دوشنبه, ۱۶ مهر , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

رویا میرعلمی از زندگی شخصی و رابطه صمیمانه اش با پسرش «کارن» می گوید

اشتراک:
رویا میرعلمی از زندگی شخصی و رابطه صمیمانه اش با پسرش «کارن» می گوید مهارت های زندگی
رویا میرعلمی رویا میرعلمی همیشه سعی می‌کند بهترین رفیق پسرش کارن باشد. روابط مادر و فرزندی در تمامی فرهنگ‌ها و در تمام دوران تاریخ رابطه‌ای توام با عشق و علاقه و فداکاری بوده و هست.غریزه مادری زیبا و دلنشین است و بهترین خاطرات همه ما از دوران کودکی‌ و وقتی دنیای‌مان تنها محدود به خانواده‌های‌مان […]

رویا میرعلمی

رویا میرعلمی همیشه سعی می‌کند بهترین رفیق پسرش کارن باشد.

روابط مادر و فرزندی در تمامی فرهنگ‌ها و در تمام دوران تاریخ رابطه‌ای توام با عشق و علاقه و
فداکاری بوده و هست.
غریزه مادری زیبا و دلنشین است و بهترین خاطرات همه ما از دوران کودکی‌ و وقتی دنیای‌مان تنها محدود به
خانواده‌های‌مان می‌شد، محبتی است که از طرف مادرمان به ما شده؛ محبتی که تا بزرگسالی ادامه پیدا می‌کند؛ اگرچه شکل
و ظاهرش عوض می‌شود اما از همان جنس و همان صمیمیت و خلوص باقی می‌ماند(dot)

میزبان رویا میرعلمی و
پسر خوشرو و دوست‌داشتنی‌اش کارن شدیم و با او گپ و گفتی مفصل و صمیمانه داشتیم درباره شور و شوق
مادرانه‌اش، خاطراتش از دوران بارداری و روزی که مادر شد و همچنین ارتباطش با پسرش.
برای شما چه مادر باشید و چه فرزند مادری مهربان خواندن این گفت‌و‌گوی دلنشین، جذاب خواهد بود.

مادر شدن نگاهم را به دنیا عوض کرد

تجربه مادر شدن نگاه مرا به زندگی عوض کرد.
مادر شدن جریان زندگی‌ام را تغییر داد و همین موضوع باعث شد نگاهم حتی به هستی و جهان عوض شود.
من فکر می‌کنم کسی که مادر شدن را تجربه می کند بیشتر از هر فرد دیگری به عظمت خداوند پی
می‌برد چون معجزه رشد یک انسان را در درون خود حس کرده است.
اینکه یک انسان از ذره‌ای کوچک در وجود شما شروع به رشد کند و شما هر لحظه با بزرگ شدن
و به تکامل رسیدن این انسان همراه باشید، برای‌تان معنایی جز معجزه نخواهد داشت.
من این شانس را داشتم که این معجزه را حس کنم و تا همین الان که پسرم هر روز بزرگ‌تر
شده و از نظر روحی و جسمی تکمیل‌تر می‌شود، این معجزه هم برایم ادامه دارد(dot)

مادر شدن با زندگی اجتماعی زنان در تضاد نیست

تا پیش از تولد
کارن خیلی فعال و پرجنب‌و جوش بودم.
آن موقع مدام سر کار بودم و حس می‌کردم با تولد فرزندم زندگی‌ام محدودتر می‌شود و دیگر نمی‌توانم مثل سابق
در دنیای تئاتر حضور پیدا کنم و زمان حضورم در خانه خیلی بیشتر می‌شود ولی واقعا این‌طور نشد.
به نظر من خانم‌ها می‌توانند همه برنامه‌های زندگی خود را با فرزندشان تنظیم کنند و به کارهای‌شان برسند؛ ضمن اینکه
اطرافیان به شما کمک خواهند کرد و واقعا از برکت وجود بچه زندگی‌تان آنقدر شاد می‌شود و خودتان آنقدر انرژی
می‌گیرید که می‌توانید با توانی مضاعف به همه کارهای‌تان برسید.

