زندگی خصوصی و کاری حمید گودرزی از همسر و بچه دار شدن تا دنیای بازیگری !
حمید گودرزی: وقتی که من عاشق شدم…
با حمید گودرزی سه بار مواجه شده ام.
بار اول آن حدود ۱۰ سال پیش بود و در آن گفتگویی داشتم با او به همراه مادرش و عکس
آنها در کنار هم روی جلد یک مجله خانوادگی نقش بست.
بار دوم آن بگذریم که خاطره خوشی نیست و بار سوم آن همین است که می خوانید.
همانطوری که می بینید بار اول و سوم این دیدار یا مصاحبه ها فضا و عنوان خانوادگی دارند.
وقتی که بچه بودید فکر می کردید در آینده می خواهید چه کاره شوید و اساسا الگوی تان چه کسی بود؟
– فکر می کردم در آینده قرار است پزشک شوم.
تلاش هایی هم کردم و در رشته دندانپزشکی هم قبول شدم اما بعد آن را رها کردم و رفتم دنبال
کار هنر.
بعدا رفتید به دانشکده هنر و معماری و بازیگری خواندید؟
– بله.
در دانشگاه آزاد که شرکت کرده بودم در رشته بازیگری هم قبول شدم و همین رشته را برای خواندن انتخاب
کردم.
گرایش شما به سمت هنر اساسا به خاطر بازیگری بود یا اینکه به چیزهای دیگر و از جمله کارگردانی یا نویسندگی و … فکر می کردید؟
– اولش دنبال کارگردانی بودم و یکی دوتا فیلم کوتاه سوپرهشت میلیمتری هم ساختم.
یعنی بیشتر علاقه ام به کارگردانی بود اما کم کم به این مسیر کشیده شدیم.
توانایی شما در بازیگری را اول از همه چه کسی کشف کرد؟
– دقیقا نمی توانم بگویم چه کسی.
شاید هم خودتان کشف کرده باشید.
– شاید.
به من پیشهاد شد و رفتم بازی کردم و احتمالا خوش شان آمد و پیشنهادهایم برای بازیگری بیشتر شد و
این کار ادامه پیدا کرد و شدیم بازیگر حرفه ای.
می دانم اولین اجرای صحنه شما بازی در کار آقای محمد رحمانیان بود.
در تئاتر فقط همین یک کار را داشتید؟
– به غیر از کارهای دانشجویی بله.
باعث افتخارم هم هست که اولین و تنها کار حرفه ای ام در تئاتر با آقای رحمانیان است.
آیا شخص خاصی هست که وقتی نوجوان بودید الگوی شما بوده باشد؟
– به عنوان الگو نمی شود گفت اما
من آقای شکیبایی خدابیامرز را خیلی دوست داشتم.
این مربوط به وقتی است که بازیگر شدید یا مربوط به قبل از آن است؟
– خیلی قبل تر از
اینکه بازیگر شوم هم به ایشان علاقه داشتم.
از بازیگران خارجی چه کسی را بیشتر دوست داشتید؟
– آن موقع خیلی رابرت دنیرو را دوست داشتم.
یعنی الان دیگر دوست ندارید؟
– الان هم دوست دارم اما آن موقع همراه با تعصب و پررنگ تر بود.
الان دیگر فقط دوست دارم.
دلیل گرایش یا علاقه شما به سمت بازیگری چه بود؟ شهرتش را دوست داشتید یا به بیان تازه ای از
خودتان احتیاج داشتید یا…
؟ چه چیزی شما را به سمت بازیگری می کشاند؟
– شما حرف از تئاتر زدید و از آقای رحمانیان
گفتید.
قبل از آن هم ما یکسری کارهای دانشجویی داشتیم و در همان کارها، دوستان و همکلاسی ها و استادانم معتقد
بودند که من می توانم در کار بازیگری موفق باشم.
نمره های درسی ام هم نمره های خوبی بود.
خودم هم کم کم علاقمند شده بودم.
