زندگی نامه دکتر پرویز شهریاری ، + عکس
دکتر پرویز شهریاری
دکتر پرویز شهریاری بیشک از مفاخر علم ریاضی بود و در میان چهرههای ایرانی مسلط به
این علم استادی یگانه بود، اما او علاوه بر اینکه با علم ریاضیات عجین بود، فراز و نشیبهای گوناگون دیگری
را نیز در عمر ۸۶ ساله خود در عرصههای مختلف زندگی پشت سر گذاشت.
دکتر پرویز شهریاری بیشک از مفاخر علم ریاضی بود و در میان چهرههای ایرانی مسلط به این علم استادی
یگانه بود، اما او علاوه بر اینکه با علم ریاضیات عجین بود، فراز و نشیبهای گوناگون دیگری را نیز در
عمر ۸۶ ساله خود در عرصههای مختلف زندگی پشت سر گذاشت که شاید پر بیراه نباشد که بگوییم هماره زیر
سایه چهره علمی او پنهان شد.
پرویز شهریاری دهقانزادهای زرتشتی بود که در دومین روز آذرماه ۱۳۰۵ در محله دولتخانۀ کرمان به دنیا آمد.
دولتخانه برخلاف نامش محله فقیرنشین بود.
محلهای فقیر با خانههایی ساخته شده از خشت و گل، که مردمانی تهیدست از کیش و آیینهای گوناگون را در
مسالمت و برابری در خود جای داده بود و ساکنانش زندگی سخت خویش را در کنار یکدیگر میگذراندند.
زرتشتیها، مسلمانان و یهودیان هر یک شغلی خاص را به خود اختصاص داده بودند.
مردان زرتشتی عمدتاً دهقانان بیزمینی بودند که به صورت روزمزد در زمینهای اربابان به کار مشغول بودند، مسلمانان برخی به
حلبیسازی و پنبهدوزی اشتغال داشتند و تعدادی دیگر به عنوان کارمند جزء دولت یا پاسبان به انجام وظیفه میپرداختند.
یهودیها هم در مغازههایی محقر به فروش انواع و اقسام مایحتاج مردم محل مشغول بودند.
شهریار پدر پرویز شهریاری هم از آن دسته زرتشتیان بیزمینی بود که در قبال دریافت حقوقی اندک روی زمینهای اربابان
کارگری میکرد.
پدرش در اواخر عمر به خاطر درگیری با اربابش از کار بیکار شد و لاجرم به کارخانۀ ریسندگی خورشید که
در همان منطقه واقع بود رفت و به کار مشغول شد.
ماجرایی که به عقیده پرویز شهریاری به مرگ پدرش منتهی شد: «کار یکنواخت و دلآزار کارخانه جای فعالیت کشاورزی و
کار با بیل و داس را گرفت و هوای خفه و پر گرد و غبار سالن ریسندگی جانشین بوی علف
و گندمزار روستا شد و همین پدرم را کشت.
در ۴۶ سالگی و در یکی از روزهای سرد زمستان ۱۳۱۷.»
پرویز آن زمان ۱۲ سال بیشتر نداشت و با
مرگ پدر زندگی سخت آنان سختتر از پیش شده بود و باید برای گذران زندگی همگی کار میکردند.
مادرشان گلستان خانوم در خانه نخریسی میکرد.
به کارگاه یک تاجر پشم و پنبه میرفت و همراه با زنان دردمند دیگر باصطلاح آن روز پنبهها را جیقو
میکرد.
جیقو کردن به معنای جدا کردن پنبهها از هستههای درونی آن بود که با دست انجام میگرفت و به دلیل
خاردار بودن هستهها انگشتان کارگران زن را میشکست.
پرویز شهریاری در این باره میگوید: «انگشتان مادرم همیشه خونآلود بود.
زنها در کارگاه اغلب با هم با صدای بلند میخواندند: کارها نیکو شود اما به صبر/ پنبهها جیقو شود اما
به جبر.»