همیشه دوست داشتم یک دختر داشته باشم

من همیشه دوست داشتم یک دختر داشته باشم ولی وقتی فهمیدم
فرزندم پسر است، اصلا دیگر پسر یا دختر بودنش برایم مهم نبود و حالا حتی از اینکه فرزندم پسر است
خشنود و راضی هستم.
شاید یکی از دلایلش این باشد که پسرها به طور غریزی گرایش بیشتری به مادر دارند و پسر من هم
گرایش بیشتری به من دارد.

اسمی که سال‌ها پیشانتخاب شده بود

سال‌ها پیش در دوران نوجوانی اجرایی از پیانو دیدم؛ کاری از آقای
کارن همایونفر در یک فیلم سینمایی.
من عاشق موسیقی هستم و خوب به یاد دارم مجذوب هنرنمایی ایشان شدم و اسم‌شان را پرس‌وجو کردم.
وقتی اسم‌شان را شنیدم با خودم گفتم چه اسم قشنگی.
همیشه این اسم در پس‌زمینه ذهنم بود و با خودم فکر می‌کردم اگر روزی صاحب پسر شوم این اسم را
برایش انتخاب می‌کنم.

آن زمان معنی این اسم را نمی‌دانستم ولی وقتی فهمیدم باردارم و فرزندم پسر است، شروع کردم به تحقیق
در مورد این اسم چون معنی نام‌ها برایم خیلی مهم است.
اسم کارن را دوست داشتم و با خودم فکر می‌کردم اگر معنای خوبی هم داشته باشد، حتما همین اسم را
روی پسرم می‌گذارم.
خوشبختانه با پیدا کردن معنای زیبای این اسم بیشتر از قبل به آن علاقه‌مند شدم.
کارن به معنای رزمجوست و نام پسر کاوه آهنگر بوده که در شاهنامه هم این اسم در اشعار دیده می‌شود.
همچنین کارن نام یک خاندان‌ بنام دوره اشکانی بوده است.

دوچرخه‌سواری روی سن در دوران بارداری

دوران بارداری را منعی برای کار و فعالیت زنان نمی‌دانم.
در دوران بارداری سرکار می‌رفتم و مشکلی نداشتم.
اتفاقا در همان دوران سیما تیرانداز که او هم باردار بود در تئاتری دیگر و در سالن قشقایی اجرا داشت
و اجرای من در سالن چهارسو بود.
یادم است مرتب با سیماجان در مورد مادر شدن و دوران بارداری‌مان در اتاق گریم صحبت می‌کردیم.

اتفاقا اجرای من طوری بود که باید سوار دوچرخه می‌شدم و روی سن دوچرخه‌سواری می‌کردم.
تماشاگرانی که می‌دانستند من واقعا باردار هستم نگرانم می‌شدند و می‌گفتند: «وای خواهش می‌کنم این کار رو نکن.
اگر از روی دوچرخه بیفتی چی؟» (می‌خندد)

خلاصه اینکه نه‌تنها در این دوران فعالیتم را کمتر نکردم که فعال‌تر
و پرشرو شورتر هم شدم.
(می‌خندد) اتفاقا وقتی یک بازیگر روی صحنه تئاتر است باید انرژی مضاعفی نسبت به زندگی عادی‌اش داشته باشد و من
هم با انرژی کامل روی سن می‌رفتم و بارداری‌ام مانعی برای کار و بازی‌ام نبود.

