حسن جوهرچی از زندگی شخصی ، همسر و فرزندانش می گوید
حسن جوهرچی
حسن جوهرچی از ۱۲ سالگی تجربه کار تئاتر دارد و اگر کسی با بازگشت به حدود ۲۰سال
پیش تصور میکند او با دو سریال «در پناه تو» و «در قلب من» یک شبه به یک چهره محبوب
بدل شده و همه چیز به شکل یک جرقه برایش اتفاق افتاده، سخت در اشتباه است.
در موفقیت آن دو کار و روند کاری موفق و مثبت کارنامه جوهرچی شکی نیست اما وقتی با ثمرههای زندگیاش
مقابل ما مینشیند تا از زیر و بم زندگیاش بگوید، نسخه تمامعیار کسی است که روی پای خودش با تلاش
و البته استعداد ذاتیاش جلو آمده است.
همان چیزی که به فرزندانش هم گوشزد کرده و از خودش نه تنها دو نام جوهرچی ، بلکه دو
استعداد تحصیلکرده به یادگار گذاشته است؛ نامهایی که در آیندهای نزدیک از آنها بیشتر خواهیم دید، شنید و خواند.
آوا، فرزند اول او و خانم بیات است که هم دانشجوی داروسازی است، هم دوره مهمانداری هواپیما را گذرانده و
هم در کلاسهای بازیگری امین تارخ شرکت کرده تا بازیگر شود.
البته متاثر از مادرش و علاقه خودش، قصد دارد به صورت کاملا جدی طراحی لباس را هم دنبال کند.
فرزند دوم این خانواده هنرمند، علی است که تمام نشانههای یک نابغه را دارد.
او هنوز ۱۷ سالش تمام نشده اما دانشجوی رشته فیلمسازی است؛ در یک گروه موسیقی مینوازد و آهنگ میسازد
و در کنار اینها بازیگری تئاتر را نیز دنبال میکند.
این نخستین بار است که حسن جوهرچی با دو فرزندش در این سن و سال در یک مصاحبه ظاهر شده
و در آن حرفهایی را عنوان کرده که تا به حال جایی عنوان نکرده بود.
اگر بخت یارمان میبود که نبود، حضور همسر وی، خانم بیات در این مصاحبه جمع ما را جمعتر میکرد.
با این حال در جایجای مصاحبه نام ایشان هم که از هنرمندان طراح هنری و چهرهپردازی مطرح کشور هستند، حضور
دارد.
این شما و این هم خانواده خوشبخت جوهرچی.
با اینکه هرکدام از شما فعالیت خودتان را دارید، وقت میکنید همدیگر را ببینید؟
آوا: راستش خیلی کم وقت میکنیم همدیگر را ببینیم.
زمانی که برادرم کنکور داشت که به نوعی او را اصلا نمیدیدیم یا در حال درس خواندن بود یا در
خانه فیلمهای تاریخ سینما را تماشا میکرد و بعد هم که خواب بود.
علی: باز حالا که دغدغه کنکور برداشته شده بهتر شده است و یک وقتهایی خانواده میتواند دور هم جمع
شود.
کنکور به نوعی تمام زندگی مرا تحتشعاع قرار داد.
آوا: علی در حال تحصیل در مدرسه بینالملل بود.
یکدفعه در سال آخر تصمیم گرفت تغییر رشته بدهد.
علی: یک موجی از درسهای جدید روبهرویم بود که نمیدانستم چه کار کنم و تمام وقتم را میگرفت.
حسن جوهرچی: در کنار همه اینها کار من و مادر بچهها هم سر جای خودش بود.
علی علوم مختلف و…
میخواند.
حقیقتش را بخواهید اینکه یکدفعه در درس تغییر مسیر داد، باعث تعجب من هم شد.
این را الان بعد از یک سال و نیم برای نخستین بار جلوی خودش میگویم که انتظار نداشتم.
بشخصه در وجود او گرایشی به سمت سینما و تلویزیون نمیدیدم.
هرچند گیتاریست بسیار خوبی است.
با موسیقی خیلی ملموس است و موزیک را خوب میشناسد و میفهمد تا اینکه یک روز گفت میخواهم هنر بخوانم.
