه فردوسی را به حفظ بود، او خیلی از داستان های گلستان و بوستان را در ذهن داشت.
البته نه تنها مادر من، بلکه همهی اهالی آن روز با این حکمتها آشنا بودند.
حالا اما متاسفانه پدر و مادرها به خاطر گرفتاری و بریدن از آسمان، وقتی نمیگذارند که برای کودکانشان کتاب بخوانند.
به نظر من محال است که حس خانوادهای کتاب خواندن باشد و بچه ها کتابخوان نشوند.
سین: پس علت اصلی علاقه شما به ادبیات مادرتان بودند؟
جیم: بله همینطور است.
سین: چطور به طور رسمیتر وارد ادبیات شدید؟ چه شخص یا جریاناتی در این قضیه تاثیر داشتند؟
جیم: من در ۱۸سالگی در رادیو بودم و برنامه میساختم و دوستانی داشتم که در دبیرستان معلم ادبیات بودند.
آن روزها زندگی اینقدر شلوغ نبود و موج های زاینده رود عشق میآفریدند، آن روزها موج های زاینده رود لحن
موسیقایی خودشان را در قلب انسان جریان میدادند و با شما سخن میگفتند و خلوت شما را لبریز میکردند و
به شما میگفتند که اگر بخواهی در زندگی خوشحال باشی، باید دیگران را خوشحال کنی، اینها پیامهایی بود که آب
به ما میداد.
آخ چه روزگاری داشتیم/ برو و بیایی داشتیم/ این همه غم نداشتیم/ هیچ چیزی کم نداشتیم…
در کنار همین زاینده رود مینشستیم و دوستی داشتم که هنوز هم زنده است، البته بسیار مسن شده.
او برای ما کتاب و شعرهای میرزاده عشقی را می خواند.
این دوستم خیلی من را ساخت و همین فضاها در هر خانه ای میتواند ساخته و پرداخته شود.
سین: در آن سن و سال به کدامیک از ادیبان معاصر علاقه داشتید؟
جیم: من رهی معیری را خیلی دوست داشتم.
بالاخره یک روز در همان ۱۸سالگی برای حضور در برنامه های نوروزی رادیو به تهران آمدم و در ساختمان صبای
رادیو رهی معیری را در دفترش دیدم، این دیدار اینگونه شکل گرفت که من چندین بار از جلوی در اطاق
رهی معیری رد شدم و هی نگاه می کردم.
آخر سر ایشان خودش گفت: جوان چکار داری تو؟ و من با خجالت و سربزیری گفتم؛ میخواستم سلام کنم و
او گفت: بیا داخل جانم، بیا تو عزیزم.
وارد شدم و او با همان خنده و چشمهای روشن و موهای۲طاق و جلوه خوشرویی که داشت، من را نشاند
و زنگ روی میزش را به صدا درآورد، با به صدا درآمدن زنگ آبدارچی آمد و رهی معیری گفت چای
بیاورید.
آبدارچی تعظیم کرد و گفت چشم قربان و رفت و برای من یک استکان چای آورد.
دستم خیلی محکم روی زانویم بود و ایشان گفت: عزیزم چاییات را بخور.
بعد پرسید کتاب چه میخوانی؟ باور کنید نتوانستم از کمرویی حرفی بزنم.
گفت: اینجا آمدی چه کار؟ کم کم نطقم باز شد و همه را برایش تعریف کردم.
رهی در آن روز یک کتاب به من داد که هنوز هم آن را دارم.
من در همان سنین جون خیلی مشتاق بودم، رهی معیری را دیدم، مرحوم امیری فیروزکوهی را دیدم، منزلشان رفتم
و تمام معاصرانی که زنده بودند از اخوان ثالث گرفته تا فریدون مشیری و هر کسی را که بود، از
نزدیک ملاقات کردم و این افتخاری برای من است.
