ستاره ها اززندگی شخصی و ماجرای آشنایی با همسرانشان می گویند!/حمید گودرزی:در محلهمان عاشق شدم
اغلب کسانی که ازدواج کردهاند پیدا کردن همسرشان را محصول یک تصادف شیرین و غیر قابل پیشبینی میدانند. معمولا در بازگویی خاطرات روزهای اول آشنایی حتما در مورد محل ملاقات هم شرحی داده میشود.
هرچه باشد آنجا مهمترین اتفاق زندگیشان روی داده است. اما آیا واقعا مهم است آدمها کجا شریک زندگیشان را پیدا کنند؟ هرایر دانلیان، روانشناس و زوجدرمانگر، معتقد است محل آشنایی اهمیت چندانی در آینده زندگی مشترک ندارد اما باید نسبت به ویژگیهای مثبت یا منفی موقعیتهای مختلف آگاه بود تا رابطه را در مسیر مناسبتری هدایت کرد. به این بهانه سراغ بازیگران خوشبختی رفتیم که سبکهای آشنایی متفاوتی آنها را با همسرشان پیوند داده است.
بهاره رهنما:
در خیابان ولیعصر آشنا شدیم
«آشنایی ما به سال ۷۰ بازمیگردد. روزی که پیمان را برای اولینبار دیدم کاملا به یاد میآورم؛۱۷ ساله بودم و دانشجوی سال اول دانشگاه. به خاطر اینکه در دبیرستان جهشی خوانده بودم، زودتر وارد دانشگاه شدم. یک روز وقتی از دانشگاه بازمیگشتم، در خیابان ولیعصر بهطور اتفاقی با هم آشنا شدیم. این آشنایی در سالهای بعد، یعنی سال ۱۳۷۳ شکل جدیتری به خود گرفت و ما با هم ازدواج کردیم.»
اگر در خیابان عاشق شوید…
ضعیفترین قسمت هر رابطهای، مرحله آشنایی است. در حقیقت نحوه ملاقات اهمیت چندانی ندارد و بر آینده رابطه تاثیر زیادی نمیگذارد. فارغ از اینکه دو نفر کجا با هم آشنا شدهاند، مهم این است که در ادامه چطور رابطه را پیش میبرند. احتمال اینکه افراد در اماکن عمومی مثل کتابخانه، فروشگاه، کافه یا حتی خیابان کسی را ببینند و از او خوششان بیاید، زیاد است. کسی که در چنین محیطی باب آشنایی با دیگری را باز میکند، به حس خوب اولیهاش پر و بال میدهد.
هیجان ناشی از این مسئله، برای فرد خوشایند است و باعث میشود در شروع رابطه حس خوشایندی را تجربه کند. اگرچه درباره درست یا غلط بودن این حس نظری نمیدهیم و به صرف احساسات فرد توجه میکنیم. آشنایی خیابانی هم یکی از شکلهای آشنایی است. اما یادتان نرود که در این مرحله خبری از عشق نیست و خوشآمدن محرکی برای شکلگیری رابطه و ایجاد احساسات قویتر است.
مراقب باشید!
گفتیم که ضعیفترین بخش رابطه، آشنایی است. این نکته را هم اضافه میکنیم که ضعیفترین نوع آشنایی هم آشنایی در اماکن عمومی است. دو نفر که هیچ اطلاعاتی از یکدیگر ندارند، با هم ملاقات میکنند و براساس حس خوبی که به هم دارند، میخواهند یک رابطه را آغاز کنند. در این مقطع تنها حسن آشناییهای اینچنینی هم میتواند به عیب آن تبدیل شود؛ چون طرفین کمترین شناختی از دیگری ندارند و درگیر احساسات شدند و فریب حس خوب را خوردند ممکن است راه را بر تفکر عاقلانه و منطقی پیش بردن رابطه ببندد.
