زهرا نعمتی اولین زن ایرانی ، ورزشکار برتر جهان در سال ۲۰۱۳ شده است
آنها کسانی هستند که همیشه در داستانها، فیلمها و گاهی روزنامهها، مجلهها و برنامههای تلویزیونی به ما لبخند میزنند. آنقدر غرق زندگیهایمان هستیم که شاید باور نکنیم آنها روی همین خاک و زیر همین آسمان و کنار ما زندگی میکنند و تنها فرقشان این است که زندگی را در چنگ دارند. «زهرا نعمتی» یکی از آن آدمهاست. دختری که اراده و موفقیتش نه تنها در ایران، بلکه در جهان نگاهها را به سمت او برگرداند. زهرا تا همین چند سال پیش زندگی سادهای داشت اما یک حادثه زندگیاش را دگرگون کرد. هیچکدام از کسانی که برایش اشک میریختند و غصه میخوردند، تصور نمیکردند چه آینده درخشانی در انتظار او است. هر چند زهرا توان راه رفتن را از دست داد ولی خیلی زود کمان به دست در مسیری قرار گرفت که تیرهای موفقیتش تا بلندیهای افتخار اوج گرفت و خودش قلهنشین شد. یک عصر دلگیر آخر هفته، از آن نوع دلگیریها که برای همه آشناست،
توی خیابانهای خلوت باران خورده راه میرفتم. هوای ابری آسمان را تاریکتر کرده بود و روز، زودتر از معمول جایش را به شب میداد. روشن-تاریکیای که دلگیری ساعتهای پایانی یک روز کسلکننده را بیشتر میکند! بهانههایم برای غصه خوردن جور بودند که حرفهای زهرا نعمتی توی مغزم پیچید: «فکر میکنم هدف از زندگی، شاد بودن است. شاد بودن بزرگترین شکرگزاری نعمتهای خداست!»
سلامت: میخواهم از این سوال شروع کنیم که چه اتفاقی روند زندگیتان را تغییر داد؟
۱۹-۱۸ ساله و دانشجوی شهرستان بودم. روزی وقتی به کرمان برمیگشتم، اتوبوس تصادف کرد و دچار ضایعه نخاعی شدم. این سانحه باعث شد ویلچرنشین شوم. بعد از تصادف، نتوانستم تحصیلاتم را ادامه دهم اما میدانستم باید با این شرایط کنار بیایم و زندگی کنم. ۲ سال فیزیوتراپی میشدم تا بتوانم به زندگی برگردم.
سلامت: چه چیزی باعث شد دوباره از جا بلند شوید و سراغ زندگی بروید؟
میدانستم خانوادهام خیلی ناراحت هستند اما چون نگران من بودند، روحیهشان را حفظ میکردند. آنها برایم مهم بودند و دوست نداشتم بیشتر نگران باشند و روحیهشان به خاطر من به هم بریزد. میخواستم به آنها ثابت کنم من هنوز زندهام و میتوانم زندگی خوبی داشته باشم. حتی در ماههای اول، جلوی آنها روحیهام را خیلی بهتر از چیزی که بود، نشان میدادم تا جایی که فکر میکردند نمیدانم چه اتفاقی برایم افتاده است.
سلامت: حفظ روحیه در آن شرایط برای یک دختر جوان کار خیلی بزرگی است. فکر نکنم از عهده هر کسی بر بیاید…
نگاه من به موضوع جور دیگری بود و آن را برای خودم بزرگ نمیکردم. فکر میکنم وظیفه ما آدمهاست که بتوانیم شاد و خوب زندگی کنیم. در این سالها لحظههایی بوده که خدا را فقط به خاطر زنده بودنم شکر کردهام. چرا که نه؟! شرایط میتوانست خیلی بدتر از این باشد. افراد زیادی را میشناسم که بر اثر سانحه وضعیت جسمیشان از من خیلی بدتر است ولی زندگی میکنند و روحیه بالایی هم دارند. شاید من هم انرژی و روحیهام را از آنها گرفتهام که میتوانم با آرامش در مورد خودم حرف بزنم. همه چیز را لطف خدا میدانم که چنین روحیه و توانی را به من داد تا بتوانم با مشکلات کنار بیایم و با آنها زندگی کنم. به همین دلیل خیلی خوشحال و شاکر هستم. همیشه فکر میکنم هدف از زندگی، شاد بودن است و اگر شاد زندگی کنیم، بزرگترین شکرگزاری برای نعمتهای خداست.