بلد نبودم پسرم را بغل کنم

وقتی کارن را برای اولین‌بار پرستارها در آغوشم گذاشتند، حسی داشتم که
قابل وصف نیست؛ حسی توام با شادی، شوک، اضطراب و هیجان.
مرتب با خودم می‌گفتم: «خدایا این بچه برای منه؟» حتی بلد نبودم چطور او را بغل کنم و پرستارها یادم
دادند.
(می‌خندد) در همان لحظه به همه‌چیز فکر می‌کردم به اینکه چقدر از مادر شدنم خوشحالم و چه مسوولیت سنگینی بر
دوش دارم(dot)

کودک درونم زنده است

ارتباط من و کارن خیلی دوستانه است.
من همیشه سعی می‌کنم رفیق پسرم باشم و وقتی در کنارش هستم هم‌سن و سال او باشم.
کلا کسانی که مرا می‌شناسند می‌دانند که کودک درون من حسابی زنده و بشاش است.
(می‌خندد) من اصلا احساس نمی‌کنم ۳۷ ساله هستم و به‌نظر خودم در ۱۴ سالگی مانده‌ام شاید هم کمتر.
(می‌خندد)

وقتی با پسرم هستم کودک درونم حسابی جولان می‌دهد و همسن کارن می‌شوم؛ البته بالاخره والدین باید یک‌سری
قوانینی داشته باشند تا حس احترام و حرف‌شنوی از طرف کودک نسبت به پدر و مادر در کنار رابطه دوستانه‌شان
وجود داشته باشد.
ما هم سعی می‌کنیم همین‌طور باشد به‌خصوص که کارن الان دانش‌آموز است و دیگر مثل سابق نمی‌تواند همه زمانش را
صرف بازی کند و باید منظم باشد و به درس‌هایش هم برسد.
دوست ندارم پسرم حس ترس نسبت به من یا پدرش داشته باشد.
دلم می‌خواهد به حرف‌های ما احترام بگذارد که خوشبختانه تابه‌حال همین‌طور بوده است.

بازیگوشی در خانه

کارن در خانه بازیگوش‌تر است و در محیط بیرون و مدرسه آرام‌تر.
خوشبختانه معلم و مسوولان مدرسه از او راضی هستند و همیشه جزو شاگردان نمونه است.
من فکر می‌کنم بیشتر بچه‌ها همین‌طورند و بازیگوشی‌های‌شان برای پدر و مادر‌شان و در خانه است و بیرون آبروداری می‌کنند.
(می‌خندد)

کارن هم مثل اغلب بچه‌ها در خانه می‌دود، توپ‌بازی و تفنگ‌بازی می‌کند، از روی مبل و تخت می‌پرد و
خانه‌مان را شبیه زمین فوتبال یا میدان جنگ می‌کند.
(می‌خندد) خدا را شکر واحد طبقه پایین خانه ما خالی است که اگر این‌طور نبود مطمئنا ما الان باید در
کوچه زندگی می‌کردیم.
(می‌خندد)

محیط مدرسه باید شاد باشد

در انتخاب مدرسه کارن خیلی دقت داشتم و تحقیق کردم.
بچه نیمی از روز را در محیط مدرسه است و این محیط تاثیر زیادی در تربیت و شکل‌گیری شخصیت یک
کودک دارد.
برایم مهم بود محیط مدرسه شاد باشد.
شاد بودن در روند تربیت یک کودک به شدت تاثیر‌گذار است.
شادی حق و سهم کودکان از زندگی است و در روحیه امروز و زندگی آینده‌شان قطعا تاثیر‌گذار خواهد بود.

دوست داشتم کارن در مدرسه‌ای درس بخواند که به بچه‌ها احترام می‌گذارند.
معتقدم شادی و احترام در کودکی باعث می‌شود فرد در آینده شخصیت سالمی داشته باشد؛ حتی اگر بچه‌ای ضریب هوشی
خیلی بالایی نداشته باشد هم اگر در کودکی در محیطی درست، سالم و شاد بزرگ شود، می‌تواند در آینده برای
پدر و مادر، آدم‌های اطراف و جامعه فردی موثر و مفید باشد و دست‌کم یاد خواهد گرفت که باعث آزار
کسی نشود.
به همین خاطر در وهله اول برایم مهم بود محیط مدرسه شاد باشد و معلم‌ها و مسوولان به بچه‌ها احترام
بگذارند و در وهله بعد به درجه علمی و آموزشی اهمیت می‌دهم.