سین: چه خاطره ای از اخوان ثالث دارید؟
جیم: یک شبی ما گروهی به دیدن شخصی میرفتیم و در این جمع جناب اخوان ثالث هم بودند، اخوان در
آن هوا که خیلی هم سرد بود دستهایش را به پشت کشیده بود و سینه را به جلو داده بود
و میرفت، به شوخی گفتم:آقای اخوان مثل اینکه شما خیلی ادعا دارید و او گفت؛ ما که داریم سرما را
میخوریم، پس چرا باید قوز کنیم و سرما را بخوریم، قشنگ سینهمان را میدهیم جلو و سرما را میخوریم.
سین: ظاهرا با مرحوم منزوی هم دوست بودهاید.
جیم: بله با منزوی هم دوست بودیم و خیلی نزدیک بودیم، تلفنی با هم صحبت میکردیم، احوال هم را میپرسیدیم.
آخرین دیدارم با مرحوم منزوی هم اینطور رقم خورد که از اصفهان برای حضور در کنگره صائب تبریزی میآمدیم (البته
صائب، اصفهانی است)، وقتی آمدیم در هواپیما کنار هم بودیم و یک شعری خواند و گفتم: این شعر را میخواهم.
در فرودگاه قلم درآوردم و آن شعر را نوشتم و گفت: آذر جان! دارم خداحافظی میکنم.
گفتم که قرار نیست ما با هم خداحافظی کنیم، باز هم همدیگر را میبینیم، گفت: نه، بعید است که دیگر
همدیگر را ببینیم و واقعاً هم همانطور شد و بعدش هم فوت کرد.
البته با حسن حسینی هم سالها زندگی کردیم و شب و روز درکنار هم بودیم و با هم کتاب و
درس میخواندیم.
سین: چه خاطره ای از قیصر امین پور دارید؟ ظاهراً ایشان در اواخر زندگی، به خاطر غم عزیزانش حال مناسبی
نداشته است.
جیم: آخرین شبی که با قیصر در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی جلسه ای داشتیم، قیصر امین پور ماشین نداشت
و در همین جایی که پل صدر قرار گرفته به او گفتم: آقا جمعه است و خلوت، من شما را
به خانه میرسانم.
او قبول نکرد.
اصرار کردم و دیدم که دارد ناراحت میشود.
گفت: من را بگذار آن طرف خیابان که یک تاکسی تلفنی بود، آنجا پیادهشان کردم و خواهش کرد که حتی
آنجا نایستم.تلاش میکنم کسی را آزار ندهم.
سین: نظر کلیتان درباره آثار شاعران معاصر چیست؟
جیم: هر چیزی که پشتوانه داشته باشد را میپسندم و به نظرم
اگر حرفی که زده میشود علمی باشد خوب است اما اگر از روی امیال باشد خیر؛ و من همهی شاعران
معاصر را دوست دارم.
سین: به نظر میرسد همانقدر که خودتان به ادیبان زمانتان علاقمند بودید، در علاقمند کردن مردم به ادبیات هم فعال
هستید.
برنامه تلویزیونی مشاعره خیلی موفق بوده
جیم: مشاعره یک قالب بود.
ما باید کاری میکردیم که مردم دوست داشته باشند و ببینند.
قطعاً اگر مینشستم و مثل اینجا حرف میزدم ممکن بود خیلی حوصله نکنند، ولی وقتی که بچهها، خاصه بچههای کوچک،
شعر میخواندند برای مردم جذاب بود چرا که اکثر مردم، کمتر از این بچهها شعر بلد بودند و میدیدند کاری
را که خودشان دوست دارند انجام بدهند، یک بچه انجام میدهد.حتی دکتر شفیعی کدکنی هم با من تماس گرفتند و
نسبت به اجرای این برنامه به بنده روحیه دادند.