بنابراین سعی کردم که به این کار خیلی بیشتر بپردازم و بیشتر مطالعه و کار کنم و بالاخره با مسافری
از هند بین مردم شناخته شدم.
البته قبل از آن هم در کارهای دیگری کار کرده بودم اما مسافری از هند بیشتر از همه دیده شد.
البته خیلی ها هم هستند که بادانی و من و شما خاطره دارند.
– همینطور است.
دانی و من کاری است که برای کودک کار کردیم و هنوز هم به قول شما خیلی ها به آن
علاقه دارند و حتی شعرهایش را از حفظ هستند.
من این کار را در سن پایین شروع کردم اما در هر حال تجربه خوبی بود.
در دانشکده همکلاسی هایی داشتید که بعدا معروف شده باشند؟
– بله.
زید بودند.
برزو ارجمند، حسام نواب صفوی، کامبیز دیرباز، جواد رضویان، بیژن بنفشه خواه، مهران غفوریان، سیامک انصاری، خانم پرستو گلستانی، خانم
سیما تیرانداز و خانم امیرسلیمانی.
اینها همه در دانشگاه با ما بودند یا همدوره ما یا یک سال بالاتر یا پایین تر.
شاید هم کسانی را فراموش کرده باشم.
راستی حامد بهداد و مجید صالحی هم بودند و فکر نمی کنم بعد از آن دوره ای بوده باشد که
این همه بازیگر مطرح را بیرون داده باشد.
به نظر شما یک بازیگر برای اینکه استایل خودش را در طول سال ها حفظ کند باید چه کاری انجام
دهد؟ آیا زندگی یک بازیگر با بقیه مردم خیلی فرق دارد؟
– طبیعتا توجه یک بازیگر به همه چیز باید
خیلی بیشتر از بقیه مردم باشد اما گاهی از اوقات انگیزه ها را از بازیگر می گیرند و سرد می
شود و کمتر به خودش و استایل اش توجه می کند.
قانونش اینطوری است که یک بازیگر باید نسبت به مردمی که حرفه شان بازیگری نیست توجه بیشتری داشته باشد.
گفتید انگیزه و یادم افتاد این را بگویم که در زندگی هر فرد ممکن است اتفاقات و ناملایماتی به وجود
بیاید که جزء دوران سخت زندگی اوست و این می تواند انگیزه های او را بگیرد.
آیا شما هم چنین دورانی داشتید یا نه و چگونه آن را از سر گذراندید؟
– ما همین الان هم
در ناملایمات هستیم.
(خنده)…
شما که امسال دو فیلم سینمایی خوب ایران برگر و روباه را داشتید و همچنین یک برنامه تلویزیونی…
– این فیلم ها امسال نمایش داده شدند اما من پارسال بازی شان کردم.
فکر می کنم این روزها سینما و بازیگری دچار باند و باندبازی شده است.
البته قدیم هم بوده اما نه به این شکل و شمایل اما الان واقعا دیگر آشکار و شدید شده است
و کسی هم که در هیچ باندی نباشد، احتمالا سرش بی کلاه می ماند.
شما بازیگر مورد علاقه برادران افخمی هستید که یکی در سینما و دیگری در تلویزیون از بهترین ها هستند.
هم بهروز افخمی خیلی شما را دوست دارد و بازی تان را قبول دارد و هم علیرضا افخمی و این
نشان از جایگاه شما هم دارد…
– فکر می کنم علتش این است که من خیلی این دو برادر را دوست دارم.
درست می گویید.
آنها به من خیلی لطف دارند اما واقعیتش این است که من هر دو برادر را خیلی دوست دارم.
الان ۲۰ سال است که در این کار هستم، کارگردان های مختلفی را دیده ام و این دو برادر کسانی
بودند که با من خیلی صادقانه برخورد کرده اند.
با علیرضا بیشتر کار کردم اما با بهروز افخمی کمتر کار کردم اما در همین همکاری کم، شاید توانستم خودم
را به نوعی نشان دهم و از آن طرف علاقه ام به آقای افخمی بیشتر هم شد و به نظرم
ایشان هم به لحاظ سواد، هم به لحاظ فنی و هم به لحاظ اخلاقی از بهترین هاست.
