سجاد افشاریان؛ پدیده خندوانه ، از زندگی این روزهایش می گوید
سجاد افشاریان
سجاد افشــــاریان سالهاست که در عرصه تئاتر و در زمینههای مختلف آن – از کارگردانی تا بازیگری و تهیهکنندگی-
فعال است ولی در تمام این سالها به دلیل سختگیری و وسواسی که داشته، وارد عرصه تصویری نشده است.
بدون شک «خندوانه » فرصتی برای او بود که شکل دیگری از کارهایش را نشان دهد و حالا پیشنهادهای
بازیگری در سینما برایش بیشتر هم شده است ولی او هنوز هم دنبال هامون خودش است و به بازی در
هر کاری تن نمیدهد و میگوید در برابر غم نان مقاومت میکند ولی دوست دارد کارهایی را انجام دهد که
علاوه بر لذت بردن شخصی، کمکی هم به فرهنگ این مرزوبوم کرده باشد.
او یک هنرمند چندمنظوره است و در این مصاحبه از تمام هنرهای او باخبر خواهید شد؛ هنرهایی که برای هرکدام
از آنها نیاز به استعداد است که همه آنها در سجاد افشاریان جمع شده است.
روزهای پرکاری افشاریان
وقتی «خندوانه» تمام شد فکر میکردم که کمی فراغت داشته باشم و کارهایم کمتر شود ولی بیشتر گرفتار شدم و
مشغول کار روی پروژههایی که نیمهکاره مانده بود و همچنین چند پروژه جدید، شدم.
دوتا فیلم تئاتر دارم که پروانه ساخت گرفتهاند و قرار است از طریق شبکه خانگی در اختیار مردم قرار بگیرند.
تئاتر «او شمال من، جنوب من، شرق و غرب من بود» را در حال اجرا داریم که نویسنده و تهیهکننده
آن هستم و نمایش دیگری به نام «اسکارلت دهه۶۰» را دارم که اواخر دیماه در برج آزادی اجرا میشود.
در این بین دوتا کتاب هم با نشر چشمه کار میکنم.
مشغول کار بر روی سری سوم «خندوانه» با تیم ایدهپردازی آن هم هستیم.
مدیریت هنری گروه موسیقی بمرانی را بر عهده دارم و برای گروههای موسیقی که از دوستانم هستند ترانه هم مینویسم.
تغییر برنامهریزی زندگی
با این همه فعالیت وقت کم نمیآورم ولی احساس میکنم از یکجایی باید شکل برنامهریزیام را عوض کنم چون حس
میکنم دارم آسیب میبینم! یکجورهایی دچار خودآزاری شدهام! ضمن اینکه تمام کارهایی که نام بردم هرگز از هم جدا نیستند.
تئاتر درواقع دغدغه اصلی من است و حال من را خوب میکند.
من با فیلمسازی شروع کردم ولی تئاتر، کاری با من کرد که مجذوب آن شدم.
ادبیات نمایشی خواندهام و نویسندگی، داستاننویسی و شعر همیشه دغدغه من بوده است و در نتیجه میبینید که کارهایی خارج
از تخصص و حرفه خود انجام نمیدهم.
ولی وقتی این کارها زیاد میشوند، باید برنامهریزی داشته باشم که کمتر به خودم آسیب بزنم.
انتخاب یک نقش ویژه
بعد از «خندوانه» اتفاقاتی برایم رخ داده است ولی شاید نشود نام این اتفاق را تغییر نگاه گذاشت چون بچههای
سینما و تئاتر کموبیش در جریان کارهای یکدیگر هستند ولی از «خندوانه» به بعد یکجورهایی انگار یک توانایی بازیگری را
در من دیدند و چند کار هم بعد از آن پیشنهاد شد که من قبول نکردم! البته من در کارهای
کوتاه زیادی بازی کردم ولی دوست دارم اگر در سینما قرار است بازی کنم، برای شروع، نقشی را بپذیرم که
برایم ویژهتر از یک نقش ساده و معمولی باشد.
ترس از تغییر در سینما
ترس از تغییر همیشه در سینما و در همه مشاغل آن وجود دارد.