سلامت: چطور شد که سراغ ورزش رفتید؟
از بچگی ورزش را خیلی دوست داشتم و تشویق خانواده هم خیلی موثر بود و باعث میشد با انگیزه بیشتری آن را ادامه بدهم. از ۱۲-۱۱ سالگی تکواندو کار میکردم. پیش از حادثه کمربند دان مشکی داشتم، عضو تیم استان شده بودم و چند مقام استانی هم داشتم. تلاش میکردم در مسابقههای کشوری هم موفق شوم تا به عضویت تیم ملی درآیم و در رقابتهای بینالمللی شرکت کنم. با توجه به این سابقه، ورزش را میشناختم، با فوایدش آشنا بودم و میدانستم با آن اعتمادبهنفسم بالاتر میرود. این پیشزمینه باعث شده بود حس خوبی به ورزش داشته باشم.
سلامت: دلیل اصلی این شروع دوباره چه بود؟ خارج شدن از شرایط سکون تحمیلی یا رسیدن به قهرمانی؟
از همان ابتدا که دوباره سراغ ورزش رفتم، به قهرمانی فکر میکردم. زمانی که تکواندو کار میکردم، تقدیر یا هرچیزی که اسمش را بگذاریم، مانع شد به قهرمانی برسم. وقتی تصمیم گرفتم یک ورزش پارالمپیکی را شروع کنم، همان روز اول از مربیام پرسیدم: «آخر این ورزش کجاست؟» گفت: «میتوانی در سطح کشوری مقام بیاوری.» پرسیدم: «بعد از آن؟» گفت: «میتوانی عضو تیم ملی بشوی…» پرسیدم و بعدش؟ گفت: «به مسابقههای جهانی اعزام شوی و مقام بینالمللی و مدال جهانی بگیری….» گفتم: «میخواستم همین را بدانم. از الان میجنگم تا به آخرش برسم.» حرفم برایش خیلی جالب بود و هنوز هم آن را به یاد دارد و به من میگوید! در واقع از اول هدفمند کار میکردم. فکر میکنم زندگی بیهدف مثل طی کردن مسیری است که فقط آن را طی میکنی ولی نمیدانی به کجا میرسی یا به کجا میخواهی برسی! وقتی هدفت را مشخص کنی و بگویی میخواهم به این نقطه مشخص برسم، طی مسیر برایت راحتتر میشود. توکلی که داری و انرژیها و نیروهای مثبتی که اطرافت هستند، کمکت میکنند تا آرامش بیشتری داشته باشی و به هدفت برسی.