دوتا از بهترین سریال هایی که کار کردید هم با علیرضا افخمی بود؛ تب سرد و پنجمین خورشید.
در تب سرد شما و شهاب حسینی و کامبیز دیرباز در کنار هم بودید؛ از خاطرات این همکاری چیزی یادتان
هست؟
– بودن ما در کنار هم خیلی دوستانه و صمیمانه بود.
با کامبیز که از دانشگاه آشنا بودیم و با شهاب حسینی هم سر آن کار آشنا شدم و خاطرات خیلی
خوبی از این همکاری و دوست شدن برایم مانده است.
سریال هم سریال خیلی خوبی بود و واقعا هم آقای افخمی برایش زحمت کشید.
اولین کارش بود و حدود هشت ماه شبانه روزش را برای این کار گذاشت و به نظرم هم مردم مزد
زحماتش را به او دادند.
چرا از علیرضا افخمی نمی خواهید باز هم سریال بسازد؟
– اتفاقا ما با او صحبت کردیم و اخیرا گویا
دارد کارهایی می کند.
فکر می کنم او هم در دوره ای و بنا بر دلایلی انگیزه هایش کمرنگ شده بود.
امسال دارد طرحی می نویسد که سریال خوبی را بسازد و امیدوارم که قسمت باشد ما هم با او کار
کنیم.
شما نقطه عطف زندگی تان را کی و کجا می دانید؟
– نقطه عطف به چه معنا؟
جایی که مسیر
زندگی تان را با یک تصمیم گیری عوض کردید؟
– اگر بخواهم خیلی کلی و درست بگویم، نقطه عطف زندگی
ام همسرم بود چون هم در مسیر زندگی و هم در مسیر کاری خیلی به من کمک کرد.
او چه در زمانی که کار دارم و چه در زمانی که بیکار هستم همیشه کنارم بوده.
یعنی غیر از زحمات پدر و مادر که برای ما کشیدند تا به ثمر برسیم و بعد برویم سراغ زندگی
خودمان، نقطه عطف پررنگ زندگی من همسرم است.
شما در اوج شهرت و جوانی و در دوره ای که شاید خیلی ها می گفتند زود است برای ازدواج
تان، ازدواج کردید.
دلیل این اقدام چه بود؟ آیا به این خاطر نسبتا زود ازدواج کردید که آن زوج ایده آل که می
تواند شریک زندگی تان باشد را پیدا کرده بودید؟
– بله.
همسرم از نظر من از همه لحاظ برایم ایده آل بود و بنابراین دلیلی نداشت که ازدواجم را به تاخیر
بیندازیم.
اطرافیانم هم می گفتند که ایده آل ترین کسی که تو می توانی با او ازدواج کنی اوست و آن
اطرافیان الان هم که مدت ها از ازدواج مان گذشته همین را شهادت می دهند.
پارامترهایی که شما برای یک همسر خوب در نظر داشتید چه بود که همسر شما در نظرتان ایده آل آمد؟
– مهمترین شرط آن عشق و علاقه ای است که از درون و از ته دل باشد.
علاقه ای که از وجود آدم باشد؛ نه به خاطر شهرت یا پول یا هر چیز دیگر.
این پارامتری است که مربوط به همه است و مختص بازیگران نیست.
این اولین پارامتر است و بعد از آن هم موضوع درک است.
همسر آدم، چه مرد و چه زن، باید در خوبی ها و بدی های زندگی کنار آدم باشد.
اینکه همسر آدم در همه حال زندگی جا نزند ایده آل است.
نمی دانم تخصص و کار همسرتان چیست؛ آیا شناخت یا تخصصی هم در زمینه سینما دارند؟
– ایشان الان خانه
دار است و شناخت خوبی هم از هنر دارد و معتقد است که من هنوز فیلمی که باید بازی کنم
را بازی نکرده ام.
خیلی از همسران بازیگران می گویند زندگی با یک هنرمند سخت است.