سین: تحصیلات شما در تمام مقاطع ادبی بوده؟
جیم: موسیقی هم خواندهام
سین: به سینما هم علاقه دارید؟
جیم: نه
اصلاً
سین: پس علاقهی اصلیتان ادبیات فارسی است؟
جیم: بله
سین: و بیشتر فعالیتتان هم روی ادبیات معطوف است؟
جیم:
من عضو رسمی هیات علمی و مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی واحد علوم و تحقیقات هستم و تحصیلاتم را
در اصفهان و تهران گذرانده ام؛ اما روی هم رفته از وقتی که به زبان و ادبیات فارسی راه پیدا
کردم، جان دوبارهای گرفتم.
یعنی هیچ چیزی جز شعر نمیتوانست من را اغنا کند.
حتی کمی با شعر و ادبیات اروپا آشنا هستم.
اما آن هم نتوانست عطش من را اطفا کند، من کتاب من ترجمه کردم، شاهکارهای ادبی و کتابهایی از شعر
را ترجمه کردم که هم اکنون هم در بازار هست ولی زبان فارسی چیز دیگریست.
سین: فقط ادبیات؟
جیم: من فارغ التحصیل هنرستان موسیقی هستم و به سینما علاقه ندارم،هنوز ادبیات برایم خیلی جذاب تر
است.
به موسیقی هم علاقه دارم.
من درارکستر گلها بودم و در حال حاضر هم آلبومی با جلیل شهناز دارم.
اولین کارهای من در حوزه موسیقی با مرحوم تاج اصفهانی بود و آلبوم من در سه قسمت کار با پیانو
و همکاری با جلیل شهناز و حسن کسایی تدوین شده است.
سین: غیر از موسیقی سنتی، به پاپ کلاسیک هم علاقه دارید؟
جیم: من به هنر موسیقی خوب علاقمندم و از
موسیقی تقلیدی متنفرم.
سین: کارهای ارکستر ملی را هم پیگری میکنید؟
جیم: من عضو کمیسیون هنر شورای عالی انقلاب فرهنگی هستم و وظیفه
ما است که به موسیقی نگاه کنیم.
سین: نظرتان دربارهی اجرای آقای فخرالدینی چیست؟
جیم: همه کارهای فخرالدینی خوب است.
سین: موسیقی را هم مثل ادبیات از همان کودکی شروع کردید؟
جیم: در کودکی میرزا علی خان سبحانی دستگاه های
موسیقی را به من یاد میداد و اولین دستگاهی که به من یاد داد سه گاه بود و اولین بیتی
که در سه گاه برای من خواند این بیت بود (به هر دیار که رفتم، به هر چمن که رسیدم،
ز آب دیده نوشتم، که یار جای تو خالی است) این اولین بیتی بود که به ذهن سپردم.
سین: اگر این فرصت به شما داده شود که به گذشته برگردید این بار چه مسیری را خواهید رفت؟
جیم:
اگر من هزار بار دیگر برگردم و بخواهم زندگی کنم چیزی عوض نخواهد شد و همین خواهم بود که هستم
و این نشان میدهد که چقدر احساس خرمی و خوشبختی میکنم یعنی صد بار دیگر اگر زنده شوم و زندگی
کنم ،زندگی من موسیقی،شعر و ورزش آن هم فقط در محضر خداست.
سین: پس اهل ورزش هم هستید؟
جیم: بله
سین: چه ورزشی؟
جزو لیگ برتر واترپلو بودم
سین: هنوز ورزش
میکنید؟
جیم: بله شنا
سین: در حال حاضر فعالیت ادبیتان روی چه بخشهایی متمرکز است؟
جیم: همهی تلاش من
در حال حاضر روی ادبیات دفاع مقدس متمرکز است که حالا دیگر به یک ژانر ادبی تبدیل شده و به
ادبیات ملی ما انضمام پیدا کرده است، هم اکنون ما گروهی در دانشگاه آزاد اسلامی داریم تا انقلاب اسلامی را
در حوزه دانشگاه فربه کنیم و حاصل آن را به صدا و سیما ارایه دهیم.