از طرفی به دلیل عدم آگاهی و اطلاعات اولیه احتمال دروغ گفتن هم زیاد است. ما نمیدانیم طرف مقابلمان چقدر قابل اطمینان است. نمیدانیم سابقه کیفری دارد یا خیر. نمیدانیم اصلا راست میگوید یا دروغ و اینها مسائلی است که اگر نادیده گرفته شود، آسیبهای زیادی را به دنبال خواهد داشت.
شقایق دهقان:
مدتها همکار بودیم
«من و مهراب از ۱۰ سال قبل همدیگر را میشناختیم. تا مدتها همکار بودیم و سر سریال پاورچین بود که قضیه جدی شد. خیلی هم برای هردویمان انـتـخاب سختی نبود؛ چون همدیگر را از قبل میشناختیم. چیزی نداشتیم که از هم پنهان کنیم و بعد توی زندگی دستمان برای هم رو شود.»
اگر در اداره عاشق شوید
کسانی که در یک محیط کار میکنند، هر روز یکدیگر را میبینند و امکان آشنایی برایشان بیشتر است. طرفین دوستان و همکاران یکدیگر را به خوبی میشناسند. نحوه معاشرت طرف مقابل را با اطرافیانش میبینند. حتی شاید از روی تلفنها یا مرخصیها متوجه نحوه ارتباط فرد با خانوادهاش هم شوند. روحیات هم را میشناسند؛ مثلا میدانند چه چیزهایی میتواند او را از کوره به در ببرد یا چه نوع رفتارهایی را نمیپسندد.
وقتی دو طرف یک دوره همکاری را با هم میگذرانند، فرصت مغتنمی را در اختیار دارند که بیشتر شناخت پیدا کنند و میتوانند از ارتباطاتشان برای شناخت بیشتر کمک بگیرند و از دوستان صمیمی فرد مقابل در محیط کار، اطلاعاتی که نیاز دارند را کسب کنند. با توجه به اینکه مسئله شناخت در ازدواج اهمیت بسزایی دارد، این امر میتواند یکی از ویژگیهای مثبت ازدواج در محیط کار محسوب شود.
مراقب باشید!
ملاقاتهای هر روزه به خودی خود میتواند در افراد حس علاقهمندی به وجود بیاورد. اگر علاقه اجازه ندهد شخص منطقی طرف مقابل را ارزیابی کند، این علاقه دردسرسازمی شود. همچنین موقعیت اجتماعی اشخاص میتواند روی دیگران تاثیر مثبت کاذبی بگذارد.
حمید گودرزی:
در محلهمان عاشق شدم
«سال ۸۲ در میدان آرژانتین همسایه بودیم. من آن زمان دانشجوی رشته کارگردانی بودم و ماندانا ۱۶ ساله و محصل بود. این آشنایی ادامه پیدا کرد و با پیشنهاد ازدواج من مخالفتهای اولیه خانواده همسرم شروع شد چون آنها در آمریکا ساکن بودند و با شغل من مشکل داشتند. مخالفتها به سال نکشید و با پافشاری ما با هم ازدواج کردیم. »
اگر عاشق همسایه شدید…
انتخاب همسر در میان همسایهها، خوبیهای زیادی دارد. برای مثال وقتی دو نفر در یک محل زندگی میکنند، در اغلب موارد طبقه اجتماعی یکسانی دارند. موضوع اختلاف طبقاتی بین زوجین، منشا اختلافات خانوادگی بسیاری است و حتی میتواند زندگی مشترک را از هم بپاشد بنابراین وقتی دو نفر از یک طبقه اجتماعی با هم ازدواج میکنند، بهطور خودکار یکسری اختلافات و درگیریها از زندگیشان دور میشود.
