روشنک عجمیان و همسرش مهریار حمیدی از زندگی مشترکشان می گویند
روشنک عجمیان
زندگی زوجهایی که هر دو نفرشان شاغل هستند سختیهای خاص خود را دارد.
به خصوص آنکه یکی از آنها بازیگر هم باشد.
بازیگری، ویترین زیبایی دارد اما عمده آنهایی که به این حرفه علاقه دارند فقط همین ویترین را میبینند و از
مشکلات آن غافل هستند.
در واقع پشت صحنه زندگی بازیگرها آنقدرها هم لوکس و بیدردسر نیست.
رسیدن به تعادل، میان کاری که نظم درستی ندارد با زندگی شخصی در این مسیر بسیار دشوار است اما شدنی
است.
اینطور نیست که نتوان به این تعادل و آرامش لازم رسید.
نگاهی به زندگی زوجهای موفق در این عرصه میتواند ثابت کند که این قانون نانوشته که میگوید زندگی هنرمندان دوام
قابل توجهی ندارد، به راحتی قابل نقض شدن است.
روشنک عجمیان سالهاست در مسیر حرفهای خود، راه متاهل بودن را انتخاب کرده و اتفاقا تجربه مادر شدن را هم
پشت سرگذاشته است.
او و همسرش مهریار حمیدی که دانشآموخته مهندسی صنایع است، بیش از یک دهه است که زندگی مشترکشان را با
عشق و آرامش حفظ کردهاند.
چندسالی هم هست که آروشا این جمع صمیمی را تکمیل کرده.
آنها نمونه خوب و مثالزدنی از یک زوج موفق هستند که عصر یک روز تابستان مهمان نشریه ما شدند.
این خانواده سهنفره شاد و دوستداشتنی رازهای کانون گرمشان را با ما سهیم شدهاند.
ضمن اینکه باید بگوییم این اولین مصاحبه خانوادگی آنها در این سالهاست و رونمایی از همسر بازیگر محبوب و خوشاخلاق،
روشنک عجمیان هم به حساب میآید.
وقتی سر کار هستم بسیار حال خوبی دارم و سعی میکنم به رغم همه خستگیهای کاری، این حال خوب را وارد زندگیمان کنم
حال خوش این روزهای ما
عجمیان : این روزها در انتظار کلید خوردن سریالی هستم که قراردادش را بستهام.
بعد از عید که چند کار را همزمان داشتم، مدتی اوضاع کار خیلی خوب نبود.
یکی، دو نقش کوتاه داشتم که در یکی از آنها همراه پژمان بازغی نقش خودم را بازمیکردم.
وقتی کار نیست به نوعی افکارم به هم میریزد.
البته از وقتی آروشا وارد زندگی ما شده خیلی اوضاع فرق میکند؛ یعنی خود را با فرزندم سرگرم میکنم.
راستش نبود کار این حس را برایم دارد که انگار استقلالم را از دست دادهام.
وقتی سر کار هستم بسیار حال خوبی دارم و سعی میکنم به رغم همه خستگیهای کاری، این حال خوب را
وارد زندگیمان کنم.
حمیدی: زمانی که قرار است همسرم کاری را شروع کند حس خوبی دارم و خوشحالم چون بدون این فعالیت
و با زیاد خانه نشستن، حس و حالش به هم میریزد.
به هر حال امری طبیعی برای همه شاغلان است که دوری از کار پس از مدتی برایشان آزاردهنده میشود.
آدمهای منظم یک کار بینظم
حمیدی: در هر حال کار سینما و تلویزیون و کلا بازیگری بینظمیهای خودش را دارد و سختی کارش حتی
میتواند به خانه هم منتقل شود ولی روشنک همیشه طوری رفتار کرده و چنان انرژی از کار میگیرد که برای
همه ما بهتر میشود.
عجمیان : ما اجازه نمیدهیم کار بینمان فاصله بیندازد.
حتی یادم هست قبل از تولد آروشا گاهی سر کار با هم قرار میگذاشتیم و همدیگر را میدیدیم.
ضمن اینکه در این سالها سعی کردم خودم را به آن شکل مشغول نگه ندارم؛ مثلا کارهای شهرستان را انتخابی
میروم و البته فکر میکنم کمتر کار کردن من باعث شده زندگیمان تعادل خوبی داشته باشد.