اول فکر کردم قصدش تحصیل در رشته موسیقی است اما وقتی گفت قصدش بازی در تئاتر و فیلمسازی و…
است کمی شوکه شدم.
من هرگز تا همین لحظه چیزی را به آنها اجبار نکردهام.
برای آنکه خودم به نوعی جبران این جبر بودم و پدرم اجازه نداد هنر بخوانم و خیلی اذیت شدم.
حتی چهار سال دبیرستان را پنج ساله خواندم.
نه اینکه مخصوصا یک سال رد شوم، بلکه واقعا درسها را درک نمیکردم.
شیمی را هر سال تکماده کردم تا آنکه در سال چهارم رسما رد شدم.
شما فکر کنید که پنج سال از عمرم هدر شد.
در صورتی که میتوانستم در هنرستان تحصیل کنم یعنی چیزی که دوست داشتم.
سوم راهنمایی که بودم دانشآموز برجسته آموزش و پرورش شدم.
وقتی کارنامههایمان آمد، زیرش نوشته شده بود علوم ریاضی، علوم تجربی، علوم انسانی، هنرستان و کارودانش.
من یک هفته شبانهروز گریه میکردم و به پدرم میگفتم اجازه بدهد بروم هنر بخوانم ولی او میگفت علوم تجربی.
تنها به این تصور که بچهمان باید دکتر یا مهندس شود که متاسفانه این تفکر در بسیاری از ایرانیها وجود
دارد.
تازه فکرش را بکنید که من چهارمین فرزند بودم و چون فرزندان قبلی نتوانسته بودند خواسته پدرم را برآورده کنند،
من باید دکتر یا مهندس میشدم.
به اجبار در رشته علوم تجربی ادامه دادم.
نتیجهاش این بود که از همان سال اول تجدید آوردم و در نهایت هم رد شدم.
واقعا به زور دیپلم گرفتم.
من به شکلی قربانی این سیستم و نگاه بودم.
به نظرم بخش زیبایی از زندگی هر فرد دوران دبیرستان اوست و من آن بخش زیبای عمرم را از دست
دادم.
به این علت مطلقا نه در مورد علی و نه در مورد آوا اجباری در رشته تحصیلی نداشتم.
آوا در رشته ریاضی و فیزیک درس خواند ولی بعد ابراز علاقه کرد که در رشته گروه پزشکی درس بخواند.
حتی برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت.
حضور مادر و پدر در عرصه هنر قطعا روی کل خانواده تاثیرگذار بوده است؟ !
آوا: ما همیشه از
بچگی عاشق کار پدر و مادرمان بودیم چون هر دو در حیطه سینما و تلویزیون کار میکردند.
اتفاقی که افتاد این بود؛ وقتی اول دبیرستان بودم و برای ما انتخاب رشته میکردند، در مدرسه به من گفتند
که تو هنر را راحتتر میتوانی بخوانی.
وقتی این را در خانه مطرح کردم، نظرشان این بود که در رشتهای ادامه تحصیل بدهم که به آن علاقه
دارم و در کنارش هنر را انجام بدهم؛ مثلا همان پزشکی.
خیلیها در سینما و تلویزیون نیز اینگونه بودهاند و آدمهای موفقی هم بودند.
خواستم که همین کار را بکنم اما وقتی در مالزی دو سال اول داروسازی خواندم، با خودم فکر کردم اگر
قرار باشد برای باقی عمرم این کار را هر روز انجام بدهم، شاید آنقدر خوشحال نباشم و با این حال
باید آن را تمام کنم و بعد تازه بروم از اول دنبال چیزی که علاقه دارم.
حسن جوهرچی: در مورد آوا حال هر دوی این رشتهها همزمان دنبال میشود.
او به جز بازیگری که برای آن به کلاسهای آقای تارخ میرود، بحث تحصیل رشته داروسازیاش را هم دارد و
در کنارش فعالیت دیگری نیز دارد که در علوم هوایی، دورههای مهمانداری را گذرانده است.
علی هم همینطور.
او در حالحاضر کارگردانی سینما میخواند اما موسیقی را هم به شکل حرفهای ادامه میدهد و در کنارش بازیگر تئاتر
نیز هست.