علاوه بر مادر، پرویز به همراه خواهر بزرگتر و برادر کوچکترشان هرمز هم همزمان با تحصیل کار میکردند.
تنها فرزند خانه که کار نمیکرد سهراب کوچک بود که آن زمان تنها ۴ سال داشت.
پرویز و برادرانش روزهای تعطیل و تابستانها کار بنایی میکردند و روزهای دیگر بعد از آمدن از مدرسه به بیرون
شهر میرفتند تا با جمعآوری بُته و سرگین سوخت خانه را تهیه کنند.
با وجود همه این کارها حتی حداقل غذای روزانه این خانواده پنج نفره هم فراهم نمیشد.
در چنین شرایطی اما تمامی فرزندان تحصیلات خود را ادامه دادند.
موضوعی که شهریاری آن را مدیون و مرهون منش مادرشان گلستان خانوم میداند: «این واقعیت را که همۀ ما توانستیم
به تحصیل خود ادامه دهیم، مدیون روشنبینی و فداکاری مادرمان هستیم.
بارها تاجرهایی از کرمان و بم برای دکان – شاگردی و خانه – شاگردی به سراغ من آمدند؛ من هم
در دل ناراضی نبودم چون دستکم امیدی به بدست آوردن تغذیه بهتر بود اما مادرم مقاومت میکرد.
او میگفت تا جایی که لازم است جان میکنم ولی اجازه نمیدهم بچههایم درسشان را رها کنند.»
تا سال سوم
دبیرستان نظام قدیم را دبیرستان ایرانشهر گذراند و معلمی را نیز از همان سال سوم دبیرستان در ۱۵ سالگی با
تدریس حساب و هندسه در کلاس پنجم دبستان که در همان ساختمان دبیرستان ایرانشهر بود آغاز کرد.
کاری که تا پایان عمر با وجود همه فراز و نشیبهای زندگیاش هرگز حتی لحظهای از آن جدا نشد.
این دوره از زندگی او همزمان بود با سالهای جنگ جهانی دوم.
گرچه ایران در جنگ بیطرف بود و هنوز اندک زمانی به آغاز اشغال مانده بود اما همان زمان هم زندگی
مردم فقیر روز به روز دشوارتر میشد.
پرویز شهریاری درباره شرایط آن روزها میگوید: «اگر پولی هم بود – که نبود- نان پیدا نمیشد و ما اغلب
شکم خود را با چغندر پخته یا هویج نپخته از آن هویجهای بزرگی که با وجود رنگ بنفش نزدیک به
سیاه خود در کرمان با نام نوعیشان زردک خوانده میشوند، پُر میکردیم.»
شهریاری بعد از پایان دوره اول دبیرستان به
دانشسرای مقدماتی کرمان رفت.
یکی برای آنکه کمک خرجی ماهی ۸۰ ریال شاگردان دانشسرا را دریافت کند و دیگر آنکه از امکان آموزگاری و
داشتن شغلی معین که پس از دو سال تحصیل در دانشسرا ممکن میشد، برخوردار شود: «در آن زمان دو گروه
به دانشسرای مقدماتی میرفتند.
آنهایی که دل به کمک خرج و کار بعد از تحصیل بسته بودند و آنها که قدرت تحمل درسهای دبیرستانی
را نداشتند.
من از گروه اول بودم.»
در خرداد ۱۳۲۳ دوره دانشسرای مقدماتی را به پایان برد اما بجای آموزگاری برای ادامه
تحصیل به تهران آمد.
آن زمان سه کلاس مقدماتی در محل دانشسرای عالی در نزدیکی میدان بهارستان تهران برای آنها تشکیل شده بود؛ ادبی،
طبیعی و ریاضی.
پرویز شهریاری نخست به واسطه علاقه وافری که به ادبیات داشت وارد کلاس ادبی شد اما یک ماه بعد کلاس
خود را عوض کرد.
دلیل این تصمیم شلوغی کلاس ادبی بود که چیزی حدود ۲۰۰ دانشآموز حضور داشتند که امکان یادگیری را از او
سلب میکرد.