طعم سفرهای مشترک با حضور بچه
عجمیان: شاید این نگاه کمی بیرحمانه باشد اما فکر میکردم نکند با بچهدار شدن، کار یا زندگیام لطمه ببیند
و محدود شود گرچه آدمی نیستم که از نظر ذهنی خودم را محدود کنم.
در واقع با بچهدار شدن سختی کارم خیلی بیشتر شده اما در عوض چیزی را دارم که با دنیا عوضش
نمیکنم.
ضمن آنکه من همیشه سعی میکنم زندگیام را بر هر مسالهای مقدم و ارجح نگه دارم.
حمیدی: ما هفت سال بعد از ازدواج بچهدار شدیم و اینطور نبود که مثلا یک مدتی را مشخص کنیم
و بگوییم بعد از این تاریخ بچهدار میشویم.
در تمام این سالها داشتیم با هم همفکری میکردیم که ببینیم آیا میتوانیم یا نه.
بخشی از آن هم برگشت به اینکه قبل از تولد آروشا، ما زوجی بودیم که به مسائل تفریحی مانند سفر
خیلی اهمیت میدادیم؛ برای مثال تقریبا هر سه ماه یک بار مسافرت آنچنانی میرفتیم و به نوعی همه درآمدمان پای
مسافرت میرفت.
فکر میکردیم نکند ورود بچه دست و پای ما را در این مساله ببندد؛ کما اینکه این اتفاق هم افتاد
اما تولد آروشا نقطه عطف زندگی ما بود.
ماجرای اسم آروشا
حمیدی: اسم آروشا نتیجه همفکری هر دو نفرمان است.
راستش وقتی روشنک هنوز باردار بود، من با بچه صحبت میکردم؛ بهطوری که هر بار او را با یک اسم
صدا میکردیم.
نخستین اسمی که انتخاب کرده بودیم پریچهر بود.
هر دوی ما آن را بهشدت دوست داشتیم اما اطرافیان توی ذوق مان زدند و گفتند قدیمی است.
عجمیان: از آن اسمهایی بود که من همیشه دلم میخواست روی بچه ام بگذارم و دوستش داشتیم.
آن دوره که اسمش را ثبت کردیم در ایران هفت، هشت نفر این اسم را گذاشته بودند اما خب دیگر
به اسم تقریبا متداولی بدل شده است.
بیم و امیدهای پدرانه و مادرانه
حمیدی: پدر بودن اتفاق دشواری است و آن بار مسوولیت، دغدغه فکری و
نگرانیها برای درست تربیت کردن بچه بسیار سخت است.
الان چیزهایی دغدغه من شده که روزی حتی فکر نمیکردم اهمیتی برایم داشته باشند و در طی روز به راحتی
از کنارشان میگذشتم.
عجمیان: اینطور بگویم که بعد از تجربه مادر شدن اصلا آدم دیگری شدهام.
راستش من از آن بچههای ناخلف نبودم که قدر والدینم را ندانم اما بعد از ازدواج اهمیت پدر و مادر
برایم خیلی بیشتر شد.
این مساله بعد از مادر شدن به شکل مضاعفی چند برابر میشود به خصوص آنکه آروشا بعد از تولد دچار
عارضهای بود که ما را خیلی نگران کرد.
در آن یک هفته که بین خانه و بیمارستان در رفت و آمد بودیم، والدینم خیلی هوای ما را داشتند.
من برادری داشتم که وقتی ۲۹ ساله بود از دستش دادیم.
یادم هست در آن ایام یک شب مادرم تماس گرفت که برویم خانهشان.
در راه بودیم که تلفنی صحبت میکردیم و من آنجا به مادرم گفتم که تازه میفهمم چه درد بزرگی است
از دست دادن بچه؛ آن هم بچهای که برایش ۲۹ سال زحمت کشیدهای.
حس میکنم کسی که بچه داشته باشد بیشتر قدر پدر و مادرش را میداند.
قطعا برای ما مهمترین چیز این است که آروشا سلامت باشد و حتی از جنبه سلامت روحی و روانی.
تا جایی که میدانم از آن دست مادرهایی هستم که از فرزندم نمره ۲۰ نمیخواهم اما سالم بودنش آرزویم است.
خوشبختانه کسی در زندگی کنارم قرار گرفته که منطقی جلو میرود.