سلامت: چرا از بین همه ورزشهای پارالمپیکی، «تیر و کمان» را انتخاب کردید؟
وقتی دوباره سراغ ورزش رفتم، دوست داشتم در یک رشته گروهی فعالیت کنم اما این امکان در شهر کرمان وجود نداشت. شاید همین کمبود امکانات باعث شد به سمت تیر و کمان بروم! موقعی که آن را شروع کردم، متوجه شدم برعکس سکون ظاهری، ورزش بسیار مفرحی است و در عین حال که تاثیر مثبتی بر روحیهام دارد، به من آرامش زیادی هم میدهد. همینها باعث شد تیر و کمان برایم خیلی جدی و مهم شود و آن را با علاقه بیشتری یاد بگیرم. ۶ ماه بعد از اینکه تیر و کمان را شروع کردم، به تیم ملی المپیکیها –توانمندان – دعوت شدم. آن زمان ریاست فدراسیون تیر و کمان را آقای صفایی بر عهده داشتند و در تیم ملی زیر نظر مربیان کرهای تمرین میکردم. در مسابقههای عادی به رتبه سوم انفرادی آسیا، دوم تیمی آسیا و دوم تیمی مسابقههای آسیایی هند دست پیدا کردم. بعد از آن به تیم جانبازان و معلولین پارالمپیک پیوستم. یکی از اولین موفقیتهایم با تیم ملی جانبازان و معلولین در مسابقههای جهانی چک بود که توانستم مدال طلا به دست بیاورم و درعین حال رکورد جهانی را جابجا کنم. بعد از آن در تمام مسابقههایی که شرکت کردم، رکورد زدم یا مدال به دست آوردم.
سلامت: وقتی مدال طلای پارالمپیک را به گردنتان انداختند، به چه چیزی فکر میکردید؟
راستش این قضیه برای من حیثیتی و غیرتی بود! چون فهمیده بودم تا آن موقع زنهای ایرانی در هیچ کدام از رشتههای المپیکی و پارالمپیکی مدال طلا نگرفتهاند. این موضوع برای خودم هم باورنکردنی و ناراحتکننده بود. تصمیم گرفته بودم این سد را بشکنم و ثابت کنم بانوان ایرانی با وجود حجاب هم میتوانند بهترین باشند و موفق شوند. موقعی که روی سکو رفتم، آرامشی داشتم که برایم بینظیر بود و هیچ وقت فراموش نمیکنم. امیدوارم این اتفاق هم برای من تکرار شود و هم برای دیگر خانمهای ایرانی بیفتد.
سلامت: از جایزه «اسپورت آکورد» بگویید. چه معیارهایی باعث شد شما برای دریافت این جایزه انتخاب شوید؟
فعالیتهای ورزشی من هم در تکواندو و هم در تیراندازی عامل اصلی بود. از طرف دیگر، در همه موفقیتهایم اولین نفر بودم. اولین زن ایرانی بودم که در المپیک و پارالمپیک مدال طلا گرفتم، اولین زن با حجاب بودم که موفق به جابجایی رکورد پارالمپیک شدم و اولین زنی بودم که در پارالمپیک دو مدال گرفتم. این موفقیتها در حالی به دست آمد که برای اولینبار در پارالمپیک شرکت کرده بودم. همه اینها باعث شد بهعنوان یکی از ورزشکاران برتر جهان در سال ۲۰۱۳ انتخاب شوم. البته خیلیها به اشتباه فکر میکنند این عنوان «ورزشکار برتر پارالمپیک» است ولی انتخابی بین همه ورزشکاران دنیاست، هم المپیکیها و هم پارالمپیکیها. البته این جایزه مادی نیست و به نوعی اسکار ورزش محسوب میشود.
سلامت: چه حسی از دریافت آن داشتید؟
افتخار میکردم یک زن ایرانی هستم که با حجاب آنجا حضور دارم. دریافت این جایزه بینظیر است، فقط سالی یک بار اتفاق میافتد و انتخابی بین تمام ورزشکاران جهان است. خیلیها مدال طلا را میگیرند اما فقط یک نفر از بین همه آنها انتخاب میشود. شاید به نظر بعضیها موضوع کم اهمیتی باشد یا شاید بعضی دیگر متوجه شدهاند و اهمیت ندادهاند اما این جایزه برایم خیلی با ارزشتر از مدال المپیک بود. با اینکه در بحبوحه انتخابات و روزهای پر سر و صدای خردادماه این موضوع مورد توجه قرار نگرفت، من جایزهام را به مادران شهدا تقدیم کردم.
