اکبر اکسیر، شاعر و طنزپرداز از زندگی خصوصیش و نوه مجازیش میگوید
اکبر اکسیر
اکبر اکسیر از معدود شاعران و طنزپردازانی است که هیچگاه به زندگی در پایتخت علاقه نشان نداده و ترجیح داده
در شهر آستارا کار و زندگی کند.
او سالها دبیر ادبیات فارسی در دبیرستانهای این شهر بود.
اکسیر در کنار معلمی، آثار متعددی را منتشر کرده که میتوان به مجموعه شعر «در سوگ سپیداران»، «بفرمایید بنشینید صندلی
عزیز»، «زنبورهای عسل دیابت گرفتهاند» و …
اشاره کرد(dot) بتازگی کتاب «گزینه اشعار طنز فرانو» از او توسط نشر مروارید به چاپ رسیده که شامل گزیده اشعار
او از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۴ است.
با او درباره کتابش و حال و هوای شعر طنز بویژه آنچه در فضای مجازی تولید میشود گفتوگو کردیم
که خواندنش با آن روحیه خندان اکسیر و پاسخهای طنازانه و گاهی متناقضش خالی از لطف نیست.
از هوای این روزهای آستارا بگویید؟
هوای آستارا خوب و آفتابی ولی سرد است.
مثل تهران که آلوده نیست؟
نه، نه، به هیچ وجه.
چه شد که تصمیم گرفتید در آستارا ماندگار شوید.
این تصمیم را پیش از اینکه من بدانم، پدر و مادرم گرفتند.
بیشتر نویسندگان و شاعران ما اهل شهرهای مختلف ایران هستند ولی در تهران زندگی میکنند. چرا شما به پایتخت هجرت نکردید؟
مطلبی از نیما خواندم که نوشته بود: « از یک دهکوره هم میتوان جهانی شد.» این نکته همیشه در ذهنم
بود.
انسان اگر کار شاخصی داشته باشد، میتواند از شهرستان سکوی پرتابی برای خود بسازد و همهجا را فتح کند.
اما محض اینکه همه از دهات ایران کوچ کنند و به مجمعالجزایر کرج بپیوندند و امپراطوری پناهندگان غریب و بیپناه
و بیخانمان اهل قلم و هنر را تشکیل دهند و بعد زیر آواز بزنند که «غم از سر نهانخانه دل
نشیند» اینها همه به عهد وحشی بافقی برمیگردد.
الان دور، دور اهلی شیرازی است و اهل دل میخواهد که معنی این را متوجه شود که ما هر چه
کردهایم به نام روشنفکری، معروفترین سوژه برای طنز سالهای بعد خواهد.
فارغ از روشنفکری، انصافا همه امکانات در پایتخت متمرکز شده است.
برای مثال، اگر نیما به تهران نمیامد، باز هم نیما بود؟
فقط امکانات چاپ و پخش در تهران متمرکز شده
است.
ولی اصل کار و مهمترین تجیهزات لازم برای یک هنرمند و نویسنده، در ذهن و روح او جای دارد.
بله، اگر نیما از کوههای مازندران سر نمیخورد و به تهران و مدرسه دارالفنون نمیآمد و نیمایوشیج نمیشد، گمان نمیکنم
کارهایش به جایی میرسید.
اما آن زمان نه خبری از اینترنت و تلگرام بود و نه این همه فناوریهای ارتباطی.
اتفاقا همین اینترنت و تلگرام و شبکههای اجتماعی سبب شده همه شاعر و طناز شوند.
خود همین یک آفت نیست؟
معتقدم شبکههای اجتماعی میتواند مردم را از غصه دور کند.
یعنی شما وجود این شبکهها را مفید میدانید؟
بله، این فضا به شادابی در جامعه دامن زده است.
این پدیده، تنها پدیده اختراعی بشر است که به طور مساوی در دسترس همگان قرار گرفته، همانطور که مرگ بهطور
عادلانه بین همه تقسیم شده است.به نظرم امروزه الگوی مصرف عوض شده است.
من به این تجهیزات مجهز نیستم اما دست اعضای خانواده و دوستان میبینم …
یعنی شما گوشی همراه هوشمند ندارید و عضو تلگرام یا شبکههای اجتماعی دیگر نیستید؟
نه، اصلا وارد نیستم.
فقط ملیحه، همسرم گفته که وقتی موبایل زنگ خورد این دکمه سبز را فشار بده؛ وقتی هم تمام شد دکمه
قرمز را بزن.
یکبار بچهها کامپیوتر را درخانه روشن گذاشته بودند، برای خاموش کردنش فیوز کنتور را قطع کردم!