آیا ایشان بعد از ازدواج تان این سختی را به زبان نیاورد؟
– فکر می کنم درستش این است که
این را از خودشان بپرسید.
اگر من بخواهم توضیح بدهم باید بگویم بستگی به آدمش دارد.
شاید زندگی با پزشکان هم سخت است، مخصوصا اگر جراح زنان باشد.
شاید زندگی با یک استاد دانشگاه هم یک وقت هایی سخت باشد و بنابراین خیلی نمی شود شغل را ملاک
قرار داد.
این سختی در خیلی از مشاغل هست، در حرفه ما هم هست و نمی شود کتمان کرد اما اینکه
با صاحب این حرفه زندگی کنی و با سختی مواجه شوی برمی گردد به خود آن طرف و ربطی به
شغلش ندارد.
باید این اعتماد وجود داشته باشد.
خیلی ها هستند که ماه اول، شش ماه اول، سال اول با مشکل مواجه می شوند و بنابراین مشخص می
شد که زندگی با این آدم سخت بوده اما در ارتباط با من و خیلی های دیگر خدا را شکر
این اتفاق نیفتاده و دلیلش هم دوری من و بسیاری از دوستان از حاشیه ها است.
بنابراین همانطوری که گفتم اینکه زندگی با من سخت است یا نه را باید از خود ایشان بپرسید.
خودم فکر می کنم که زندگی با من سخت نیست برای اینکه من شکل و مدل خاص زندگی خودم را
دارم و همان مدل که داشتم را تا الان ادامه دادم و از حاشیه ها دوری می کنم مخصوصا بعد
از آن که متاهل شده ام.
شما شغل های دیگر را مثال زدید؛ کسی که همسر یک پزشک می شود اقلا می تواند با او راحت
به یک رستوران برود و شام بخورد اما همسر یک بازیگر این آسایش را هم ندارد.
– چرا آقا، می شود رفت.
بعضی ها اغراق می کنند.
مگر چه اتفاقی می افتد؟ فوقش چند نفر از روی لطف و علاقه می آیند عکس و امضا می گیرند.
این که خیلی وقتی نمی گیرد و سختی ندارد.
شما بزرگترین اشتباه زندگی تان را چه می دانید؟
– بزرگترین اشتباه های زندگی ام بازی کردن بعضی فیلم
هاست که البته الان نمی توانم اسم ببرم.
این روزها به یک اشتباه دیگر هم فکر می کنم و البته مطمئن نیستم و نمی دانم درست می گویم
یا نه اما بعضی وقت ها فکر می کنم که شاید بهتر بود دندانپزشکی را ادامه می دادم.
می خواستم بگویم که رها کردن دندانپزشکی و آمدن به سمت بازیگری مهمترین نقطه عطف زندگی تان بود اما الان
شما چیز دیگری را گفتید.
– البته من خودم سختگیری می کنم در انتخاب نقش اما به هر حال بازیگری یک شغل فصلی است.
یکی از دوستان می گفت که وقتی می خواستند هنرپیشه ها را بیمه کنند چون هیچ تعرفه یا چارچوبی نداشتند،
می خواستند قوانین مربوط به بیمه شان را بر اساس ماهیگیران فصلی شمال وضع کنند چون بازیگران هم مثل ماهیگیران
عزیز شمالی یک وقت هایی کار دارند و یک وقت هایی هم نه.
البته ناگفته نماند که یک بازیگر بیشتر مورد علاقه و محبت مردم است و این را نمی شود با چیز
دیگری جایگزین کرد.
– بله.
این را باید جزء نقاط مثبت بازیگری در نظر گرفت.
شاید همین هم باعث بیقراری یک بازیگر برای هر چه بیشتر بازی کردن باشد چون او به محبت مردم عادت
می کند و می خواهد هر چه بیشتر برایشان هنرش را نشان بدهد.
وقتی که این اتفاق نیفتاد، طول کشیدن تایم بیکاری برای یک بازیگر آزاردهنده تر می شود.