بزرگمهر حسینپور از پوستر چهارفیلم سینمایی که کنار هم بودند یک پست در اینستاگرام گذاشته بود که شما هیچ تفاوتی
در آن پوسترها نمیدیدید! این را میشود در همه بخشها توسعه داد و انگار میزان ریسکپذیری یا اعتماد بسیار پایین
آمده است و همیشه دنبال استفاده از چیزهایی هستیم که قبلا امتحان خود را پس دادهاند؛ یعنی اگر یک بازیگری
در یک نقش خاص، خوب کار کرد، از فردا دائما او را برای نقشهای مشابه دعوت میکنند! در این بین
کم هم نبودند بازیگران بزرگی که در همین دام تکرار گرفتار شدند و از بین رفتند.
خانواده فروتن تئاتریها
خانواده تئاتر، خانواده بسیار فروتنی است ولی بازیگران تئاتری وقتی میبینند از خیلی از بازیگران همسن و
سال خود در سینما بالاتر و بهتر هستند اما به آنها کاری پیشنهاد نمیشود، قطعا برایشان آزاردهنده است.
بههرحال بچههایی که در عرصه تئاتر هستند، حرفهشان بازیگری است و تحصیلات این کار را دارند و عموما بچههای تئاتر
از طریق آکادمیک و به صورت دانشگاهی و عملی وارد این حرفه شدهاند ولی در این بین هستند بازیگران جوان
سینمایی که حتی اصول اولیه بازیگری را هم نمیدانند!
نکتهای هم که وجود دارد این است که این اتفاق
نهتنها در زمینه بازیگری، بلکه در سایر مشاغل مثل کارگردانی و تهیهکنندگی نیز رخ داده است که این موضوع آسیبهای
زیادی را همراه خود خواهد داشت.
من تا به امروز بازی در فیلمهای بیشماری را قبول نکردم چرا که حتی کسانیکه میآمدند تئاترهای من را میدیدند
و کلی تعریف و تمجید میکردند، نقشهایی به من پیشنهاد میدادند که فکر میکنم حتی یک چوبلباسی هم میتوانست آن
نقش را بازی کند! بعد ناراحت میشدند که «چرا قبول نمیکنی؟ بابا سینماست! باید از یکجایی شروع کنی!» من هم
دوست دارم از یکجایی شروع کنم ولی نه از اینجا…
!
وقتی من یخ کردم!
من این روزها تهیهکنندگی و نویسندگی نمایش «او شمال من، جنوب من، شرق و غرب
من بود» را انجام میدهم.
بخش اعظم علت قبول این کار این است که دوست دارم از بچههایی که استعداد و توانایی انجام کارهای خوب
را دارند، حمایت کنم.
من هرگز هیچ کار آمادهای را تهیه نکردهام چون دوست دارم از همان ابتدای کار، از انتخاب متن، از انتخاب
بازیگر و…
در همه اینها دخیل باشم چرا که دوست دارم تمام آن سختیهایی را که تجربه کردهام، در اختیار جوانها بگذارم
و به آنها کمکی هرچند کوچک داشته باشم تا این استعدادها بتوانند به بهترین شکل ممکن به مسیر خود ادامه
دهند.
سرمایههای من همگی نیروهای انسانی هستند و از همین دوستان و سرمایهها سعی میکنم برای کمک به جوانها استفاده کنم.
واقعا اقتصاد تئاتر وحشتناک است و نمیشود برای چرخه زندگی به آن فکر کرد.
هیچ سازمانی وجود ندارد که کارها را ثبت کند و پیگیر باشد که اگر کسی مدتی در این عرصه نیست،
کجاست؟ من چندین سال پیش چندقسمت از سریال «شمسالعماره» را نوشتم و به اندازه تمام متنهایی که برای تئاتر نوشته
بودم برای آن سریال پول گرفتم و آنجا بود که یخ کردم! آنجا جایی بود که میتوانستم حتی مسیر زندگیام
را تغییر بدهم و بروم سمت پول درآوردن ولی من عاشق تئاتر بودم و نمیتوانستم این کار را انجام بدهم.