آنوقت چطور شبکههای اجتماعی
را مفید می دانید؟
میبینم که همه شادند.
حتی پدربزرگی که تا دیروز با اخم با نوهاش صحبت میکرد، همان نوه موبایلی دست او داده و او دارد
در خلوت خودش مطالب را میبیند و میخندد.
با وجود این، خیلیها معتقدند همین فناوری ارتباطی و شبکههای اجتماعی باعث شده که سر مردم صبح تا شب در
گوشیهای هوشمند باشد و خودشان را با مطالب سطحی و نازل سرگرم کنند.
بعضیها هم این رسانهها را رقیب کتاب میخوانند که مردم را هر چه بیشتر از کتابخوانی دور میکند.
بله، کاملا درست است.
اما نباید فراموش کرد که باید این بحران را هدایت کنیم.
اتاق فکری لازم است تا این اوضاع را ساماندهی کند نه توقیف.
دنیای مجازی یک دنیای موازی است برای بشر امروزی که باید هدایت و ساماندهی شود.
باید خانوادهها را آگاه کرد و آموزش داد.
این دوره، عصر شکوهمندی است و اگر هر ملتی بتواند از امکانات مفید و بخشهای مثبت این پیشرفتها و فناوریها
استفاده کند، روح استیو جابز در سیب گاززدهاش مجسم خواهد شد و دنیا مزه سیب سلامتی جابز را خواهد چشید.
شما در جریان مطالبی هستید که در شبکههای اجتماعی منتشر میشود؟
بله، همه را من از نظر میگذرانم.
نظر شما درباره کیفیت این مطالب چیست که در حجم انبوه هم تولید میشوند؟
اگر به رفتار اغلب کاربران این
شبکهها نگاه کنید، میبینید که به سرعت از مطالب رد میشوند و بیشتر بر تصاویری مکث میکنند که احتمالا یا
حادثهای عجیب و خندهدار است یا مستهجن.
من وقتی با این پدیده مواجه شدم با خودم گفتم شاید ما به زوال کلمه رسیدهایم.
یعنی دورهای که دیگر کلمات کاربرد ندارد و آنچه مهم است که مفاهیم را در سریعترین زمان ممکن منتقل کند.
شاید چند دهه دیگر به کلمه احتیاج نداشته باشیم.
در این زمان شاعران به جای کلمات باید با تصاویر و علائم و نشانهها اشعارشان را عرضه کنند.
در این شرایط نه اساتید صاحب عینک و عصا، بلکه افراد جوانی که داخل این جریان قرار دارند و با
آخرین فناوریها و تجهیزات روز آشنا هستند و میتوانند به مقامی برسند که شاعران آینده محسوب شوند.
در اول کتاب «گزینه اشعار طنز فرانو» نوشتهاید شما هم زرنگ شدهاید و پشت سر هم کتاب منتشر میکنید.
این بخشی از شعر « حافظ » من است که به طنز از کسانی انتقاد کردهام که کتابسازی میکنند و
پشت سر هم کتاب منتشر میکنند.
اینجا ملیحه، نماد منتقدان راستین جامعه است به این ادمی که در توهم غرق است و تصور میکند داشتن کتابهای
متعدد، امتیاز محسوب میشود، میگوید: تو از حافظ هم بزرگتری؛ حافظ یک کتاب دارد که صدها نفر آن را تصحیح
کردهاند ولی تو صد کتاب بدون غلط داری.
ملیحه، نماینده زنان پشت صحنه
اکبر اکسیر میگوید: «ملیحه، در شعرهایم نماد منتقدان راستین جامعه است.
ده سالی میشود که ملیحه وارد شعرهای فرانوی من شده و آنجایی که دارم شعر را اداره میکنم تا به
آخر برسانم ملیحه وارد میشود و نکاتی را مطرح میکند.
برای مثال من میگویم «شاعر باید شعر داشته باشد»، ناگهان ملیحه وارد میشود و میگوید «نه، باید شعور داشته باشد.»
در تمام شعرها ملیحه تشری میزند تا مرا از متوجه اشتباهاتم کند یا از توهم درآورد.
ملیحه در شعر من، نماینده زنان هنرمندی است که پشت صحنه ماندند و در پستوی آشپزخانهها پنهان شدهاند.
زمانی که در بین مخاطبان هم شعر خواندهام، شاهد استقبال از آن بودهام.
همچنین حدیث، نوهام در برخی اشعار نماینده نسل جدید است که از آنها به عنوان نوههای مجازی یاد کردهام.
جام جم