این همزمانی کارها و اهداف، کمی کار سختی است اما معتقدم از نسل امروز چنین چیزی انتظار میرود چون نسبت
به دوره ما بچههای امروز خیلی فعالتر هستند.
حالا اگر پدرتان حسن جوهرچی بازیگر نبود، بازهم به سمت هنر گرایش پیدا میکردید؟
حسن جوهرچی: واقعا سوال خوبی است.
آوا: فکر میکنم این گرایش را پیدا میکردیم چون روحیات ما فرق میکند و متاثر از پدرمان نبود.
حسن جوهرچی: البته بیتاثیر نبود؛ مثلا اگر من کار ساختمانی میکردم، شاید مسیر زندگیام شکل دیگری داشت و ایضا
به طریق اولی، بچهها نیز همینطور.
علی و آوا هر دو در فضای هنری بزرگ شدند.
مادرشان طراح چهرهپرداز و آرت دایرکتور است.
من هم بازیگری، کارگردانی، تهیهکنندگی و فیلمنامهنویسی کردهام.
طبیعتا بچهها در فضایی بزرگ شدند که فیلم و کتاب همیشه جلوی چشمشان بود؛ ابزار ساختمانی جلوی چشم آنها نبود.
یادم هست همسرم آوا را باردار بود و مشغول کار «روز واقعه» بود.
حتی در بطن مادرش نیز در یک فضای هنری بود.
علی هم همینطور؛ زمانی که همسرم علی را باردار بود، مشغول کار «زن شرقی» بودیم.
همسرم، از بهترین شاگردان استاد اسکندری است و در طراحی گریم حرفی برای گفتن دارد و در طراحی پارچه و
لباس نیز همین طور است.
به عنوان مدیر هنری کارهای مهمی انجام داده و حتی به من در زمینه فیلمنامهنویسی بسیار کمک کرده است.
فرزندان من در این فضا بزرگ شدهاند، پس طبیعی است که به این سمت گرایش داشته باشند اما به عنوان
انتخاب رشته تحصیلی و کاری نه من و نه مادرشان اجباری نداشتیم که کدام کار را انجام بدهند یا انجام
ندهند.
بگذارید در مورد علی این را به شما بگویم که علی با خواندن حدود هفت، هشت ماه دروس هنری
با رتبه ۱۳۰ وارد دانشگاه شد و در ۱۷ سالگی دانشجوی رشته کارگردانی است.
او دو بار جهشی خوانده است.
بارها به او گفتهام که علی من به تو هیچ کمکی نخواهم کرد.
به او گفتهام تو باید مایهاش را داشته باشی و تلاش کنی تا به جایی برسی.
اگر جایی بتوانم او را حمایت کنم، این کار را انجام میدهم اما اگر بخواهد از رانت من استفاده کند،
مثل خیلی از دوستان که این کار را کردهاند، این کار را نخواهم کرد چون به آن اصلا اعتقادی ندارم.
آوا: مثلا خیلیها تحصیل تخصصی در این رشته را هم لازم نمیدانند.
شاید اصلا لازم نبود که دخترتان به کلاس بازیگری برود و راحت از طریق شما و معرفی شما وارد کار میشد؟
آوا: گاهی به من میگویند تو چرا به این کلاسها میآیی؟ تو که پدرت بازیگر است.
جواب من این است که حسن جوهرچی پدرم است اما من شخصیت مستقلی به نام آوا جوهرچی هستم.
اگر بخواهم با آن دیدگاه کار کنم شاید مثلا فقط دو سال در کار باشم.
حسن جوهرچی: یک چیز جالب بگویم.
علی برای مصاحبه تئاتر نزد یکی از دوستان رفته بود که از بازیگران مطرح است.
وقتی مصاحبه تمام شد، از علی پرسیده بود یک حسن جوهرچی هم در بازیگرها داریم، تو پسر حسن جوهرچی هستی؟
علی گفته بود بله.
این برای من خیلی افتخار است چون میفهمم علی پایش روی زمین است و دارد روی پای خودش بلند میشود.
علی جان شاغل بودن پدر و مادر در این فضا و حالا حضور شما و خواهرتان در ماجرای هنر چقدر باعث شده از هم دور یا به هم نزدیک شوید؟
علی: به نظرم هر دوی آنها اتفاق افتاده است.