یک دندانپزشک کمتر از یک بازیگر دچار این نوسانات روحی می شود.
لابد یکی از دلایل این کم کاری هم این است که شما خیلی از پیشنهادها را رد می کنید و
هر فیلمی را بازی نمی کنید.
– همینطور است.
من می خواهم فیلم های خوب بازی کنم و فیلم خوب هم، کم تولید می شود.
من همین امسال سه تا سریال رد کردم و سه چهارتا فیلم سینمایی.
خوب نیستند، ضمن آنکه بعد از این همه مدت کار کردن دلم نمی خواهد تکرار مکررات انجام بدهم و فیلم
هایی را بازی کنم که دوست ندارم.
در این سال ها آقای جوزانی برای ایران برگر پیشنهاد داد، رفتم کار کردم و خیلی هم خوب بود و
بعد هم بهروز افخمی و روباه را.
آقای افخمی و آقای لطیفی پیشنهاد دادند، کار کردم.
کار خوب خیلی مهم است؛ مخصوصا که حالا دوره ای شده که مردم برای هر فیلمی به سینما نمی آیند.
الان شما ببینید همه دارند سریال شهرزاد را نگاه می کنند برای اینکه خوب است.
شما هم این سریال را دنبال می کنید؟
– بله.
کدام نقش را بیشتر از همه دوست دارید؟
– به غیر از نقش شهرزاد که خانم ترانه علیدوستی دارد بازی
می کند و رل خوبی هم هست، نقش شهاب، آقای نصیریان و آقای ابوالفضل پورعرب را خیلی دوست دارم.
آقای نصریان تجربیات این همه سال را به کار گرفته و به نظرم بی نظیر بازی کرده است.
شهاب خیلی خوب بوده و پورعرب نقشی بسیار دوست داشتنی دارد و با اینکه نقشش کمتر و به عنوان یک
نقش مکمل است، بیشتر از یک نقش مکمل دارد دیده می شود.
خودتان اگر می خواستید بازی کنید کدام نقش را دوست داشتید بازی کنید؟
– من نقش شهاب حسینی را دوست
داشتم بازی کنم.
آیا ستاره بودن باعث نشده که رابطه تان با خانواده یا دوستان سابق تان تغییر کند؟ مادرتان را هر چند
وقت یک بار می بینید؟
– هفته ای یک بار و نهایتا ۱۰ روز یک بار حتما می بینم.
وقتی دل تان می گیرد با چه کسانی درد دل می کنید؟
– با مادرم، با خانمم، با یکی از
دوستان نزدیکم که خیلی دوستش دارم.
آخرین بار کی گریه کردید؟
– همین اواخر سر یک ماجرایی بغض کردم و نزدیک بود گریه کنم اما گریه
نکردم.
آخرین فیلمی که دیدید چه فیلمی بود؟
– دیشب انیمیشن بازگشت شیرشاه ۲ را دیدیم که جدید آمده.
اهل کتاب خواندن هم هستید؟
– بله.
کتابخانه بدی هم ندارم.
الان دارم کتاب «نفت، خاورمیانه و قدرت های بزرگ» را می خوانم.
پس اهل تحلیل های سیاسی – اقتصادی هم هستید؟
– راستش عقل ما به آنجاها که نمی رسد اما سعی
می کنم اخبار و این تحلیل ها را دنبال کنم.
یعنی غیر از آثار نمایشی و فیلمنامه و نمایشنامه و رمان که دنبال می کنم، خیلی به تاریخ معاصر ایران
علاقه دارم و بسیاری از خاطرات افراد مشهوری که وزیر و و کیل بوده اند را خوانده ام و می
خوانم و مستندهایشان را هم می بینم.
یکی از علاقمندی هایم هم دیدن برنامه های شبکه مستند است.
به نظرم اتفاق خیلی خوبی است و اخیرا هم کارهای خیلی خوب و قابل دفاعی را دارد پخش می کند.
گفتید به تاریخ علاقه دارید.