سلامت: سالی که دوره فیزیوتراپی و درمان را میگذراندید، فکر میکردید روزی در چنین جایگاهی قرار بگیرید؟
تا وقتی به ورزش برنگشته بودم، تصوری از این روزها نداشتم. البته همان زمان هم ناامید نبودم، فکر میکردم با فیزیوتراپی میتوانم زندگیام را عوض کنم و شاید بتوانم بعضی چیزها را به قبل برگردانم ولی ورزش همه چیز را برایم تغییر داد، آنقدر امیدوار شده بودم که وقتی تیراندازی برایم جدی شد، مشکل جسمیام را فراموش کردم! فقط به موفقیت و پیشرفت فکر میکردم و معلولیت کمکم برایم کمرنگ شد و دیگر حتی محدودیتی در زندگیام حس نمیکردم. در حالی که ابتدا فقط میخواستم به زندگی عادی برگردم، به موقعیت بهتر و بالاتری از زندگی روزمره رسیدم. وقتی به کل این اتفاقها فکر میکنم، میفهمم زندگی اصلا ارزش غم و غصه خوردن ندارد، حتی برای یک لحظه. همه چیز میتوانست خیلی بدتر از این باشد. خدا را شکر میکنم که زنده ماندم و امروز «زهرا نعمتی» توانسته سدهای زیادی را بشکند.
سلامت: موفقیتهای شما چه تاثیری بر رفتار اطرافیانتان داشت؟
دوستانی در تیم ملی المپیکیها دارم که به نوعی پای من بودند. در واقع من تنها پارالمپیکی تیم بودم و آنها تیرهایم را برایم میآوردند و نمرههایم را ثبت میکردند. روحیه و برخوردم برای آنها خیلی جالب بود. میگفتند مثل این است که تو هم ایستاده تیراندازی میکنی و وقتی سراغ تیرهایت میرویم، حس میکنیم خودت هم با ما میآیی! در واقع آنها هم معلولیت مرا نمیدیدند و از این قضیه خوشحال بودم که توانستهام از این محدودیت عبور کنم. به مرور زمان تاثیر آن را بر اطرافیانم میدیدم و مطمئنم این موضوع در خاطر همه میماند. موفقیتهایم برای بیشتر اطرافیان باورنکردنی بود و همه آنها از پیشرفت من خیلی خوشحال شدند. دوستانی که با هم دانشگاه را شروع کرده بودیم، میگفتند اگر این روز را پیشبینی میکردیم، وقتی تصادف کردی آنقدر گریه نمیکردیم و غصه نمیخوردیم. خوشحالم روزی رسید که آنها هم باور کنند خواستن توانستن است و هیچ چیز محدودیت نیست. فکر میکنم وقتی از اعماق وجودت چیزی را بخواهی و درخواست کنی، قطعا تمام کائنات به تو کمک میکنند تا به آن برسی.
سلامت: برای شروع دوباره ورزش چه کسی بیشتر به شما روحیه و انرژی میداد؟
طبیعتا خانوادهام و از بین دوستانم «رهام شهابی» که بعد با هم ازدواج کردیم. تیر و کمان را با هم شروع کردیم و تمرینهایمان با هم بود، حضور و بودن رهام خیلی کمک بزرگی برایم بود و است.
سلامت: یعنی تیر و کمان، شما و همسرتان را با هم آشنا کرد؟
نه، با رهام کمی زودتر در انجمن آشنا شده بودم. من و چند نفر از دوستانم در کرمان انجمنی برای بچههای ضایعه نخاعی تاسیس کرده بودیم. بچهها آنجا ورزش هم میکردند که من و عدهای دیگر تیروکمان را شروع کردیم. آشنایی من و همسرم از آنجا شکل گرفت.