برای همین کاملا به او اعتماد میکنم چون تصمیماتش لحظهای نیست.
گاهی به هر حال به خاطر احساسی بودن یا آن ذات مادرانه چیزهایی از دستم درمیرود اما مهریار بسیار فکر
شده تصمیمگیری میکند.
بعد از تجربه مادر شدن اصلا آدم دیگری شدهام
عمق عشقهای همسرانه
حمیدی: به هر حال عشق به همسر
و شریک زندگی همیشه در حال پرورش یافتن است.
شکل عوض میکند اما به نظرم از بین نمیرود یا روی یک خط صاف نمیماند.
شاید به خاطر هیجان بیشتری که در سالهای اولیه زندگی هست شکل این عشق متفاوت باشد اما به مرور که
این هیجان فروکش میکند، عمق احساسات شما بیشتر خواهد شد.
خوبی و بدیهای شهرت
حمیدی: من و روشنک آشنایی ۴ سالهای از حدود سال ۷۸ تا سال ۸۲ داشتیم.
سال ۸۲ نیز ازدواج کردیم.
آن زمان مصادف بود با پخش سریال «کوچه اقاقیا» که به خاطر مطرح شدن آن مجموعه او خیلی مورد توجه
واقع شده بود.
آن زمان من جوانتر و کمتجربهتر بودم و به نوعی ناآشناتر به این حیطه.
شاید واکنشهایی نشان میدادم که چندان مناسب نبود اما بعد رفتم فکر کردم و خودم را به جای مخاطبهایی گذاشتم
که به چهرهای علاقه دارند.
با خود فکر کردم وقتی در جایگاه یک طرفدار هستم و چهره محبوبم یا اطرافیانش واکنش بدی نشان دهند، دچار
چه حس بدی خواهم شد.
به همین خاطر سعی کردم مخاطب را درک کنم و واکنشی مناسب و در خور نشان دهم.
عجمیان: اصولا آدمی هستم که بیاحترامی اذیتم میکند و نمیتوانم آن را نادیده بگیرم.
به نوعی اجازه نمیدهد زندگیام در آرامش پیش برود.
به همین خاطر یک روز در یک اقدام سرسختانه تمام نرمافزارهای ارتباطیام را بستم و تمام صفحات رسانهای مانند اینستاگرام
را خصوصی کردم.
علتش هم این بود که دیدم شماره بازیگرها را در وایبر و تلگرام پخش میکنند.
بعضی رفتارها قابل توجیه نیست.
شما به هر حال یا یک نفر را دوست دارید و فالو میکنید یا او را دوست ندارید.
اینکه کسی را فالو میکنید و بعد زیر پستهایش توهین و بیاحترامی انجام میدهید، معنی ندارد.
شما اگر کسی را دوست دارید و میبینید کار اشتباهی هم انجام داده، باید به شکل مناسب و محترمانهای انتقاد
کنید.
زمانی برای فیلم دیدن
حمیدی: کارهای روشنک را بهشدت دنبال میکنم و همه را با علاقه میبینم.
هنوز هم از دیدن او در کارها ذوق میکنم اما سعی میکنم به عنوان یک مخاطب عام به دور از
آن هیجانات که خب این بازیگر همسرم است، کارها را ببینم.
به نظرم چه بهتر اگر ایرادی در کار هست من آن را منتقل کنم.
به نوعی روی کارهایش با هم یک نقد و بررسی داریم.
البته من به عنوان یک مخاطب عام نه یک متخصص به او نظراتم را میگویم.
علاقهمندی من به سینما ارتباطی به شغل همسرم ندارد.
فیلم دیدن را دوست دارم و حتی برنامههای تلویزیون را هم دنبال میکنم.
حرکت در دل جامعه
عجمیان: کلا آدمی اجتماعی هستم و اتفاقا در بین مردم بودن را دوست دارم.
چند وقت پیش بعد از سالها سوار اتوبوس شدم.
فکر کنم از دوران دانشجویی به بعد اتوبوس سوار نشده بودم.
عینک هم زده بودم.
بعضی از مردم نگاه میکردند اما معلوم بود شک دارند چون شاید باور نمیکردند یک بازیگر بیاید و اتوبوس سوار
شود.
حتی بارها در موقعیتهای مختلف شنیدم که میگویند این خانم فقط شبیه آن بازیگر است!