بچه‌ها باید خوش بگذرانند

دوران کودکی خیلی مهم است و در همین دوران اعتماد به‌نفس کودک شکل می‌گیرد.
درس خواندن خیلی مهم است اما آنچه از درس هم مهم‌تر است، تربیت یک کودک و سلامت جسم و روح
اوست.
بچه‌ها باید شاد باشند و خوش بگذرانند.
وقتی کسی از نظر روحی و جسمی سالم باشد قطعا می‌تواند در آینده و در جامعه هم زندگی سالم و
شادی داشته باشد.
قرار نیست همه دکتر سمیعی شوند یا در ناسا کار کنند.
مهم این است که فرزندان‌مان در محیطی سالم رشد کنند و در آینده از شغل و زندگی‌شان لذت ببرند.
چنین آدمی برای پدر و مادر و اطرافیانش هم شخصیتی مهربان، دوست‌داشتنی و دلسوز خواهد بود.
من شخصا در وهله اول به سلامت روح و جسم و تربیت صحیح پسرم اهمیت می‌دهم و در مرحله بعد
سراغ آرزوها و آرمان‌هایم برای او و آینده‌اش می‌روم(dot)

بچه‌های دوره تکنولوژی

شرایطی که ما و بچه‌های امروز
در آن بزرگ شدیم زمین تا آسمان با هم فرق دارد.
پسر من وقتی ۲۸ ساله بودم به‌ دنیا آمد و تفاوت سنی ما کمتر از سه دهه است اما وقتی
به زندگی او نگاه کرده و با زندگی خودم مقایسه می‌کنم به نظر می‌رسد با اختلاف زمانی بیش از ۱۰۰
سال از هم به‌دنیا آمده‌ایم.
در دهه گذشته ریتم زندگی به شدت سرعت گرفت و زمانه عوض شد و ما با دنیایی از تکنولوژی، اینترنت،
شبکه‌های اجتماعی، وسایل ارتباط جمعی، بازی‌های کامپیوتری و …
مواجه شدیم در حالی که در دوره ما فقط یک تلویزیون دو شبکه‌ای با برنامه‌های نیمه‌وقت وجود داشت.

بچه‌های امروز دیگر محصور در کشورشان نیستند و با یک تبلت ساده می‌توانند در تمام دنیا گشت بزنند.
بچه‌های این دوره در شرایط متفاوتی بزرگ می‌شوند و طبعا خواسته‌های متفاوتی هم دارند.
شاید برخی بگویند بچه‌های امروز متوقع یا زیاده‌خواه هستند ولی به نظر من شرایط زندگی‌شان ایجاب می‌کند خواسته‌های متفاوتی با
زمان بچگی ما داشته باشند.

بچه‌های امروز مدام سرشان در تبلت و موبایل و لپ‌تاپ است و تند‌تند بازی دانلود می‌کنند و با نرم‌افزارهای جدید
آشنا می‌شوند.
من گاهی وقتی سوال‌هایی در مورد تبلت و گوشی داشته باشم از کارن می‌پرسم.
(می‌خندد)

بزرگ‌ترین تفریح مشترک‌مان بازی کردن است

رویا میر علمی: بزرگ ترین تفریح ما بازی کردن است.
در خانه تفنگ‌بازی و دزد و پلیس‌بازی می‌کنیم و همیشه هم من دزد می‌شوم و کارن پلیس.
(می‌خندد) گاهی به شهربازی می‌رویم.
فوتبال هم جزو علایق کارن است که با پدرش بازی می‌کند.
کلا من پایه همه برنامه‌ریزی‌های کارن هستم و در جواب پیشنهادهایش همیشه می‌گویم: «باشه من پایه‌ام.» (می‌خندد)

کارن: با
مامان و بابا تفنگ‌بازی می‌کنم.
دزد و پلیس‌‌بازی را هم خیلی دوست دارم.
بعضی وقت‌ها هم توپ‌بازی و فوتبال‌بازی می‌کنیم که خیلی کیف دارد(dot)