بدین ترتیب هرچند علاقه نخستش ادبیات و تاریخ بود اما سرنوشت او را به کلاس ریاضی فرستاد، کلاسی که تنها
۶ دانشآموز داشت.
با پایان کلاس مقدماتی که نقش سال آخر دبیرستان را داشت میخواست به دانشکده فنی دانشگاه تهران برود اما آن
زمان بود که اطلاع یافت تنها میتواند به یکی از دو دانشکده علوم یا ادبیات – آن هم برای دبیری
– برود و حق ورود به دانشکده دیگری را ندارد.
اینچنین بود که رشته ریاضی دانشکده علوم را انتخاب کرد.
کلاسی که در مجموع تنها ۱۳ نفر از دیپلمهها در آن ثبت نام کرده بودند و کلاسها هم با همین
تعداد تشکیل شد.
مشکلات زندگی پرویز از جمله فقر مالی و دردسرهای ناشی از مبارزات سیاسی باعث شد دوره تحصیل او در دانشگاه
که قاعدتاً باید ۳ سال به طول میانجامید، طولانیتر شود و او سرانجام در خرداد ۱۳۳۲ لیسانس ریاضی خود را
گرفت.
در این فاصله او وارد فعالیتهای سیاسی شد.
سالهای میانی دهه ۲۰ شمسی بود.
گروههای چپگرا آرام آرام با عضوگیری از جوانان طبقات پایین جامعه، پایههای نفوذ اندیشه خود را روی بستر جامعه فقیر
ایران مستحکمتر میکردند.
پرویز شهریاری هم از جمله همین جوانان بود.
جوانی از جامعۀ زرتشتی که کودکی و نوجوانی خود را در فقر و رنج گذرانده بود، شیفته جنبش چپ و
ایدههای مارکسیستی شد و در سال ۱۳۲۴ در حالی که ۱۹ سال بیشتر نداشت به عضویت حزب تودۀ ایران پذیرفته
شد.
او در خلال تحصیل در دانشگاه تهران فعالیتهای دانشجویی خود را گسترش داد و همزمان به همفکرانش در زادگاه خود
کرمان نیز یاری میرساند.
بهمن ماه ۱۳۲۷ بود که ماجرای مشکوک سوء قصد به جان شاه فضای سیاسی کشور را با زلزلهای چند ریشتری
مواجه کرد.
موجی از دستگیریها آغاز شد و دامان بسیاری از نیروهای سیاسی پیر و جوان را گرفت.
در جریان همین دستگیریها بود که پرویز شهریاری که آن زمان زیر نظر احسان طبری در یکی از حوزههای حزب
در تهران مشغول بود برای اولین بار در فروردین ۱۳۲۸ بازداشت شد و به زندان افتاد.
بازداشتی که سه ماه به طول انجامید و او را برای اولین بار با وجهی دیگر از رنجهایش به عنوانی
جوانی از طبقه رنجکشیده آشنا کرد.
او درباره مبارزات سیاسی و انگیزه پیوستن به حزب توده میگوید: «دغدغه من زندگی آدمها بوده و هست و هر
کاری که میکنم حول و حوش آن میچرخد.» شهریاری در دوران زندان، زبان روسی را که یکی از مهمترین زبانهای
علمی روزگار بود، به طور کامل فراگرفت و از آن پس ترجمه دهها کتاب ارزشمند از این زبان نیز به
مجموعه فعالیتهای علمی و پژوهشیاش افزوده شد.
شهریاری جوان بار دیگر در سال ۱۳۲۹ روانه زندان شد و در همان زندان، یک مجموعه کتاب درسی ریاضی دوره
اول دبیرستان را تالیف کرد و نخستین اثر ترجمه خود را که یادگار دوران زندان بود در سال ۱۳۳۱ با
عنوان «تاریخ حساب رنه تاتون» منتشر کرد.