سین: به نظر شما زبان و ادبیات فارسی میتواند تجاری شود؟
جیم: به نظر من اگر زبان و ادبیات
فارسی تجاری نشود من را نقد میکنند و اگر هزینه ای درباره چیزی پرداخته نشود مفید نیست و اگر نهادهای
فرهنگی کمک کنند و دستمان به سمت دولت دراز نشود بله میتوانیم زبان و ادبیات فارسی را تجاری سازی کنیم،
در حال حاضر دانشگاهها به سمت تجاری سازی میروند.
امروز مراکز زبان فارسی ما باید تلاش کنند تا با ساخت یک مدلتجاری مطلوب، این زبانی که بارها و بارها
قابلیت جهانی شدن دارد را تجاری سازی کرده و جهانی کنند.
ما باید به حوزه تجاری سازی داخل شویم و ارزش های خودمان را بفروشیم چرا نباید شاعری شغل باشد؟ما همواره
از ورود صنایع دستی به کشورمان گلایه میکنیم، من میگویم ما باید صنایع دستی خودمان را کاربردی کنیم.
سین: با اجازهی شما وارد بحثهای فنیتر میشویم؛ آقای آذر! اول میخواهم این را بپرسم که آیا به نظرتان زبان
فارسی تا ابد سالم میماند؟ حتی اگر از آن مراقبت نکنیم؟
جیم: ما یک تاریخ هزار ساله از این زبان
فارسی داریم که در حال حاضر با آن صحبت میکنیم، یک فارسی دری داریم که خواستگاهش بخارا و تیسفون بوده
و با ترکیب ۲زبان جنوبی و شمالی ایجاد شده است و یک فارسی هم داریم که خواستگاهش فارس است، ما
هزار سال برای زبان فارسی تاریخ داریم، بارها شنیدید میگویند که فلانی مثلاً به ۷ زبان زندهی دنیا تکلم میکند،
خب این سخن غلطی است، اول باید بدانیم که به چه زبانی زبان زنده میگویند؟ به زبانی زبان زنده میگویند
که در طول تاریخش کمترین خدشه را گرفته باشد، یعنی کمترین تغییر را پذیرفته باشد.
سین: هزار سال زمانی کافی برای این هست که فارسی را یک زبان زنده بدانیم؟
جیم: من از زبان انگلیسی
صحبت میکنم تا عرش و عظمت زبان فارسی مشخص بشود.
پدر شعر انگلیسی «جفری چاسر» با مجموعه داستانهای کمپلز است.
امروز هیچ انگلیسی زبانی نمیتواند زبان پدر شعر خود را بفهمد و باید یکی بیاید و زبان پدرشان را برایشان
ترجمه کند.
در حالی که رودکی ۳۰۰ سال قبل از جفری چاسر بوده و پدر شعر فارسی است و همه ما زبان
پدر شعرمان را میفهمیم.
انگلیسی روز به روز و سال به سال تغییر میکند.
انگلیسیهای امروز زبان۲۰۰ سال پیش خودشان را نمیفهمند.
در حالی که ما هنوز لا به لای آن زبان روزگار هخامنشی و فـُرس باستان، یعنی ۳۳۰ قبل از میلاد،
واژگان را میفهمیم و واژههای زبان فارسی را میتوانیم در زبان هخامنشی و فرس قدیم پیدا کنیم.
بنابراین زبان فارسی زبان زندهای است.
چرا که در طول تاریخش تغییری نکرده و استوار است.
