بهنام محمودی از زندگی شخصی و کاری اش می گوید
بهنام محمودی
با بهنام محمودی همکلام شدیم و از همه چیز پرسیدیم.
بهنام محمودی ملی پوش سابق والیبال کشورمان معتقد است فدراسیون والیبال باید در کنار لوزانو دستیاران ایرانی هم قرار
بدهد تا آینده والیبال ایران ساخته شود.
با او همکلام شدیم و از همه چیز پرسیدیم.
گفت و گوی بهنام محمودی با «قانون» را میخوانید:
از سال ۷۳ شروع کنیم که فوتبالیست و با علی کریمی
هم بازی بودید
البته همبازی نبودیم ولی هر دو برای کرج بازی میکردیم.
پست او دفاع آخر بود.
البته به خاطر فضای نامناسب و امکانات کمیکه وجود داشت کم کم به سمت والیبال رفتم.
سپس مورد توجه ایوان بوگانیکف قرار گرفتید.
ایشان پدر والیبال ایران است، معروف به یوری گاگارین، که چون ۴ دوره با شوروی در المپیک بازی کرده و
خیلی ارتفاع پرشش زیاد بود به یوری گاگارین معروف شده بود.
ایشان در دوره کهنسالی در ایران مربیگری و استعدادیابی میکرد و واقعا برای نسل قبل و بعد از ما مثل
یک پدر بود.
بوگانیکف گفته بود که قد زیر یک متر و ۹۰ را قبول نمیکند و خداراشکر تاثیر مثبتی هم روی والیبال
ما گذاشت.
سال ۸۳ گفته بودید که «ولاسکو سرمربی خوبی است و امیدوارم به ایران بیاید»، فکر میکردید روزی به ایران بیاید و سرمربی برادرتان شود؟
من سال ۸۱ که در ایتالیا بازی میکردم وقتی به ایران برگشتم معروف ترین چهره والیبال ایران بودم ولی جالب
است بدانید خیلیها در ایتالیا میگفتند که فلورانس ایتالیا پولش را دور ریخته است چون از من شناختی نداشتند.
اصلا ما برای آنها قابل قبول نبودیم ولی بعد از مدتی نگاهها عوض شد.
وقتی به ایران برگشتم گفتم که والیبال ایران پتانسیل خوبی دارد و یکی را نیاز دارد که متحولش کند.
ولاسکو هم در سال ۹۰ تا ۹۸ ایتالیا را قهرمان لیگ جهانی کرده بود، وقتی زندگینامه او را مطالعه میکردم
جایی نوشته بود که تاثیر فنی من شاید ۱۰ درصد بوده است و بیشتر تاثیر روانی داشتم.
با همان شرایط به لیگ ایران هم آمد و همان تاثیر را گذاشت.
اگر دقت کرده باشید وقتی به ایران آمد معروف را خط زد ولی یکسال بعد سعید معروف از جمله بهترین
والیبالیستهای ایران شد.
موسوی و شهرام (محمودی) هم همینطور! او به واسطه تعاملاتی که داشت باعث شد به مسابقات مطرحی برویم و بازیکنان
مان دیده شدند.
کاش یک مربی ایرانی هم کنار او داشتیم که از ولاسکو بیشتر یاد میگرفتیم.
البته بدشانسی هم آوردیم، حسین معدنی کنار ولاسکو بود ولی متاسفانه فوت کرد.
بله، حسین معدنی مثل برادر من بود، ۱۲ سال باهم هم اتاقی بودیم، یکی از عوامل پیشرفت من در ایتالیا
هم او بود، حسین معدنی خیلی علاقه مند و پیگیر بود و مربی خوبی هم شد ولی وقتی یک نفر
را به عنوان مربی کنار ولاسکو میگذاریم، درصد ریسک خیلی زیاد است، کاش ۵ نفر را میگذاشتیم تا یاد بگیرند.
ما چند مربی خوب داریم که الان میتوانند کنار لوزانو باشند، امیدوارم فدراسیون این بار چند مربی ایرانی کنار
او بگذارد.
گفته بودید که مهدی بازارگرد بهترین چپ دست ایران است.