به هر حال زمانهایی هست که به خاطر مشغلههایمان از هم دور هستیم.
مثلا صبح بیدار میشدم بابا رفته بود یا یک روز تا او بیدار شود، من صبح زود رفتهام اما از
طرفی گاهی سر کار پدر که میرویم و محیط کار را میبینیم، متوجه میشوم که هنر باعث شده است بیشتر
به هم نزدیک شویم.
شاید اگر پدرم کار دیگری میکرد، امکان نداشت ما سرکارشان برویم.
جاذبه کار بازیگری و سینما را نمیتوان کتمان کرد.
شما و خواهرتان چقدر متاثر از علاقه درونی به سمت هنر آمدید و چقدر جذب این جاذبه شدید؟ به خصوص
با داشتن پدر و مادری معروف که مثلا وقتی به خیابان میروید، سمت پدر میآیند و….
علی: قطعا جاذبه شهرت، محرک است اما علت اصلی حضورم در این عرصه نبود.
زمانهایی بود که پدرم را در قاب تصویر میدیدم و در همان لحظه، تصور میکردم که ۱۰ سال دیگر کجا
هستم و راستش آن زمان خودم را جای پدرم میدیدم.
این برای دوران بچگی است.
آوا: من و علی زیاد کتاب میخواندیم.
زمانی که کتاب میخوانم اتفاقی که برای من میافتد، این است که ماجرا و شخصیتهایش را برای خودم تصویرسازی میکنم؛
با جزییات چهره و لباس.
این با خواندن یک کتاب به شکل معمولی فرق دارد.
من کتاب را با این دید میخواندم که اگر فیلمش ساخته شود باید چگونه باشد یا حتی چه بازیگرانی نقشهایش
را ایفا کنند.
وقتی این را در خودم میدیدم چرا از آن استفاده نکنم؟ بعد از آن شهرت و معروفیت نیز هست و
خیلی جذاب است و اتفاق بزرگی است.
بعضیها اصلا برای همین وارد این عرصه میشوند اما به نظرم آن لذتی که در خلق اثر است، در ماجرای
شهرتش نیست.
آقای جوهرچی ماجرای شهرت بعد از این سالها هنوز برای شما جذاب است؟ یک مثال ساده اینکه مثلا
خانوادگی نمیتوانید به رستوران بروید….
حسن جوهرچی: واقعیتش این است که ما اصلا با هم جایی نمیرویم چون نمیشود.
من در تمام طول دورانی که بچهها کوچکتر بودند، هرگز آنها را شهربازی نبردم.
هرگز با خیال راحت نتوانستیم رستوران برویم.
همه تفریحات خارج از خانه، حتی مسافرت رفتن بچهها با مادرشان بود.
اگر من میرفتم حتما مخل آسایش آنها میشدم.
مردم خیلی لطف دارند و خیلی خوب هستند و بهطور کلی هنرمندان را دوست دارند اما این شهرت روند عادی
زندگی شما را به هم میزند.
بسیار مختصر پیش آمده با بچهها برای خوردن ناهار یا شام به رستوران برویم اما به نظرم شهرت یک بخشی
از کاری است که ما انجام میدهیم.
متاسفانه بعضی بچههایی که سمت هنر میآیند، تنها به خاطر شهرت میآیند و این اصلا خوب نیست.
هنر به شکل کلی وسیلهای برای بیان احساس است مانند زبان فارسی یا انگلیسی که یک زبان است.
شما با زبان نقاشی، موسیقی، عکاسی و…
حرف میزنید.
حالا من دارم با زبان بازیگری حرف میزنم.
ممکن است فردا با زبان کارگردانی حرف بزنم.
آوا هم ممکن است با زبان بازیگری و روزی با زبان طراحی حرف بزند.
آنها در حال حاضر مشغول یادگیری الفبای زبان هستند.
هر زبانی الفبای خودش را دارد.
هنر نیز همین است.
اگر هنرمند چیزی برای ارائه به همنوع خودش داشته باشد ولو آن سر دنیا، مخاطب آن را میفهمد.