از شخصیت های تاریخی چه کسی هست که دوست داشتید نقش اش را بازی کنید؟
– به این موضوع خیلی
فکر نکردم.
البته من بیشتر به تاریخ معاصر علاقه دارم نه دوران اسب و شمشیر.
البته کارهایی مثل مختار و امام علی (ع) را هم دوست دارم اما خیلی بیشتر علاقه دارم که یک فیلم
یا سریال درباره تاریخ معاصر، مثل کیف انگلیسی، در چشم باد و کارهایی از این دست بازی کنم.
آخرین مثال تان هم لابد سریال شهرزاد است که اول صحبت های تان گفتید؟
– بله و متاسفانه با همه
علاقه ام، هیچ وقت از این نقش ها به من پیشنهاد نشده است.
حالت شما خیلی به روز و امروزی است و احتمالا کارگردانان در شما این کاراکتر تاریخی را ندیده اند.
– شاید اما در خودم می بینم که این نقش ها را خیلی خو ببازی کنم و با توجه به
علاقه ام به تاریخ معاصر خیلی عالی می توانم آنها را دربیاورم اما متاسفانه به من فیلم های ملودرام عاشقانه
پیشنهاد می شود که به تکراری هایش خیلی علاقه ای ندارم.
البته ملودرام خوب اگر خوب باشد بد نیست اما دوست ندارم در ملودرام های سطحی بازی کنم.
دوست دارم در جریان بازیگری ام تغییر ایجاد کنم.
یک سوال دیگر؛ ستاره ها و سلبریتی های دنیا در کارهای خیریه شرکت می کنند و آن را رسانه ای
هم می کنند؛ شما چرا کمتر این کار را می کنید؟
– نمی دانم.
شاید بخشی از این اقدام از نظر من شوآف و نمایش به نظر برسد و برای همین سختم هست که
رسانه ای کنم.
البته امسال که این کار را کردم و در جشن رمضان امسال در یک برنامه تلویزیونی شرکت کردم و به
کمک مردم برای خانمی که خانه نداشت خانه تهیه کردیم.
شاید هم بد نباشد این کار را انجام بدهیم تا مردم بیش از پیش به کمک به همنوعان تشویق شوند.
شما اخیرا سفیر یک برند شدید، آیا این اولین بار است که این کار را انجام می دهید؟
– نه.
من در سال ۱۳۸۱ مدل تبلیغاتی برند چرم شده بودم و این دومین بار است.
خودتان چقدر این را درست می دانید که بازیگر در کار تبلیغات باشد؟
– من این کار را نادرست نمی
دانم.
در تمام دنیا این کار یک کار کاملا متعارف است که از چهره های شناخته شده برای تبلیغات کارشان و
معرفی اجناس شان استفاده می کنند.
با این همکاری طبیعتا صاحب آن کالا و برند یک منفعتی می برد و آن چهره هم منفعت می برد.
من این کار را نادرست و غیرطبیعی نمی دانم.
البته یک شرط اساسی هم دارد و آن اینکه آن ستاره متعهدانه برخورد کند و از کیفیت محصولی که از
آن تبلیغ می کند مطمئن باشد و فقط به خاطر مسائل مالی وارد این کار نشود.
– دقیقا همینطور است.
چنین کسی نه تنها به آن برند کمک نمی کند که به هر دو طرف ضرر و ضربه می زند.
باید یک شناخت دقیق و دقت نظر زیرکانه در انتخاب آن برند وجود داشته باشد و در کنار آن با
عکس ها و تبلیغات خوب و حرفه ای وارد شود تا بتواند هم به آن برند کمک کند و هم
به اعتبار خودش لطمه نزند.
در تمام دنیا این موضوع مرسوم است.
من اول این بخش یک نکته گفتم و آن اینکه شما موقعی وارد این همکاری شدید که مرد خانواده بودید.
آیا واقعا همینطور است و شما از مردهایی هستید که به آنها می گویند مرد خانواده؟
– از خودم که
نمی توانم تعریف کنم اما دور و بری هایم که این را می گویند.