وی از همان سال، تحصیلات خود در دانشکده علوم را ادامه داد و در کنار آن تا ۲۸ مرداد سال
۱۳۳۳ سردبیری هفتهنامه «وهومن» را برعهده گرفت.
شهریاری، سرانجام در خرداد ماه سال ۱۳۳۲ لیسانس ریاضی دانشکده علوم و لیسانس دانشسرای عالی را دریافت کرد و با
حکم آموزش و پرورش تا خرداد ماه ۱۳۳۳ به تدریس در دبیرستانهای شیراز پرداخت.
او در تابستان سال ۱۳۳۴ ازدواج کرد که ثمره این ازدواج پنج فرزند بود که تمامی آنها جز فرزند دومشان
مرجان که در هشت سالگی در اثر تصادف فوت کرد، به مدارج عالی علمی و تحصیلی دست یافتهاند.
فرزند دوم که پرویز شهریاری به احترام پدرش، نام او را شهریار گذاشت دکترای ریاضیات دارد، فرزند دوم مژده دانشآموخته
کارگردانی سینما و علوم اجتماعی است، شروین کامپیوتر خوانده و توکا فرزند آخر نیز مدارج تحصیلی را در رشته زیستشناسی
طی کرده است.
شهریاری تا آذرماه ۱۳۳۵ زندگی مخفیانه داشت و در آن مدت با نام مستعار در یک دبیرستان و آموزشگاه شبانه
تدریس میکرد تا اینکه دستگیر شد و مدت ۴۰ روز همراه با زن و فرزندش در خانهای در تهران تحت
بازداشت قرار گرفت و پس از آن به زندان پادگان قصر و سپس به قزل قلعه منتقل شد.
او در فروردین ماه ۱۳۳۷ با قید کفایت آزاد شد و از مهرماه سال ۱۳۳۸ به صورت حقالتدریسی در دبیرستانهای
مختلف تهران به آموزش دانشآموزان همت گماشت.
رسول مهربان تاریخپژوه و از همرزمان شهریاری نیز درباره فعالیتهای سیاسی او میگوید: «زندگی سخت بسیاری از زحمتکشان چه در
روستاها و چه در جوامع کارگری تاثیر مهمی در شکلگیری شخصیت و منش آن طبقات و افراد داشته اما در
میان همین طبقات نیز نظیر شهریاری کم به وجود آمده است.
شک نباید کرد که کارهای ارزنده زندهیاد آریانپور در زمینه جامعهشناسی و ادامه آن کارها توسط آقای پرویز شهریاری تاثیرات
قابل توجهی در آن طیف از علاقهمندان مرحوم دکتر مصدق گذاشت که علاقهمند به مسائل اجتماعی بودند.»
شهریاری در طول
دوران زندگی خود ۷ بار به زندان افتاد که در طولانیترین نوبت آن ۳ سال و در کوتاهترینش ۳ ماه
در حبس بسر برد.
از جمله این بازداشتها ماجرای دستگیری در سال ۱۳۶۲ است.
در آن سال به دنبال انحلال حزب توده شهریاری به همراه بسیاری از همفکرانش به زندان افتاد.
او در این دوره حدود یک سال و نیم در زندان ماند و پس از آزادی از تدریس در مدارسی
که دوست داشت، محروم شد.
شهریاری خود درباره تبعات این دوره زندان میگوید: «سال ۱۳۶۲ که من بازداشت شدم، یک سال و نیم مرا نگه
داشتند و بعد هم آزاد کردند به این دلیل که هیچ جرمی مرتکب نشده بودم، اما از همان زمان خبر
ندارم که بازنشستگی من چه شد.
البته من هم دنبالش نرفتم، برای اینکه این وظیفه دولت است.
اما الان من تمام زندگیم را از راه حقالتالیف کتابهایم میگذرانم.»
فعالیتهای سیاسی و وقایعی که برای او پیش آمد،
تاثیر زیادی در زندگیاش گذاشت، تاثیراتی جبرانناپذیر که او خود اینگونه بیانش میکند: «همیشه در زندگی خودم در بیم و
امید به سر میبردم.