سلامت: کمی بیشتر درباره انجمن و شکلگیری آن توضیح میدهید؟
سال ۱۳۸۵ با چند نفر از بچههای ضایعه نخاعی در فیزیوتراپی آشنا و دوست شده بودم. دوست داشتیم کاری کنیم که بقیه بچههایی را که شرایط مشابه دارند با مسایل و راهحلهایی که وجوددارند، آشنا کنیم. فکرکردیم با تاسیس یک انجمن میتوانیم این افراد را دور هم جمع کنیم و از طرف دیگر خودمان هم میتوانیم به همدیگر بیشتر کمک کنیم و تجربههایمان را در اختیار هم بگذاریم. به همین دلیل «انجمن ضایعه نخاعی کرمان» را تاسیس کردیم و تعداد زیادی از بچهها در این انجمن ثبتنام کردند. الان این بچهها جایی را دارند که دور هم جمع شوند، فیزیوتراپی شوند، تجربههایشان را در اختیار هم قرار دهند و از یکدیگر چیزهایی یاد بگیرند. مهمتر اینکه همین دورهم جمع شدنها و دیدن همدیگر تاثیر مثبتی بر روحیهشان دارد چون همه ما شرایط مشابهی داریم، همدیگر را خیلی خوب درک میکنیم و اگر تازهواردی داشته باشیم، هر کس هر کاری از دستش بربیاید، برای او انجام میدهد. البته ما همیشه دعا میکنیم فرد جدیدی به انجمن ما اضافه نشود، مسلما شرایط خیلی ناراحتکنندهای است و روزهای اول برای خودمان هم سخت بود، اما به هر حال بچهها از نظر روانی از تازهواردها بیشتر حمایت و در مسایل بهداشتی و توانبخشی به آنها کمک میکنند که بتوانند با شرایط جدید مستقل باشند و از عهده کارهایشان برآیند و به زندگی روزمره برگردند.
سلامت: غیر از شما و همسرتان، کسی دیگر از اعضای انجمن ورزشکار شده است؟
بله، تعدادی از بچههای ضایعه گردنی «گوچیا» کار میکنند. تعدادی هم شناگرهای خیلی خوبی هستند. در سطح ملی فقط خانم «عباسپور» که خودمان
تیر و کمان را به او آموزش دادیم، الان در تمرینهای تیم حضور دارد.
سلامت: پیشرفتهای شما برای سایر اعضای انجمن ایجاد انگیزه نکرد؟
چراکه نه؟! (با خنده) بین انجمن افراد موفق زیادی داریم؛ نه فقط در ورزش بلکه در هنر و موسیقی و… همه آنها الگوهای خیلی خوبی هستند و اگر من هم بتوانم در این مورد به کسی کمک کنم، خوشحال میشوم، نه فقط در کرمان بلکه به بچههای بقیه جاهای ایران. بعضی وقتها کسانی که دچار ضایعه نخاعی شدهاند، از جاهای مختلف ایران شماره مرا به سختی پیدا میکنند و تماس میگیرند. من هم سعی میکنم هر کمک یا راهنمایی که از دستم بربیاید، برایشان انجام بدهم.
سلامت: زیادتر شدن مسوولیتها بعد از ازدواج زندگی را سخت نکرد؟
اتفاقا راحتتر شد! من و همسرم شرایط یکسانی داریم، با هم کار میکنیم، با هم تمرین میرویم و برمیگردیم. حالا آرامش خیلی بیشتری نسبت به قبل دارم. چند ماهی است همراه همسرم در جزیره کیش زندگی میکنم. این جزیره از نظر مناسبسازی فضاهای شهری امکانات خوبی دارد. با توجه به اینکه هر دوی ما شرایط مشابهی داریم، در این شهر برای رفت و آمد خیلی راحت هستیم و اصلا به کمک احتیاج نداریم. از طرف دیگر، آرامشی که بر کیش حاکم است خیلی به ما کمک میکند تا بهتر تمرین کنیم و برای مسابقه آماده شویم.