عجبا که در هزار سال تاریخ اخیرمان ما فقط۲۰۰ سال در دستگاههای رسمی فارسی حرف زدهایم و ۸۰۰ سال ترکی
حرف بوده، شما از نخستین حکومت ترکان بیگانه، ترکان غز، غزنویان و بعد از آنها سلجوقیان به ایران آمدند و
به اصطلاح برای جدشان خطبه خواندند، سلجوقیان و خوارزمشاهیان ترک بودند و بعد از آنها مغولان آمدند و آنها هم
ترک بودند و اذناب و دنبالههای آنها یعنی ایلخانان، صفویه، افشاریه و قاجاریه هم ترک بودند، در طول روی کار
بودن تمام ایلها و حکومتهایی که در کشور ما بودند، زبانی غیر فارسی در کشورمان متداول بوده، اما قدرت زبان
فارسی به حدی است، حلاوت و شیرینیاش به حدی است که خودش خودش را حفظ کرده اما این به آن
معنا نیست که نیازی به حفظ و حراست نداشته باشد و آسیب پذیر نباشد، یکی از شخصیت هایی که در
این زمینه، استوار و باکمال بارها تاکید نموده اند رهبر گرامی و عزیز انقلاب هستند و بارها برای تمام مراکز
زبان فارسی توصیه کرده اند که در حفظ و حراست از این زبان کوشا باشید.
سین: خب به نظر میرسد زبانی که این همه سال و تحت چنین شرایطی زنده مانده، تا ابد هم زنده
خواهد ماند.
جیم: آنچه که تا به اینجا گفتم مقدمه پیشینی برای سخن پسین بود، خب تا به اینجا خیالمان راحت شد
که زبان فارسی زبانی مقتدر است و روی پای خودش ایستاده اما هر اقتداری ممکن است که آسیب ببیند، بعضیها
تاکید دارند که زبان را سره و خالص کنند؛ یعنی واژگان عربی و غیر فارسی را از آن درآورند و
فارسی خیلی ساده و سره صحبت کنند، این خودش یک آسیب است، چرا که شما نمیتوانید به روزگار جوانی زبان
برگردید، این زبان پخته شده و ما اگر بخواهیم زبان را از اصطلاحات و واژگان عربی که داخل زبان ما
شدهاند خالی کنیم، باید زبان حافظ و سعدی را حذف کنیم، بنابراین حذف اصطلاحات وارد شده به زبان ما امری
نشدنی است و وجود آنها طبیعی به نظر میرسد.
ما در نظام زبان شناسیمان واژگان استقراضی داریم و تمام کشورهای دنیا از واژگان استقراضی برخوردار هستند.
مثلاً شما با مطالعه زبان انگلیسی میبینید که چقدر از زبان لاتین وفرانسه الهام گرفته و برعکس آن زبان فرانسوی
تا چه اندازه از زبان انگلیسی بهره برده است.
در حال حاضر واژهی «جبر» در انگلیس «الجیبرا» میشود یعنی انگلیسیها این واژه را از عربها گرفتهاند و واژه «درویش»
ما در زبان انگلیسی با همان لفظ «درویش» بیان میشود.
پس میتوان در زبان انگلیسی ردپایی از زبان ما پیدا کرد همچنان در زبان ما هم میتوان ردپایی از واژگان
غیر یافت اما اینها باید برای ما قابل محاسبه باشد یعنی بشود کنترلشان کرد که بیش از حد وارد زبان
ما نشود.
این زبان تا به امروز به قوت گلستان سعدی، شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ، ثنایی غزنوی، عطار و ملای بخارا مولوی
این طور محکم و متقن سر جای خودش ایستاده است اما باز به آن معنی نیست که این زبان آسیب
پذیر نباشد.
سین: به نظر شما آنچه زبان ما را به مخاطره انداخته چیست و چگونه میتوان با آن مقابله کرد؟
جیم:
چند گروه در آسیب این زبان میتوانند دخیل باشند:
۱-نسل هایی که در فرنگ درس خواندهاند و اینها وقتی که
حرف میزنند واژگان انگلیسی همچون (میخواهیم سورپرایزش کنیم) و(اوکی) از کلماتشان میبارد.