از سوی دیگر رابطه همسایگی زمینه را برای شناخت دوجانبه طرفین و خانوادهها فراهم میکند و میتوان برای تکمیل این شناخت، از راهنمایی همسایههای دیگر هم کمک گرفت. دو خانواده کاملا غریبه، تنها از طریق گفتوگو و تحقیقات میدانی میتوانند همدیگر را بشناسند ولی همسایهها هر روز همدیگر را میبینند، معاشرت میکنند و اگر اشکالی در خانواده وجود داشته باشد، از چشمشان دور نمیماند.
مراقب باشید!
ممکن است دو طرف و خانوادههایشان از هر نظر خوب باشند اما سازگاری لازم برای زندگی مشترک را نداشته باشند. اما تصور اینکه همدیگر را به طور کامل میشناسند و احساس صمیمیت بین خانواده و طرفین میتواند ازدواج را ساده جلوه دهد و چشم را بر اختلافهای دیگر ببندد. همجواری یک عیب دیگر هم دارد؛ فاصله کم بین خانوادهها و زن و مرد، میتواند تنشزا شود.
سپند امیرسلیمانی:
دوست دوست هم بودیم
«ما در یک جمع دوستانه به واسطه دو نفر از دوستان قدیمی به هم معرفی شدیم و آشناییمان شروع شد. بعد از آن هم آشناییمان ادامه پیدا کرد و بعد از گذشت مدتی احساس کردیم از هم شناخت کافی به دست آوردهایم و میتوانیم با زندگی در کنار هم خوشبخت باشیم.
البته از همان روزهای اول آشنایی موضوع ازدواج را با هم مطرح نکردیم اما بعد که روز به روز شناختمان از هم بیشتر شد و تقریبا دو سال از آشناییمان گذشت، تصمیم گرفتیم آیندهمان را در کنار هم و با هم بسازیم. به این شکل زندگی مشترکمان را با شناخت و علاقه آغاز کردیم.»
اگر در جمع دوستان عاشق شدید…
اگر معرف، آدم دانا و با تجربهای باشد، این سبک آشنایی را به یکی از بهترین انواع آشناییها تبدیل میکند چون او هر دو طرف ماجرا را میشناسد و قبل از معرفی ویژگیهای هر کدام را سبک سنگین میکند. باز هم تاکید میکنم اگر معرف آدم عاقل و دلسوزی باشد، اطمینان اولیه حاصل میشود.
حتی زن و مرد میتوانند از معرفشان بخواهند برایشان توضیح دهد به چه دلیلی آنها را مناسب هم تشخیص داده و به این روش اطلاعات تحلیلی تازهای دریافت کنند ضمن اینکه در ادامه روند آشنایی خود زن و مرد هم برای شناخت یکدیگر تلاش میکنند و بررسیها در سطح گستردهتری و بااطمینان بیشتری صورت میگیرد. میتوانید این روش را با مثلا آشنایی در یک فروشگاه مقایسه کنید تا صحت و سلامت معرفی شدن را بیشتر درک کنید!
مراقب باشید!
نقش معرف در این نوع آشناییها مثل شمشیر دو دم است. هرچه معرف خوب نقطه قوت آشنایی از طریق معرفی به شمار میآید، یک معرف بد عیب چنین آشنایی است. اگر معرف از نظر شخصیتی فرد موجهی نباشد، طبیعتا معرفی او هم ارزشی نخواهد داشت و به هیچوجه قابل اطمینان نخواهد بود چون اگر عاقل نباشد، تحلیلهایش بیپایه هستند.
اگر دلسوز نباشد، ممکن است غرضورزی کند. اگر صادق نباشد، از دو طرف به دیگری دروغ خواهد گفت و… در مجموع نمیشود روی معرف بد و انتخابش برای دیگری حساب خاصی باز کرد. از طرف دیگر بعضی مواقع طرفین معرف را خیلی قبول دارند یا به او احساس علاقه دارند و باز برای خوشایند معرفشان دست به انتخاب میزنند که این هم بسیار خطرناک است.
مجله سیب سبز