یکی از خانمها با
مادر پیرش در اتوبوس حضور داشت که مادرشان کمی مشکل ذهنی داشتند و چیزهایی میگفتند که بقیه مسافرها میخندیدند.
خیلی خانم خوبی بودند.
آن خانم که دخترشان بود به من گفت: میبینید چه کار میکند؟ آبروریزی میکند.
من به او گفتم که اشکالی ندارد که، کار بدی انجام نمیدهد.
ناگهان آن خانم گفت: وای صدای شما چقدر آشناست، تو رو خدا عینکتان را بردارید.
خیلی خوشحال شده بود که مرا شناخته است.
من معتقدم که باید بین مردم بود.
همراهی با توافق هستهای
عجمیان: ما هم دغدغههای عموم مردم را داریم؛ مثلا بحث توافق هستهای در خانه ما
بسیار داغ بود.
حمیدی: روز توافق دقیقا روز پرمشغلهای داشتم که نمیتوانستم به هیچ طریقی تلویزیون ببینم.
من بهشدت پیگیر اخبار داخلی هستم.
آن روز داشتم عذاب میکشیدم.
روشنک از کنفرانس آقای ظریف تکهتکه فیلم میگرفت و برای من در تلگرام میفرستاد تا من در جریان قرار بگیرم.
به هر حال ما از نسلی هستیم که با یکسری افکار و دغدغهها بزرگ شدهایم.
زمان جنگ من حدودا ۹ ساله بودم.
یادم هست اخبار جنگ را از طریق رادیو دنبال میکردم اما الان چنین کاری غیرطبیعی است.
به هر حال مسائلی هست که با زندگی همه ما گره خورده است.
عجمیان: یکسری دغدغههای جامعه مثل همین ماجرای توافق، مشکلات اقتصادی، مسائل فرهنگی و…
برای همه وجود دارد؛ مگر میشود یک نفر چون بازیگر است نسبت به آن بیتفاوت باشد.
لذت یک کار پردردسر
عجمیان: من عاشقانه کارم را دوست دارم و در سختترین شرایط از آن لذت میبرم اما
به نظرم وضعیت بازیگری یا بهتر بگویم سینما و تلویزیون خیلی راضیکننده نیست.
چون به نظرم خیلی وضعیت بیدر و پیکری در مورد ورود آدمهای مختلف در زمینههای مختلف در آن به وجود
آمده است.
هجوم این قضیه نامناسب بسیار هم زیاد شده است.
بعضی تهیهکنندهها به هر قیمتی کار میسازند تا جایی که حتی سرمایهگذار وقتی پول وسط میگذارد میتواند در کار بازی
هم بکند.
رواج نگاه آلوده!
عجمیان: یکسری هنرمند پیشکسوت در خانه نشستهاند و کاری ندارند آن وقت میروند از خیابان بازیگر
پیدا میکنند.
این متاثرکننده است.
اینکه میگویم فقط دغدغه شخص خودم نیست چون معتقدم روزی را خدا میرساند؛ ضمن آنکه در این مسیر تحصیل کرده
و تجربه پیدا کردهام.
فوقش به جای هر ماه کار مثلا هر دو ماه یک بار کار انجام میدهم.
من از ابتدا آدم پرکاری نبودم و نمیخواهم پرکار باشم.
عشق تکرار نشدنی بازیگری
عجمیان: راستش عشقی که به بازیگری دارم به رشتههای دیگر هنری ندارم؛ مثلا تحصیلاتم کارگردانی
است اما فیلمسازی دغدغه من نیست.
هنرهای دیگر هم همینطور؛ آن آرامشی که از بازیگری برایم ایجاد میشود- از مقطع خواندن فیلمنامه تا پیدا کردن نقش
و…
– در رشته دیگری پیدایش نمیکنم.
برای شغل دوم گاهی با مهریار صحبتی کردهام اما اینکه تنهایی بخواهم کاری را شروع کنم هرگز نبوده و اهلش
نیستم.
شاید چون جزو بازیگرانی هستم که بهشدت عاشقانه این حرفه را دوست دارم و حتی عموما آدمی هستم که به
ندرت سر کار به خاطر مشکلاتش غر میزنم.