بازنشستگی در خارج
در همه جای دنیا بازیگران و عوامل تئاتر آنقدر استقلال و جایگاه صحیح و تعریفشدهای دارند و
آنقدر چرخه اقتصادی قدرتمندی برایشان وجود دارد که اصلا نیازی ندارند که به دنبال کارهای دیگری باشند تا امرارمعاش کنند.
من شخصا اگر در هرجای دیگری این تعداد کار را که در این سالها ساختهام، کار میکردم، الان بازنشسته شده
بودم.
آنها حرفه و تخصص خودشان را دنبال میکنند و لزومی ندارد که به عرصههای دیگر سرک بکشند که از نظر
مالی خودشان را تامین کنند.
ارتباط اقتصاد و خلاقیت
اقتصاد با همه چیز ارتباط مستقیم دارد؛ حتی با خلاقیت! شما وقتی درگیر اجارهخانه و مسائل
اقتصادی هستید، قطعا آن کارایی و خلاقیت را نخواهید داشت ولی این یک جنون است! من در این بین خیلی
جنون تئاتری دارم و روزهای زیادی بوده است که عاشقانه نمایشنامه نوشتهام و به اجراهایش فکر کردهام.
به راحتی میشود تئاتر را سازمانیافته کرد.
دائم مدیران عوض میشوند ولی هیچکس از خودش برنامه خوبی به یادگار نمیگذارد.
کلا وضعیت بچههای تئاتر برای چه کسی مهم است!؟ انگار خیلیها در حوزه فرهنگ و هنر و در بخش تئاتر
چشمانشان را بستهاند و نمیخواهند ببینند که مشکلات این عرصه چیست و چطور برطرف میشود.
هنوز پول نیامده است!
تئاتر از سینما پرفایدهتر است چون تاثیر مستقیمی روی تماشاگر میگذارد.
در سینما بعضا فیلمهای سینمایی با سرمایههای میلیاردی یا با هزینههای دولتی ساخته میشوند که شما وقتی نام کارگردان را
میبینید، مطمئن میشوید که آن شخص این کار را کارگردانی نکرده است! من این را نمیگویم که باید این هزینهها
جابجا شود و مثلا از سینما به تئاتر بیاید بلکه باید مدیریت و برنامهریزی صحیحی انجام شود.
من جوان دانشجویی را میشناسم که ابتدای اردیبهشت ماه نمایشی را اجرا کرده است که کمک هزینه آنها ۵میلیون تومان
بوده است و این جوان دانشجو از آن زمان تا به امروز به انجمن نمایش مراجعه میکند ولی دائم میگویند
که «هنوز پول نیامده است!» بعد شما بیلانهای سالانه را که میبینید، میگویند که هزینه میلیاردی به بخش تئاتر تخصیص
دادهاند! این هزینه کجا رفته است!؟ دائما روند حرکتی در این زمینه روبهعقب است.
من فیلمنامه سینمایی نوشتهام و در حال حاضر هم مشغول نوشتن فیلمنامه سینمایی هستم و این دغدغه را دارم که
فیلم خودم را در سینما بسازم و فکر میکنم در سال ۹۵ این اتفاق بیفتد.
همچنین در حال حاضر مشغول نوشتن فیلمنامه انیمیشن سینمایی «شکرستان» هستم.
مکانی برای گفت وگو و معاشرت
به همراه پگاه آهنگرانی مجموعهای را راهاندازی کردهایم به نام «آپآرتمان» که موسسه فرهنگی
هنری چندمنظوره است ولی خیلی کاری به این چندمنظوره بودن نداریم و بیشتر دوست داریم بهدردبخور باشیم و برای این
بهدردبخور بودن باید سعی کنیم برای اولین گام شبیه موسسات مشابه نباشیم.
ساز و کار جذابی را برای این موسسه تعریف کردهایم که خیلی هم ساده است.