یک گروه دیگر هم کسانی هستند که میخواهند مغلق صحبت بکنند و مثلاً یک سری واژگان غریبه عربی همچون «ثقافت»
را به جای «فرهنگ» به زبان فارسی داخل بکنند که اقتدار سخن خودشان را نشان بدهند.
۲-یک گروه کسانی هستند که میتوانند این زبان را به صورت کـُند تخریب کنند همین خبرنگاران، روزنامه نگاران و مجریان
کم مطالعه تلویزیونی میتوانند.
تاثیر منفی داشته باشند و تاثیر منفی آنها به این دلیل است که میتوانند جامعه را تحت تاثیر قرار بدهند.
هر گروهی که بتواند جامعه را تحت تاثیر قرار بدهد میتواند آسیب رسان هم باشد.
سریال های سخیف که واژگان خاصی در آن معیار قرار داده میشود و بعد این واژگان به زبان مردم میرسند،
این ها میتوانند به زبان فارسی خسارت برسانند.
این خسارت مانند قد ما میماند.
من هیچ وقت نمیتوانم بفهمم که چه وقتی قدم اینقدر شده، یعنی نمیتوانستم در۷ سالگی این رشد خودم را بدانم
و حس کنم.
زبان هم همینطور است.
شما حس نمیکنید و یک مرتبه نگاه میکنید و اگر محافظت نکنیم یکباره میبینید آن فارسی که به فرض اعتصام
الملک در دوره قاجار مینوشته را ما دیگر امروز نمیفهمیم، بیگانه شدیم.
آن زبان فاخر که با آن ترجمه میکردند امروز دیگر وجود ندارد،ما باید زبان و چفت و بست سخن کسی
را که آن روز خبری را مینوشته در کنار خط کسی که امروز خبری را مخابره میکند بگذاریم و این
نشان میدهد که ممکن است این قضیه در حال سقوط باشد این میتواند تاثیرگذار باشد.
در نتیجه باید بگویم که کسانی که با ارتباطات جمعی کار دارند اعم از خبرنگارها، خبرگزاری ها، سایت ها و
شبکه های اجتماعی میتوانند در صورت بی توجهی سهمی در تخریب زبان فارسی داشته باشند.
سین: آیا نقدی نسبت به رسمیت پیدا کردن فرهنگ غلط نویسی در شبکه های اجتماعی دارید؟
جیم: خط فارسی نیز
مثل زبان فارسی قابل تغییر نیست و ما میتوانیم اصلاحات جزیی در آن داشته باشیم اما اگر خط فارسی به
طور جدی تغییر پیدا کند باید خط گلستان سعدی،غزل حافظ،تاریخ بیهقی و شعر رودکی را هم تغییر بدهیم و این
گونه نمیشود چون ما به آنها وابسته ایم و اینها سنت های درست ما هستند.
سین: آیا نقدی به عملکرد فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی دارید؟
جیم: فرهنگستان روی هم رفته کار خودش را
میکند اما من هم به هر صورت مثل هر ایرانی دیگری نظر خودم را دارم، همیشه نظر من این است
که نظر مردم هم باید در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی معیار قرار بگیرد یعنی باید افرادی در دانشگاه ها
و در بین مردم باشند که از مردم نظرخواهی کنند و نظر آنها را به حوزه های نام سازی منتقل
کنند تا ایده ای به استادان واژه شناسی بدهد و ثابت کند که فرهنگستان میتواند اگر خواست با مردم هم
مشورت کند.
علاوه بر این فرهنگستان باید نمایندگانی در گمرک و وزارت بازرگانی داشته باشد تا با استقرار در مکانهایی که کالا
وارد میکنند یا تصمیم ورود این کالاها را میگیرند، در معادلسازی برای نام این کالاها به ما کمک کنند بنابر
این فرهنگستان باید در دروازه های ورودی نماینده داشته باشد.
خبرنگاران