مهدی در آن مقطع یکی از بهترین چپ دستهای ایران بود، یک مقدار بدشانسی آورد که به نسل ما خورد
و ما هم لژیونر بودیم بنابراین پشت خط ماند ولی دوام بازی او نشان دهنده شرایط فیزیکی و فنی خاص
او بود، الان هم بازی میکند و جزو بهترینهاست.
الان چه کسی بهترین چپ دست است؟
به نظر من در حال حاضر به خاطر بالارفتن سن بازارگرد قائمی بهترین چپ دست ایران است.
شایعاتی مطرح بود که شما رابطهتان با کواچ خوب نیست و به همین دلیل خیلی انتقاد میکردید.
من نمیدانم این حرف را چه کسی زده، من به واسطه اینکه با او همبازی بودم، خیلی از کواچ حمایت
میکردم.
همیشه ارتباط فوق العاده ای با هم داشتیم ، من این موضوع را کاملا تکذیب میکنم ولی اگر شرایط تیم
ملی خوب نباشد انتقاد خواهم کرد.
تیم ملی ما نباید خیلی نوسان داشته باشد.
نه اینکه خیلی افت کند، ما دوست داریم تیم ملی نتیجه بگیرد، انتقادی هم اگر مطرح میشود برای کمک است
نه اینکه تخریبی باشد، کواچ بسیار جنتلمن و خوب بود و در یوگسلاوی یکی از بهترینها بود، میدانم که الان
هم به پروجا رفته و امیدوارم موفق شود، ما میتوانستیم با گذاشتن چند مربی ایرانی کنار او به تیم ملی
کمک بیشتری کنیم.
خیلی هم استرس داشت.
استرس از چه زمانی وارد سیستم روحی و روانی میشود؟ استرس تا یه جایی خوب است چون باعث افزایش
ترشح آدرنالین خون میشود و شما قویتر میشوید ولی وقتی آدرنالین بیشتر از حد معمول باشد شما ضعیف تر میشوید.
این استرس روی کواچ هم تاثیر میگذاشت و در چهره اش نمایان میشد، مثلا او لبهایش را گاز میگرفت یا
تعویضهایش را اشتباه انجام میداد.
استرس زیاد او را کمک مربی اش میتوانست سبب شود که به آن حد زیاد نرسد.
ضمن اینکه کواچ مربی جوانی برای تیم ملی ما بود و آن دیسیپلین ولاسکو را نداشت.
رفتن فرهاد ظریف چقدر روی تیم ملی تاثیر داشت؟
من کاملا در جریان زندگی ظریف هستم و در سال
۲۰۰۶ یا ۲۰۰۸ با او هم اتاق بودم، او خیلی دوام و تاثیر مثبت روی تیم ملی داشت و البته
خواهد داشت ولی ظریف باید بداند که والیبال هیچوقت برای او نخواهد ماند یعنی نمیشود که همیشه بازی کند و
در تیم ملی بدرخشد.
در یک مقطع زمانی ۶ تا ۱۲ ساله میتوان والیبال بازی کرد، به عنوان مثال من بعد از ۱۳
سال آسیب دیدم ولی اگر مصدوم نمیشدم شاید تا ۳۵ یا ۳۶ سالگی بازی میکردم.
یکی مثل محمد سلیمانی در رده نوجوانان والیبالش تمام میشود و یکی هم مثل مهدی بازارگرد.
بازیکنان ما باید قبول کنند که به هرحال عمر بازیکنی آنها یک روزی تمام میشود.
با این حال من معتقدم روش کنار گذاشتن ظریف از تیم ملی توسط فدراسیون کاملا اشتباه بود.
ما بخش فرهنگی هم داریم و باید با تقدیر بازیکنان را کنار بگذاریم، بازیکنان را باید به عنوان الگوی جوانان
معرفی کنیم.
میتوانستند با ظریف صحبت کنند و بگویند که آقای فلانی سن شما بالا رفته و ما میخواهیم شما را
کنار بگذاریم ولی روش بد بود، حتی اگر سوءتفاهمی بود باید این ماجرا مدیریت میشد، اگر ظریف برگردد یکسال یا
دوسال بازی خواهد کرد ولی روش کنار گذاشتن او اشتباه است، البته جایگزین او هم بازیکن خوبی است و خیلی
خوب بازی کرد.
البته مشکلات خانوادگی ظریف هم در این ماجرا تاثیر داشت، شاید اگر این مشکلات و کنار گذاشتن او از تیم
ملی، همزمان نبود این گلایهها پیش نمیآمد.