همیشه حتی حالا نمیتوانم خودم را آزاد به معنای واقعی احساس کنم.
احساس میکنم همیشه کسی یا چیزی مرا میپاید.»
شهریاری را بسیاری به عنوان استاد ریاضی و نویسنده کتب دانشگاهی میشناسند.
پر بیراه هم نیست که او با تالیف ۱۱۰ جلد کتاب و ترجمه و تالیف توامان بیش از ۲۰۰ عنوان
کتاب از پرکارترین نویسندگان و مترجمان ایرانی است اما او علاوه بر اینها در ساخت نهادهای علمی هم دستی داشته
است.
تاسیس دبیرستان خوارزمی در سال ۱۳۳۹، مدرسۀ دخترانۀ مرجان در سال ۱۳۴۰ و مدرسه عالی علوم اراک در سال ۱۳۵۳
از جمله کارهای ارزنده اوست.
شهریاری، خود تا سال ۱۳۵۶ در این مدرسه عالی که با کمک دکتر عبدالکریم قریب و دکتر حسین گلگلاب
راهاندازی کرده بود، تدریس کرد.
وی همچنین از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۶۲ مسوولیت نشریههای جانبی دانشگاه آزاد و از سال ۱۳۵۶ تا اسفند ۱۳۷۱، انتشار
۷۰ شماره از مجله «آشتی با ریاضیات» و «آشنایی با ریاضیات» و هفت شماره از نشریه «آشنایی با دانش» را
برعهده داشت.
شهریاری بعدها دبیرستان خوارزمی را به گروه فرهنگی خوارزمی و مدرسۀ مرجان را به گروه فرهنگی مرجان تبدیل کرد که
به عنوان اولین کلاسهای کنکور در ایران شناخته میشوند.
شهریاری، در سال ١٣۴۵ به دلیل سالها فعالیت در ریاضیات، نشان درجه یک علمی دریافت کرد.
او همچنین از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۹ در کنار فعالیتهای وسیع آموزشی خود ۹۰ شماره از مجله «سخن علمی و
فنی» را منتشر کرد.
او از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۴ سرپرست دفتر ترویج علوم وزارت آموزش عالی بود و در آن مدت، نشریهای به
نام «مسائل دانشگاهی» برای استفاده استادان دانشگاهها منتشر میکرد.
شهریاری که در طول حدود ۹ دهه عمر خود بیش از ۱۰۰۰ مقاله به رشته تحریر درآورد، در سال ۱۳۴۲
همزمان با تدریس در دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران، به تأسیس انتشارات خوارزمی اقدام کرد.
نشری که بعدها به یکی از بهترینها در زمینه نشر کتب دانشگاهی تبدیل شد.
انتشارات توکا از دیگر یادگارهای شهریاری است که در سال ۱۳۵۳ توسط او تاسیس شد.
سردبیری نشریه «چیستا» از جملهٔ دیگر فعالیتهای علمی و فرهنگی او بود که از شهریور ماه ۱۳۶۰ تا زمان درگذشت
تداوم داشت.
علاوه بر این او از سال ۱۳۷۹ تا مهر ماه ۱۳۸۰، ۱۷ شماره از ماهنامه «دانش و مردم» را منتشر
کرد.
شهریاری در سال ١٣٨١ از دانشگاه کرمان دکترای افتخاری ریاضیات گرفت و در سال ١٣٨۴ به عنوان چهره ماندگار علمی
در رشته ریاضیات برگزیده شد.
باید اذعان کرد که پرویز شهریاری در آسمان علم و فرهنگ ایرانی تکستارهای درخشان بود که هرچند حیات خاکی را
بدرود گفته اما با توجه به یادگارهایی که از خود برجای گذاشته، پرتوافشانی و تاثیرگذاریاش بر زیست علمی ایرانیان بیوقفه
و تمام ناشدنی خواهد بود.
یادش گرامی باد.
تاریخ ایرانی