حمیدی: درست است که کار همسرم همراه با بینظمیهایی است که البته واقعا او در آن مقصر نیست اما
این مسائل باعث تنش در خانه ما نشده است.
شاید حتی نتوانم بگویم آن را مدیریت کردهایم و بهتر است بگویم با آن کنار آمدهایم؛ یعنی دستورالعملی نمیتوانم برایش
بنویسم؛ یک انعطافپذیری دو نفره است.
ناراحتی من در جای دیگر و به شکل دیگری است؛ مثلا وقتی میبینم همسرم زحمت زیادی برای کارش کشیده اما
در انتها به میزان یا به شکل مناسبی حقش ادا نمیشود و این ناراحتش میکند، من هم نگران و ناراحت
میشوم چون دلم نمیخواهد ناراحتی همسرم را ببینم.
ممارستهای یک دلباخته
حمیدی: آنچه بیشتر مرا جذب خانم عجمیان کرد، صداقت و پاکی بود که در وجود او
دیدم.
شاید جالب باشد که بگویم آشنایی ما با هم خودش میتواند داستان یک کتاب شود و من برای شروع این
آشنایی ممارستها به خرج دادم.
عجمیان: ۳۰ اجرای یک نمایش مرا هر شب آمد و دید.
حمیدی: حتی دیگر دیالوگهای آن نمایش را از خود بازیگرانش بهتر ادا میکردم.
در آن دوره چیزی که مرا جذب روشنک کرد، صداقتی بود که کمتر دیده بودم.
این ماجرا او را برای من خاص کرد.
تفاهم یعنی درک متقابل
عجمیان: درددلهای من با مهریار، مادرم و پدرم است.
دوستان زیادی دارم اما رفیقباز نیستم.
دوستی هم که بخواهم به این شکل با او درددل کنم ندارم.
به نظرم تاثیر گرفتن خیلی مهم است.
میگویم بهتر است با کسی صحبت کنی که از او تاثیر بگیری؛ چه فایده دارد وقتی با کسی حرف میزنی
و تاثیری در تو ایجاد نمیکند.
البته آدمی نیستم که نسبت به دیگران گارد داشته باشم و بدبینانه نگاه نمیکنم.
مهریار کمی در این زمینه به من هشدار میدهد چون به خاطر اطمینان به دیگران زیاد ضربه خوردهام.
حمیدی: من هم بدبین نیستم اما واقعگرا هستم.
به آدمها و اطراف نگاه بدی ندارم اما خیلی خوشبین و پذیرا هم نیستم.
سعی میکنم آهسته آهسته جلو بروم و بعد قضاوت کنم.
اما پیشاپیش قضاوت نمیکنم.
عجمیان: من سعی کردهام به این روش مهریار نزدیک شوم.
راستش ما تکمیلکننده شخصیت هم هستیم.
به نظرم تفاهم هم در همین است که شما با هم صحبت کنید، کاستیهای هم را ببینید، گوشزد کنید و
بعد بپذیرید؛ نه اینکه مثل هم باشید.
باید حرف هم را بفهمید.
ژست خوب گذشت
حمیدی: سال گذشته مشکل خاصی برایمان پیش آمد.
میخواستیم تصمیم بسیار بزرگی بگیریم.
چیزی که سالها منتظرش بودم تا به دست بیاورم و خانم عجمیان کاملا مخالف آن بود و کاملا هم احساسی
با این قضیه برخورد میکرد.
از نظر منطقی حرف من درست بود اما میدیدم حق ندارم احساس او را نادیده بگیرم و حس او به
منطق من ارجحیت داشت.
در واقع میخواستیم به کانادا مهاجرت کنیم و روشنک اصلا نمیتوانست آن را بپذیرد.
عجمیان: من همیشه با موضوع مهاجرت مخالف بودم.
خودم را آدم مهاجرت نمیدیدم و نمیبینم.
اما به مهریار گفتم با توجه به منطقی که تو داری برویم چند ماه بمانیم که ببینیم میتوانیم یا نه؟
فاکتورهای احساسیای که داشتم برایم خیلی مهم بود.
رفتیم و دیدیم واقعا اصلا کار من نیست.
برگشتیم و من دیدم که مهریار به خواست و احساس من احترام گذاشت.
این ماجرا به نوعی بزرگترین گره زندگی ما بود که میتوانست حتی خیلی خطرناک باشد.