ببینید مشکل برای خیلی از بازیکنان پیش میآید، فرهاد نظری افشار یک روز آمد و گفت من مشکل شخصی دارم
و نمیتوانم در تیم ملی باشم و باید استراحت کنم.
این مشکلات را خود بازیکن باید مدیریت کند.
شما میدانید که کدام بازیکن تیم ملی دیپلم دارد؟
من همه را میدانم چون با چند بازیکن هم تیمی بودم، بازیکنانی مثل غلامی، شهرام محمودی و فرهاد ظریف، به
همه آنها هم توصیه کرده ام که درس بخوانند.
ببینید اختلاف بین علیرضا دبیر و هم نسلهای او این است که دبیر رفت و دکترا گرفت.
دبیر در جامعه مدیریت قرار گرفت.
محمدحسین نجاتی از نظر فنی خیلی بهتر از معدنی بود ولی چون معدنی به خاطر اینکه فوق لیسانس شیمی و
لیسانس زبان داشت رفت به تیم ملی و هم مترجم شد هم مربی تیم ملی ماند.
ما به واسطه همین دلمان میسوزد، من از سال ۸۶ دیگر بازی نمیکنم و از آن به بعد درسم را
خواندم و الان هم تدریس میکنم.
الان شاید خیلیها بگویند من بازیکن خوبی بودم ولی جزییات را نمیدانند که مثلا اسپک را کجای زمین میزدم
ولی الان میگویند محمودی دکترایش را هم گرفته است.
این چیزها باعث میشود که به بازیکنان تیم ملی بگویم که بروید و حتما درس هم بخوانید.
این را برای این پرسیدم که میگفتند شما در مصاحبهای گفته اید بازیکنان از اینستاگرام فاصله بگیرند ولی بعدها گفتید
که من حتی نمیدانم دیپلم دارند یا خیر.
ببینید زندگی شخصی افراد به خودشان مربوط است، ولی قطعا چون دلمان میسوزد، دوست دارم پیشرفت کنند.
همانطور که یک روز دست شهرام را گرفتم و به سالن بردم، الان هم بازی که میکند افتخار میکنم.
برای همین میدانم که ۶-۵ سال بعد چه خواهد شد، برای همین به او میگویم از الان آینده ات را
بساز.
در آنجا هم این حرف را نزدم در یک جمع خصوصی گفتم که این تیم به سه دلیل نتیجه
نمیگیرد؛ یکی بحث مدیریتی است مثلا بازیهای تدارکاتی و حقوق اوضاع چطور است؟ یا مثلا لیگ جهانی با جام جهانی
و جام جهانی با المپیک فرق دارد.
ایتالیا و روسیه را ببینید که در لیگ جهانی و جام جهانی چه نتایجی گرفتند؟ لیگ جهانی برای کسب تجربه
است.
اصلا هدف از این لیگ جهانی برگزاری یک تور والیبال است، حتی تیم اول تا آخر یک کمک هزینه ای
میگیرند دوم بحث فنی است که مثلا شهرام مصدوم شد و سه بازی را از دست داد.
این ماجرا تاثیر بدی روی تیم ملی داشت.
سوم بحث فرهنگی است که همان بحث روحیه بازیکنان است، مثلا ۴۰ روز بازیکن از خانواده اش دور است، مثلا
در بازیهای آسیایی مجبور شدیم همسران بازیکنان را ببریم تا آنها روحیه بگیرند.
اینها کار فرهنگی است، صفحات اجتماعی هم همینطور است، بازیکن باید فکرش را متمرکز بازی کند.
یک بازیکن الگوی چند جوان است و باید او را به جوانان مان معرفی کنیم که بدانند برای پیشرفت باید
به کجا برسند.
من گفتم که وقتی بازیکن مدام در اینترنت است انتقادها سریع به گوش او میرسد، مثلا من یک بار انتقاد
کردم ۲۰ دقیقه بعد به گوش بازیکنان رسیده بود.
این یک عامل مخرب است، اگر یادتان باشد یک بازیکن تیم ملی فوتبال انگلیس از تیم ملی خط خورد، چرا؟
چون شک کرده بودند که او قبلا نوشیدنی الکلی خورده است.