سلامت: زندگی در سایر شهرها برای معلولان چه سختیهایی دارد؟
متاسفانه مسولان توجه نمیکنند معلولان در شهرهای ما با چه مشکلاتی روبرو هستند. مثلا چطور میتوان با ویلچر یا عصا از پلهها بالا رفت؟ نمیشود هیچ چیز را پیشبینی کرد و فقط اگر خدای نکرده این اتفاق برای خودشان بیفتد، مجبور میشوند و کمبودها و مشکلات را میبینند. امیدوارم همه مسوولان شهری و استانی به این موضوع توجه کنند. مناسبسازی فضاهای شهری بر رفت و آمد معلولان اثر دارد، هم زندگی روزمره را برایشان راحتتر میکند و هم بر روحیهشان تاثیر میگذارد.
سلامت: باید رژیم غذایی خاصی داشته باشید؟
مثل بیشتر ورزشکاران کربوهیدراتها بخش مهمی از تغذیهمان را تشکیل میدهند. در عین حال هر چه مواد اولیه طبیعیتر باشند، برایمان مفیدتر است. در طول سال رژیم خاصی نداریم ولی از ۱۰ روز قبل از مسابقهها اجازه مصرف هیچ ماده غذایی ناسالمی مثل فستفودها را نداریم. میوه و سبریها هم برای همه مفید است. نکته جالبی که در این سالها دیدهام، نوع تغذیه ورزشکاران چینی و کرهای است. در «گوانگجو» بخش غذای ورزشکاران چینی جدا و همه غذاهایشان گیاهی بود. سبزی و میوه آنقدر برایشان مهم است که در لندن مقدار زیادی همراهشان بود، چون نگران بودند در محل اردو به مواد اولیه مناسب و تازه دسترسی نداشته باشند.
سلامت: تصمیم دارید تا کی به ورزش ادامه بدهید؟
فکر میکنم ورزش برای من ابدی شده و قطعا تا وقتی نفس میکشم و از زندگیام لذت میبرم، وقتی است که ورزش در کنارم است. حتی اگر دوره ورزش حرفهایام تمام شود و نتوانم مدال بگیرم، به دیگران کمک میکنم به موفقیت برسند. در این سالها چیزهای زیادی از مربیان کرهای و ایرانی یاد گرفتهام که دوست دارم به دیگران منتقل کنم.
سلامت: اگر بچهای داشته باشید، تشویقش میکنید تیرانداز شود؟
تشویقش میکنم فوتبالیست شود، چون درآمدش از بقیه ورزشها خیلی بیشتر است. مساله مالی دغدغه همه ورزشکاران بهخصوص پارالمپیکیهاست. ورزشکاران پارالمپیکی به دلیل شرایط جسمی و نیازهای خاص هزینه بیشتری متحمل میشوند اما حقوقشان نصف ورزشکاران عادی است.
درباره زهرا نعمتی
متولد: ۱۰/۰۲/۱۳۶۴ کرمان
رشته ورزشی: تیر و کمان
افتخارات:
اولین بانوی طلایی ایران در المپیک و پارالمپیک
مدال برنز بازیهای پارآسیایی ۲۰۱۰ گوانگجو
مدال طلای مسابقههای جهانی ۲۰۱۱ ایتالیا
مدال طلای مسابقههای جهانی ۲۰۱۲ چک
مدال طلای انفرادی پارالمپیک ۲۰۱۲ لندن
مدال برنز تیمی پارالمپیک ۲۰۱۲ لندن
مدال برنز تیمی مسابقههای جهانی ۲۰۱۳ تایلند
رکورددار تیراندازی بانوان ایرانی بین ورزشکاران المپیکی و پارالمپیکی
یکی از ۱۰ ورزشکار برگزیده سال ۲۰۱۳ از سوی کمیته بین المللی پارالمپیک جهانی
دریافتکننده نشان ویژه کمیته پارالمپیک آسیا (APC)در سال ۲۰۱۳
نشان افتخار اسپورت آکورد
مقر سازمان «اسپورت آکورد» در سوئیس است که ۹۱ عضو دائم از روسای فدراسیونهای جهانی و با توجه به نقش حمایتی آن، اهمیت خاصی در ورزش دنیا دارد. این سازمان هرساله برترین مربیان و ورزشکاران جهان را در ۶ شاخه معرفی و از آنان قدردانی میکند. جایزه اسپورت آکورد از طرف این سازمان به افرادی تعلق میگیرد که در عرصه ورزش و جامعه فعالیتهای قابلتوجهی انجام داده باشند. تا به حال هیچ ایرانی جایزه آکورد اسپورت را دریافت نکرده بود و زهرا نعمتی اولین ورزشکار ایرانی است که موفق به دریافت نشان افتخار اسپورت آکورد شد.