ساز زدن کارن در تئاتر پدر

من
و همسرم تلاش‌مان را می‌کنیم که شرایط مطلوبی از نظر زندگی و آموزشی برای کارن فراهم کنیم.
دوست دارم کارن با تصمیم خودش وارد شغل و حرفه‌ای شود که عاشق آن است.
پسرم در محیطی بزرگ می‌شود که هنر قابل احترام است.کسانی که وارد خانه ما می‌شوند، می‌دانند خانه‌مان همیشه پر از
کتاب است.
همسرم مدام در حال مطالعه است و من مدام روی صحنه تئاتر هستم و بی‌شک این جو در ذهن کارن
هم تاثیرگذار است.
اتفاقا در آخرین تئاتر پدرش هم سازهای دهل و دایره زنگی نواخت چون قبلا کلاس موسیقی رفته و ریتم و
موسیقی را تا حدی می‌شناسد؛ البته حرفه تئاتر و کلا هنر آنقدر در کشور ما سخت و طاقت‌فرساست که ترجیح
می‌دهم سراغ این کار نرود ولی در نهایت تصمیم‌گیرنده خودش است(dot)

کارن : من بازیگری را زیاد دوست
ندارم.
دوست دارم وقتی بزرگ شدم پلیس شوم چون شغل خیلی هیجان‌انگیزی است؛ البته ساز زدن در تئاتر بابا را هم
خیلی دوست داشتم؛ اینکه جلوی تماشاگران ساز بزنم خیلی خوب بود و آن را دوست داشتم(dot)

«زیبا»ی شمعدونی
را دوست دارم

کارن: از کارهای مامان نقش زیبا در سریال «شمعدونی» و نقش جان خانم در نمایش «مضحکه
شبیه قتل» را بیشتر از همه دوست دارم.
مامان نقش جان خانم را خیلی باحال بازی می‌کرد.
(می‌خندد)

خاطره زیبای ما

بهترین و زیباترین خاطره مشترکم با پسرم زمانی است که او برای دیدن تئاترم
به سالن می‌آید و می‌دانم پسرم مرا نگاه می‌کند.
بهترین لذت دنیا برایم وقتی است که کارن با چشمان زیبا و معصومش و عشق ازلی و ابدی‌اش به من
که روی صحنه هستم نگاه می‌کند و با دستان کوچولویش تشویقم می‌کند.
این حس فوق‌العاده زیبا را با دنیا عوض نمی‌کنم.

هرگز کارن را با بچه دیگری مقایسه نمی‌کنم

من هرگز پسرم را با بچه‌های دیگر مقایسه نمی‌کنم.
این موضوع را مرتب روانشناس‌ها تاکید می‌کنند و در همه متدهای آموزشی و تربیتی هم می‌خوانیم که مقایسه یک بچه
با بچه‌های دیگر نه‌تنها اثر مثبتی ندارد که نتیجه عکس هم می‌گذارد.

مقایسه کردن اعتماد به نفس کودک را از بین می‌برد.
من یادم است در دوران بچگی ما مقایسه کردن امری عادی بود و مرتب ما را با بچه‌های دیگر مقایسه
می‌کردند و می‌گفتند: «ببین بچه فلانی چقدر درسخوان است، چقدر مودب است، چقدر آرام است و…
» این مقایسه‌ها هیچ‌وقت برایم خوشایند نبود و ناراحتم می‌کرد و الان که به حرف‌ها و هشدارهای روانشناسان کودک در
برنامه‌های مختلف تلویزیونی گوش می‌کنم متوجه می‌شوم که واقعا مقایسه کردن بچه با دیگران چقدر تاثیر منفی بر او می‌گذارد.
من هرگز به پسرم نمی‌گویم «فلانی درسش از تو بهتر است یا ببین دوستت چقدر آرومه».
به نظرم شیوه تربیتی بدون مقایسه باعث می‌شود هم اعتماد به‌نفس بچه بالا برود و هم حس منفی حسادت در
آینده، کمتر سراغ چنین بچه‌هایی بیاید.

مجله زندگی ایده آل

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
مهارت های زندگی
بیشتر >
ترک اعتیاد