حتی شک کرده بودند و او را حذف کردند چون این بازیکن الگو است.
تیم ملی والیبال ما هم به آرژانتین باخت ولی نابود شدند، چرا؟ چون همه تمرکز کرده بودند که مقابل ولاسکو
بازی کنند نه اینکه مقابل تیم ملی آرژانتین بازی کند.
ایران که به آرژانتین باخت، تیم ملی نابود شد چون روانشناسی در تیم ملی وجود ندارد که آنها را آماده
کند.
البته بازیکنان تیم ملی هم گرفتار شرایط خاصی شده اند، به عنوان مثال من با ایوان زایتسف هم مصاحبه کردم،
کل مراحل انجام مصاحبه دو روز طول کشید ولی وقتی میخواستیم با بازیکنان تیم ملی والیبال کشورمان صحبت کنیم گفتند
باید نامه نگاری کنید و ممکن است بعد از یک ماه بتوانید با آنها صحبت کنید.
یعنی اگر حمایت رسانه ای از والیبال میشود کاملا دلسوزانه و یک جاده یک طرفه شده است.
بازیکنان با رسانهها همکاری نمیکنند.
من هم به این موضوع انتقاد دارم، بازیکن تیم ملی باید بداند که برند ایران است.
در ایتالیا یکسری رستورانها بودند که فروش شان را هزینه افراد نیازمند میکردند، بازیکنان معروف هم میرفتند و کمک میکردند،
کاملا همدلی بود و این موضوع را عار نمیدانستند.
درست است که رسانهها دوست دارند چالش ایجاد کنند ولی اینکه شما میگویید اینقدر طول میکشد هم بد است و
من انتقاد دارم، شما میتوانید یک کمیته مطبوعات داشته باشید و فدراسیون باید هماهنگ کند که ۵ بازیکن جواب سوالات
را بدهد.
گفته میشد به خاطر همان مصاحبهای که گفته بودید بازیکنان از اینستاگرام فاصله بگیرند با شهرام به مشکل برخوردید.
نه من با هیچکس مشکلی ندارم، ما دوست داریم به برادرانمان ماهیگیری یاد بدهیم، راهی که شهرام یا سعید معروف
میروند من و علی دایی ۱۰ سال پیش رفته ایم..
ما تجربیات بیشتری از آنها داریم و براساس آنها تصمیم میگیریم.
من آن مصاحبه را تکذیب کردم ولی به شهرام هم گفتم اگر هم گفته باشم شما حق نداری این برخورد
را بکنی، چون منتقد به عنوان کارشناس نظر میدهد.
من بیایم بگویم همه چیز خوب است و از برادرم تعریف کنم شأن و اعتبار خودم را زیر سوال میبرم.
اگر من بیایم تعریف کنم و تیم ملی ببازد چه اتفاقی رخ میدهد؟ ما باید نقد منصفانه کنیم.
شهرام همیشه اینقدر بداخلاق است؟
(با خنده) نه اصلا، چین و چروکهای صورت ما ژنتیکی است، چون در کارمان جدی هستیم، فکر میکنند بداخلاقیم.
شهرام با آن کمر که بازی کرد نشان دهنده تعصبش به تیم ملی است.
من خودم وقتی به زمین میروم و بازی میکنم یک نفر که میآید و اشتباه میکند و میخندد ناراحت میشوم.
زندگی یک میدان نبرد است، شما به عنوان خبرنگار اگر بهتر از بقیه باشید بیشتر معروف میشوید.
به تیم ملی والیبال برگردیم.
آناستازی بهتر نبود؟
هم آناستازی و هم لوزانو به تیم ملی نزدیک بودند ولی آناستازی شرایط حضورش در ایران ابهام
داشت.
لوزانو به نظرم کمتر از ولاسکو نیست، هم مربی بزرگی است و هم دانش خوبی دارد.
والیبال ما الان نیاز به یک رهبر و مدیر دارد، بعد از آن باید به شرایط فنی بپردازیم.
شما لیستی به فدراسیون برای افرادی که باید دستیار لوزانو شوند، نداده اید؟
من چه کاره هستم که لیست
بدهم؟
به هرحال به عنوان کارشناس ممکن است لیستی بدهید.