شما یک عکس میگیرید که بینالمللی میشود و همه دنیا آن را درک میکنند در حالی که شما زبان کشورهای
دیگر را بلد نیستید اما عکس شما کاملا گویاست چون زبان هنری مشترک دارد و شما الفبای آن را مانند
نور، کمپوزیسیون و…
به خوبی یاد گرفتهاید.
بازیگری نیز همین است.
شما فیلمی از آلپاچینو میبینید که به زبان انگلیسی است اما آن را نمیفهمید چون او با چشم و
صورت و زبان بدنش بازی میکند.
ما هم در حال یاد گرفتن همین هستیم.
من بعد از ۲۷ سال هنوز هم در حال آموختن هستم حالا علی و آوا تجربیات کمتری هم دارند.
همه ما در حال تجربه کردن هستیم تا چیزهای ملموستری را به مردم در هر جای دنیا ارائه دهیم.
من حدود ۲۳ سال پیش سریال «در پناه تو» را بازی کردم و در این سالها با ترجمهها و زبانهای
مختلف در شبکههای مختلف پخش شده است.
چند وقت پیش مرا برای مصاحبهای به شبکه الکوثر دعوت کردند.
کار با زبان بوسنیایی پخش شده بود و فردی با زبان بوسنیایی زنگ زده بود و از من تشکر میکرد
در حالی که مرا نمیشناخت اما کار را دیده بود و ارتباط گرفته بود.
حس فیزیک و میمیک بازیگر باید بتواند ارتباط بینالمللی برقرار کند.
به نظرم اگر بخواهیم در دایره مملکت خودمان بگنجیم، قافیه را باختهایم.
الان فیلم «محمد رسولالله (ص)» ساخته شد و به دنبال اکران اروپا و آمریکا هستند.
این فیلم باید به خارج از مرزها برود و آنجا دیده شود.
اگر هدفگذاری شما جهانی باشد، موفق هستید.
در آن حالت وقتی شما میخواهید مثلا آدمی از آرژانتین هم کار شما را درک کند، دیگر شهرت محلی از
اعراب ندارد.
گرچه در کنار موفقیت، شهرت میآید.
شهرت اصل نیست.
بازیگرهای همنسل و همسن من به هوای شهرت نیامدند.
چیزی که از فرزندانم خواستهام این بوده که به هوای شهرت صرف نیایند.
خیلی از جوانها که میآیند، میبینم فقط دنبال آن شهرت هستند و وقتی به آن میرسند، دیگر تلاش و تمرینی
ندارند و نیازش را نمیبینند.
چند وقت پیش تماس گرفتم احوال استادی را بپرسم، همسر ایشان گفتند در حال تمرین است.
با تعجب گفتم استاد با ۸۵ سال سن هنوز مشغول تمرین است؟ گفت بله ایشان خودشان را طلبه میدانند و
فکر میکنند همیشه باید تمرین کنند.
متاسفانه برخی بچههای جوان فکر میکنند با بازی در دو فیلم آن اتفاق دیگر برایشان رخ داده و تمام.
آوا: در این حالت چون آن آدمها به اصل ماجرا نمیرسند، ماندگار نیستند.
به هر حال وقتی شهرت باشد در این چرخه هرازگاهی نیاز به چهره شدن یک چهره جدید وجود دارد
و آدمهای قبلی کنار میروند….
حسن جوهرچی: بگذارید برایتان نقل قولی از استاد بزرگم، ثریا قاسمی عزیز داشته باشم.
ایشان فرمود سینما اصولا به ستاره نیاز دارد و طبیعی است اما ستاره اسمش رویش هست؛ تا چشمک میزند بعدش
خاموش میشود.
بار آثار فرهنگی سینما بر عهده بازیگران است.
همه هنرهای دراماتیک نیازمند سوپراستارها هستند اما مهم این است شما بازیگر شوی و در درازمدت بازیگر بمانی.
اینکه شن کف رودخانه باشی، آب میآید و میرود اما شما پایه آن رودخانه هستید و همیشه حضور دارید.
جالب آنکه حضور آن آب باعث صیقل شما هم میشود.
لطیف میشوی و همین میشود که عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی، داوود رشیدی، علی نصیریان، خانم قاسمی، خانم شیخی و…
شکل میگیرند و برای تمام دوران آثار نمایشی ماندگار میشوند.
مهم است که شما دنبال تبعات ماجرا نباشید.