اگر مرد خانواده را اینجور تعریف کنیم، کسانی که با من دارند زندگی می کنند کمترین آسیب و ناراحتی را
از کنار من بودن ببینند من می توانم بگویم مرد خانواده ام.
من که بچه ندارم اما همسرم که لطف دارد و از من راضی است، من سعی کردم همسرم از کنار
من بودن کمترین آسیب را ببیند.
بعضی از مردها رفتارشان بیرون از خانه و داخل خانه متفاوت است؛ شما که اینجوری نیستید؟
– من زیاد از
خانه بیرون نمی روم.
(خنده) من یا سر فیلمبرداری هستم یا خانه.
خودتان حرف از بچه زدید؛ نمی خواهید بچه دار شوید؟
– راستش بچه های این دوره و زمانه، با تربیت
های مختلف را که نگاه می کنم احساس می کنم دردسرهای بزرگ کردن و تربیت مناسب بچه خیلی زیاد است.
یعنی شما باید از خودتان بگذرید و یکسری فداکاری ها را انجام بدهید تا به ثمر برسند و بروند سر
زندگی شان.
البته طبیعتا پدر و مادر ما این فداکاری ها را انجام داده اند اما من احساس می کنم الان آمادگی
این فداکاری، وقت گذاشت و از خودگذشتگی را ندارم.
بعضی می گویند معنای زندگی این است که بچه دار شوی ولی من فکر نمی کنم معنای زندگی تنها این
باشد که ما زن بگیریم و بچه دار شویم.
بعضی ها هم می گویند بچه زندگی را محکم می کند.
به نظرم اینها حرف های سنتی و فناتیکی است که نمی شود مبنای زندگی قرار گیرد.
خیلی ها هستند که با سه ۹چهارتا بچه طلاق می گیرند.
بچه که طناب نیست دو طرف را به هم وصل کند.
بعضی ها هم یک حرف بامزه دیگر می زنند و می گوید آقا مگر با زنت چقدر حرف داری بزنی؟!
فکر می کنم شما می توانید از کامبیز دیرباز مشاوره بگیرید و ببینید بچه داشتن خوب است یا نه؟
– فکر می کنم باید همین کار را بکنم و به کامبیز زنگ بزنم ببینم نظر او چیست.
– شما بچه دارید؟
بله آن هم یک پسر و یک دختر.
– خدا حفظ شان کند.
قبول دارید که بچه داشتن و به آنها رسیدن خیلی زحمت و گرفتاری دارد؟
بله.
خیلی زحمت و گرفتاری دارد و نگرانی، مخصوصا با این وضعیت آلودگی هوا و آلودگی آب و مواد غذایی و
مشکلاتی از این است، مشکلات اقتصادی و اجتماعی را هم به اینها اضافه کنید.
– دور از جان شما یک عده هم هستند که به من می گویند عقل داری بچه دار نمی شوی.
نمی شود گفت آنها راست می گویند و همه این عوامل و مسائل را باید کنار هم گذاشت و تصمیم
گرفت.
این مواردی که گفتم هم مواردی است که مطرح است و من هم بچه را دوست دارم و فکر می
کنم آمادگی اش را ندارم.
احساس می کنم مسئولیت یک بچه مسئولیت خیلی سنگینی است و شما باید بخش مهم و بزرگی از وجودتان را
بگذارید تا اینها را به سرانجام برسانید.
من هم الان دنبال این هستم که فیلم خوب بازی کنم و باید روی این موضوع تمرکز کنم.
بعضی از پدرها راحت بچه دار می شوند برای آنکه شاید خیلی مسئولیت پذیر نیستند و وظیفه بزرگ کردن و
تربیت اش را می اندازند گردن مادرش.
لابد اینکه شما اینقدر بچه دار شدن را سخت می دانید به خاطر مسئولیت پذیری تان هم هست.
البته هنوز خیلی وقت دارید.
در هر حال از کامبیز دیرباز که یک دختر خوشگل دارد یک مشاوره ای بگیرید.
– حتما باید این کار را بکنم.
(خنده)
مجله دیده بان