به من گفتند باید چه کار کنیم؟ من گفتم این کاری که با ولاسکو کردید و دستیار ایرانی کنار او
نگذاشته اید را با لوزانو نکنید.
من گفتم یک بازیکن تراز اول تیم ملی و با تحصیلات، علاقهمند و مورد وثوق را کنار لوزانو را بگذاریم.
۱۰ نفر به او لیست بدهیم و بگوییم ۵ نفر را خودت انتخاب کن.
هرکدام را لوزانو تایید کرد در کنار خودش استفاده کند.
البته این باید اجباری باشد.
که یاد بگیرند؟
ببینید بلدند، این نیست که یاد بگیرند ولی اینکه کنار لوزانو باشند باعث میشوند چیزهای بیشتری یاد
بگیرند.
این نمیشود که بازیکنان بالا بروند و مربیهای مان در حد دبیرستان باشند.
امکانات هم باید فراهم باشد.
من اعتقاد دارم باید مربیان تیم ملی را هم صادر کنیم.
از دست مردم ارومیه شاکی هستید؟
من اصلا، شاید شهرام شاکی باشد ولی من نه!
مدرک تحصیلی شما چیست؟
من
دکترای مدیریت ورزشی دارم.
نظرتان را درباره این کلیدواژهها بگویید.
یزدانی خرم: ایشان پایه والیبال را بنا کرد، شخص زحمتکشی است و به عنوان کسی که ۱۷ سال تلاش کرد
که والیبال را بسازد احترام خاصی برای او قائل هستم.
زورزی: اسطوره و چهره ای که خیلی دوستش داشتم و الگوی من است.
شهرام محمودی: یکی از بازیکنان خوش تکنیک است و اصولی والیبال را یاد گرفت.
خیلی هم خوشحالم که او به اینجا رسید.
خیلی هم خوش تیپ است.
نه خیلی هم خوش تیپ نیست.
من خوش تیپ ترم (با خنده)
جیبا: بازیکنی که تاثیرگذاری خاصی دارد و یکی از بهترین بازیکنان قرن والیبال است.
جواد محتشمیان: اولین مربی بدنساز من در پیکان و یکی از گویندههایی که مردم را سر ذوق میآورد.
انتخابی المپیک آتن: یکی از بهترین بازیهایم را انجام دادم و هیچوقت آن مسابقات را فراموش نمیکنم.
من هم بهترین بازیکن شدم.
رباط صلیبی: رباط اساسی در والیبال، فوتبال و کشتی که اگر پاره شود دو سال بازیکن را دور میکند.
من تا به حال رباط پاره نکردهام خدا را شکر.
البته یک مصدومیت زیرزانو داشتم که مجبور شدم خداحافظی کنم.
رفتن از پیکان به صنام: برخلاف میل باطنی ام بود، اصلا دوست نداشتم این اتفاق رخ بدهد.
صنام سه برابر پیکان پول میداد و من داشتم خانه میخریدم، مجبور شدم بروم، حتی وقتی قراردادم را به دادرس
نشان دادند باور نکرد.
شرایط خوبی در صنام تجربه نکردم.
من هنوز هم یک پیکانی هستم.
پگاه ارومیه: من اصالتا آذری زبان هستم و یک سال و نیم در ارومیه بودم، سال اول به خاطر اشتباه
چند بازیکن و مربی قهرمانی را از دست دادیم، هنوز هم در ارومیه مردم برای من احترام خاصی قائل هستند.
من هم قلبا دوستشان دارم چون همشهری مان هستند.
نکته خاصی مانده که بخواهید بگویید؟
من برای همه خدمتگزاران نظام آرزوی موفقیت دارم و میگویم این میز برای
هیچکس نمیماند و باید برای مردم خدمت کرد چون لیاقتش را دارند.
هیچکس به من نگفت کاندیدا شو، من آمدم چون مردم حقی بر من دارند و مطمئن باشید با کمترین هزینه
برای مردم کشورم خدمت خواهم کرد.
امیدوارم مردم مرا انتخاب کنند ولی اگر هم نکنند من همان بهنام محمودی خواهم ماند.
من وقتی ایتالیا رفتم به من گفتند که اینجا بمان ولی گفتم یک وجب از خاک ایران را به دنیا
نمیدهم، ناسیونالیست هستم و کشورم را هم خیلی دوست دارم.
روزنامه قانون