حمیدی: قبلا گفتم که من چند فاکتور را برای زندگی مشترک مهم میدانم.
نخستین آن صداقت است و فاکتورهای بعدی محبت و گذشت هستند.
این سه شرط پایه زندگی هستند.
این روزها وقتی به جداییها نگاه میکنید میبینید علت جداییشان به یکی از این سه عامل برمیگردد.
البته عامل چهارمی که به نظر من میتواند در کنار این سه اثرگذار باشد، ایمان است.
اینکه شما بدانید کسی هست که شما را میبیند و لازم است با همدلی او اقدام کنید.
این مانع از آن میشود که خیلی از قدمهای اشتباه را بردارید.
به همین علت گذشت فاکتور مهمی است اما گذشتی که بدون انتظار باشد.
چون اگر گذشت کنید به امید اینکه روزی و جایی مقابله به مثل شود دیگر گروکشی است نه گذشت.
فرانسویها میگویند هر کاری انجام میدهی مهم این است ژست کارت قشنگ باشد.
وقتی که گذشت کردید دیگر زشت است بخواهید آن را خراب کنید.
عجمیان: من هم دیدم میشود به شکل دیگری تصمیم گرفت تا هر دو راضی باشیم.
به همین علت قرار است که مدتی آنجا باشیم و مدتی هم ایران.
این یعنی احترام به عقیده هر دو نفر که شاید کلیشهای باشد اما به نظرم حفظ کانون خانواده و وجود
عشق از هر چیزی مهمتر است.
اگر من یا مهریار تصمیم گرفتیم که با هم توافق داشته باشیم به این علت است که دوست داریم زندگی
و کانون خانوادهمان را حفظ کنیم وگرنه میشد با یک لجبازی ساده این زندگی را به پایان رساند.
هنر ما در این است که زندگیمان را حفظ کنیم.
ما تلاشمان را میکنیم و خدا هم کمکمان میکند.
فاکتورهای زندگی موفق
حمیدی: صداقت عنصر بسیار مهمی در یک رابطه است.
من همیشه چند فاکتور را برای بنیان یک خانواده موفق نام میبرم اما صداقت اهمیت ویژهتری دارد چون به نظرم
شما زمانی میتوانید یک عمر در کنار کسی زندگی کنید که به راستی او ایمان داشته باشید.
این یک حس غریزی است.
وقتی کسی نسبت به شما با نادرستی و ناخالصی رفتار میکند، شما هم مرزی بین او و خودت قائل میشوی.
این منجر به عدم اعتماد میشود.
کما اینکه صداقت طرف مقابل روی شما تاثیر خوب میگذارد و شما هم دروغ نمیگویید.
عجمیان: مهریار اصلا دروغگو نیست و من گاهی در این زمینه با او به مشکل میخورم چون به نظرم
گاهی و جاهایی لازم است شما اصلا حقیقت را نگویید اما مهریار معتقد است نگفتن حقیقت خودش یک جور دروغ
گفتن است.
من به این عقیده او احترام میگذارم و برایم بسیار باارزش است.
حمیدی: به نظر من اعتبار هر آدمی به حرفهایی است که میزند.
پدرم خدا بیامرز بزرگ فامیل بود و تمام آشنایان و فامیل روی حرف پدرم خیلی حساب میکردند.
در بچگی این را متوجه نمیشدم اما بعدها وقتی وارد اجتماع شدم دیدم که صداقت شما مایه اعتبار شما میشود.
اینکه آدمها شما را باور داشته باشند حس بسیار بزرگی است.
عجمیان: فکر میکنم استفاده از ترفندهای خوب بودن یا مورد قبول بودن، برای اوایل آشنایی و ازدواج است و
دیگر بعد از ۱۰ سال جواب نمیدهد.
اعتراف میکنم اوایل گاهی برای آنکه بخواهم مهریار را جذب و حفظ کنم، کارهایی را انجام میدادم یا ویژگیهایی را
در رفتارم مراعات میکردم اما مهریار صداقت ویژگی ذاتیاش بود و هست.
من از دروغ بدم میآید و میترسم که لو برود و بد شود اما سیاستهایی دارم و گاهی مصلحتی تن
به دروغ دادهام اما مهریار حتی دروغ مصلحتی هم نمیگوید.
مجله زندگی ایده آل