شهرت، عکس و امضا از تبعات هنر است.
از بچهها خواستهام دنبال اصل ماجرا باشند وگرنه جوانانی مثل علی و آوا که شرایط بسیار خوب، تیپ و چهره
خوبی دارند و اسمش را هم دارند میتوانند به سرعت سوپراستار سینما شوند اما سوپراستار بعد از دو تا چشمک
خداحافظی میکند.
به نظرم باید به جایگاهی برسند که قابل دفاع باشد.
من به شما قول میدهم به زودی از علی فیلم خوب و از آوا بازی درخشانی خواهید دید.
خدا به من خیلی لطف داشته که کسی مثل امین تارخ در این مملکت کلاس بازیگری دارد و آوا به
کلاس او میرود و با برند تارخ بازیگری را یاد میگیرد؛ این خیلی مهم است.
علی در سیستمی درس میخواند که از آن هزار فیلمساز درآمده است.
قول میدهم اگر همه چیز طبق برنامهریزی جلو برود، سال دیگر علی نخستین فیلمش را بسازد و جزء جوانترین کارگردانهای
ما خواهد بود که خود من برایش بازی میکنم.
علیجان تصمیم گرفتهاید که چه سبک فیلمی بسازید؟
علی: راستش هنوز نه.
کلی طرح در سرم هست که باید اول آنها را سروسامان بدهم و بعد با یک مغز آماده شروع به
کار کنم.
علاقه شخصی خودم موج نوی سینمای فرانسه مانند گدار و تروفو است.
البته همه سبک کارها را تماشا میکنم ولی علاقهام موج نوی سینمای فرانسه و نئورئال ایتالیاست.
موسیقی چطور؟
علی: تقریبا هر چیزی را که ارزش کار کردن داشته باشد، انجام میدهم.
خودمان یک گروه داریم که به نوعی در گروههای دیگر هم هر کداممان ساز میزنیم.
مثلا اجرای فانک یا پاپراک هم داشتهایم.
هم کاور میکنیم و گاهی هم کار میسازیم.
حسن جوهرچی: زبان انگلیسی بچهها خیلی خوب است.
علی حتی به زبان انگلیسی شعر میگوید.
علی: راستش علاقه موسیقایی من از پدرم آمده است.
بچه که بودم، پدرم موسیقیهایی را گوش میداد که من هم به آنها علاقهمند شدم.
حسن جوهرچی: خود من علاقه زیادی به موسیقی دارم.
وقتی علی کوچک بود حتی چند دوست میان خوانندگان مطرح کشور داشتم که با هم در تماس بودیم.
علاقه او به موسیقی خالص است.
آوا و مادرشان نیز همینطور.
من و ایشان هم گیتار میزنیم؛ آکوستیک.
آوا: من پیانو میزنم.
پس میتوانید یک گروه خانوادگی راه بیندازید.
اصلا تا به حال به یک کار هنری خانوادگی فکر کردهاید؟
حسن جوهرچی: نه؛البته من و همسرم کار مشترک زیادی
داشتهایم؛ چه زمانی که ایشان گریمور بود و چه زمانی که طراح هنری شد یا نویسندگی میکرد اما اینکه بنشینیم
و یک کار چهار نفره ارائه بدهیم، نه.
آوا: البته اینکه من و علی در فضای هنری هستیم، اتفاق جدیدی است.
علی یک سال و خردهای است که وارد این عرصه شده و من هم خیلی کمتر.
هنوز جا برای کار کردن داریم.
حسن جوهرچی: شاید یک روز علی فیلمی بسازد که خانم بیات طراح هنریاش شود و من و آوا در
آن بازی کنیم.
شاید حتی من و آوا نقش زن و شوهر را بازی کردیم.
دیدن پدرتان در قاب تصویر چه حسی برای شما دارد؟
آوا: حس بسیار خوبی دارد و بسیار بازی پدرم
را باور میکنم.
علاقه فیلمی شما چگونه است؟
آوا: راستش من خیلی اسم نمیشناسم که بگویم از فلان آدم کار میبینم.
یکی از مشکلات بزرگ من نیز سر کلاسها همین است که خیلی سمت نمایشنامهخوانی دیدن فیلم نرفتهام.