در مراسم اهدای جایزه که خردادماه امسال در سنپترزبورگ روسیه برگزار شد، روسای فدراسیونهای جهانی و رییس کمیته بینالمللی المپیک حضور داشتند. این جایزه مادی نیست و شامل لوح افتخار و یک تندیس است که به نوعی اسکار ورزشی محسوب میشود.
پشت پرده مدال
وقتی من مدال طلا میگیرم، همه فقط مدال را میبینند و شاید کمتر کسی متوجه تلاشهای پشت این موفقیت باشد. حمایت خانوادهام بیش از هر چیزی موثر بود و موقعی که وارد عرصه ورزش شدم، حمایت مسوولانی مانند حاج کریم صفایی، حاج محمود خسروی وفا و مربیانم تاثیرگذار بود. وقتی من به عنوان ورزشکار تلاش میکنم و متوجه میشوم که فعالیتهایم از دید مسوولان پنهان نمیماند و برای آن ارزش قائل هستند، توان و انگیزه بیشتری پیدا میکنم. مربیانم زحمات زیادی برایم کشیدند؛ آقای واعظی، آقای حبیبیان و مربیان کرهای که قبلا در تیم ملی بودند. فدراسیون جانبازان و معلولین و کمیته پارالمپیک هم با برنامهریزیهای درستشان کمک کردند تا همه چیز خیلی خوب و عالی پیش برود. اگر حمایتهای آنها نبود، شاید به این موفقیتها نمیرسیدم و چنین موفقیتهایی را به دست نمیآوردم. افتخار میکنم که من هم عضو کوچکی از خانواده پارالمپیکیهای کشور هستم.
گزارش تلفنی قهرمانی
روز مسابقه زهرا، ارتباط زنده با لندن برقرار نشده بود و رقابتها مستقیم پخش نمیشد. اقوام و دوستان با نگرانی در خانه پدرش جمع شده بودند. ازصداوسیمای کرمان با همسرش تماس میگیرند و از او میخواهند مسابقه را با تلفن گزارش کند. رهام بیشتر از بقیه استرس دارد و همه حواسش به زهراست و حالا یادش نمیآید آن روز چطور گزارش داده و چه گفته است؟! اما هر چه بود، گزارش لحظه به لحظه او مردم کرمان را درگیر رقابتهای لندن و خانواده و دوستان را در همه اتفاقهای مسابقه شریک کرد!
گریه ناراحتی، اشک شوق
روزی همه دوستان و خانوادهام بهخاطر اتفاقی که برایم افتاد، ناراحت بودند. فکر میکردند دختری که تکواندو کار بوده و از پاهایش استفاده میکرد، حالا باید روی ویلچر بنشیند. نگران بودند که چطور میخواهد با این قضیه کنار بیاید؟ اگر آن روزها گریهشان از ناراحتی بود، بعد از مدال المپیک، همه اشک شوق ریختند. این شادی که به آنها دادم، برایم خیلی با ارزشتر از مدال طلایی است که به دست آوردم.