ورود من به جریان بازیگری اصلا اینطور نبود که بگویم فلان هنرمند را میشناسم و الگوی من است.
صرفا حس میکنم چون تخیل خوبی دارم، از بازیگر شدن لذت میبرم.
گاهی با هم یک فیلم را دو بار میبینیم و هر بار هر کدام از ما چیزی از آن کشف
و دریافت کرده است.
یعنی کارهایی بوده که ببینید و همه از آن لذت ببرید؟
آوا: قطعا.
زمانیکه من و علی بچهتر و به دور از این فضا بودیم، زمانیکه فیلم میدیدیم بحث پدر و مادرمان با
بحث ما کاملا متفاوت بود.
نگاه آنها کارشناسانه بود اما ما درگیر اتفاقات بودیم؛ ماجرا را دنبال میکردیم.
علی: یکی از دلایل علاقه من به رشته هنر همین کنجکاوی و دانستن بود.
مثلا اینکه میشنیدم پدر و مادرم درباره سبک، روایت و ساختار کار حرف میزدند، کنجکاو میشدم که اینها چیست.
این تحلیل برایم جالب بود.
حسن جوهرچی: یک اثر نمایشی زاییده ذهنیتی است که در یک جریان اتفاق میافتد و خط خاصی را در
سبکی ویژه دنبال میکند که اگر آن سبک را نشناسید یا فیلم را درک نکنید، ادراک کاملی از آن اثر
به دست نمیآورید.
این شما را وادار میکند که بروید و درباره آن مطالعه کنید.
این کمک میکند رابطه بهتری با کار برقرار کنید.
بچههای من از وقتی چشم باز کردند، جلوی خود کتاب دیدند و تنها اجبار من درباره آنها کتاب خواندن بود.
هر دوی آنها از کودکی کتاب خواندن را شروع کردند.
من هشت ساله بودم که بینوایان ویکتور هوگو را خواندم و حتی بسیاری از جملههایش را نمیفهمیدم.
بچهها هم آثار فاخری را در ادبیات و هنر خواندهاند.
میگویم یا در هنر قدم نگذار یا اگر میخواهی قدم بگذاری با سواد قدم بگذار.
اما گفته میشود که بچههای امروز خیلی مسوولیتپذیر نیستند؟
آوا: بحث مسوولیتپذیری نیست.
مهم این است شما متوجه شرایطی که در آن هستید، باشید.
بعضیها خیلی بیاعتنا هستند؛ هم به شغل پدر و مادرشان و هم به شرایط زندگیشان.
انگار در جو دیگری زندگی میکنند در حالی که این زندگی واقعی است و تو فردا قرار است وارد جامعه
شوی و باید ببینی میتوانی از پس خودت بربیایی یا نه؛ این خیلی مساله مهمی است که من و علی
به آن رسیدهایم.
وقتی به ایران برگشتم خیلی گشتم تا ببینم چه کار کنم.
به دانشگاههایی که داروسازی تدریس میشود، رفتم.
بعد هم بحث دوره مهمانداری بود و حالا تصمیم دارم طراحی لباس را به شکل تخصصی یاد بگیرم چون یکی
از علایق دوران بچگی من است.
مادرم طراحی لباس انجام میداد و من کمک میکردم.
حتی تصمیم دارم برای خودم برندی را در این زمینه راه بیندازم.
به نظرم باید آنقدر آزمون و خطا انجام بدهی که دستت بیاید کاری که قرار است برای ادامه زندگی انجام
بدهی، چیست و با آن خوشحال باشی.
یعنی همه اینها آزمون و خطایی بود تا به آن مرحله برسید که کدام تصمیم بهتر است؟
آوا: مثلا
الان علی تصمیم نهایی خودش را گرفته است.
هدف او موسیقی و کارگردانی تئاتر است و در کنارش بازیگری تئاتر.
من هم به اینجا رسیدهام که باید داروسازی را تمام کنم.
طراحی مد را واقعا دلم میخواهد به عنوان تفریحی که از آن لذت میبرم، انجام بدهم.
همینطور بازیگری را چون میبینم و میدانم که به ثمر میرسد.
حسن جوهرچی: استعداد آن را در خودشان میبینند.
مجله زندگی ایده آل