ما تم معاشرت و بینرشتهای را برای کارمان انتخاب کردهایم؛ به این شکل که کارگاههای مختلفی را برگزار میکنیم، بخشهای
مختلف فیلم داریم و به این شکل است که مثلا شما تجربههای زیادی دارید و این تجربهها به صورت تئوری
قابل خوانش نیست و ما محیط کادرشدهای را برای آرتیست و مخاطب به وجود میآوریم که البته اکثر این مخاطبها
هم خودشان حرفهای هستند و در واقع در این کارگاهها این تجربیات از طریق معاشرت، انتقال پیدا میکند.
فقط به خاطر دل خودم
قدیمها تعریف سود خیلی برایمان متفاوت بودولی الان وقتی راجعبه سود صحبت میکنیم، تماما
معطوف به نگاه اقتصادی است.
من در این کار به فکر سود نیستم و اگر این کارها فقط بتواند هزینههای خودش را برآورده کند، قطعا
برای من همین کافی است.
من اگر همین مجموعه را به شکل اتاقاتاق به مشاغل دیگر اجاره بدهم، سود بسیار زیادی برایم دارد ولی دغدغه
من این است که کار فرهنگی انجام دهم تا نگاه آدمها را تغییر دهم و یک بخش عمدهای از کارهایی
که انجام میدهم، به خاطر دل خودم است.
سلامت زندگی من
سلامت زندگیام اصلا خوب نیست و خیلی بد است.
از وقتی تنها شده و از خانواده جدا شدم گاهی میبینم که بعضی از رستورانها میزنند«غذای خانگی» ولی این اسم،
عطر و بوی غذای خانگی نیست که آدم را قوی میکند، بلکه آن عشق مادرانه است که این غذا را
برای تو درست کرده و تو از خوردن آن لذت میبری.
من بهخاطر عدم تفاهم با خانواده در زمینه کاری که انجام میدهم همچنین هزار و یک دلیل دیگر، مجبور شدم
که مهاجرت کنم.
برایم فرقی نداشت که از شیراز به تهران بیایم یا به کشور دیگری بروم چرا که به همان اندازه برایم
حس غربت و سختی داشت.
اقتصاد بحرانزده تئاتر
اقتصاد تئاتر دچار یک بحران بسیار جدی است؛ به دلیل اینکه به اسم خصوصی شدن و
تئاتر خصوصی، همان کمک هزینههایی را هم که قبلا میدادند، دیگر نمیدهند یا شاید هم اگر میدهند فقط به عده
خاصی تعلق میگیرد! به کسانی بودجه میدهند که کارهایشان خالی از محتوا و خلاقیت است و حتی تعداد بازیگرانشان بیشتر
از تعداد تماشاگرانشان هستند!
ولی گروههای خلاق نبضشان با تئاتر میتپد و هیچ کمکهزینهای دریافت نمیکنند.
این موضوع حتی روی رفتارها هم تاثیر گذاشته است؛ مثلا در سالهای قبل وقتی دونفر تئاتری همدیگر را میدیدند تا
یکساعت راجعبه نمایشها و بازیها صحبت میکردند و دغدغهشان این بود ولی حالا اولین چیزی که بعد از دیدن یکدیگر
مطرح میشود این است که «آیا سالن پُر بود!؟» همین موضوع میتواند روی کارگردان تاثیر منفی بگذارد که از کسانی
استفاده کند که سالن پُر شود اما در نهایت اگر بخواهم به صورت کلی بگویم، یک نمایش که حدود ۴
، ۵ ماه تمریناتش طول میکشد و حدود یکماه هم اجرا میشود، حتی اگر سالنهایش پُر از تماشاگر هم باشد،
باز هم نمیتواند دستمزد خوبی برای این مدت به همه عوامل پرداخت کند!
شاید یک شوخی بزرگ
من پُرتماشاگرترین تئاتر
۱۰سال اخیر سالن قشقایی تئاترشهر را اجرا کردم به اسم «تبارشناسی دروغ و تنهایی» که در۲ سانس اجرا میکردیم و
در نهایت حدود ۶۰ اجرا داشتیم و نهتنها دولت کمکی به ما نکرد، بلکه من با بلیت دولتی ۸ هزار
تومانی کار را اجرا میکردم! که۲۰درصد آن را هم از ما گرفتند و شما حساب کنید تئاتری که در مجموع
حدود ۵۰میلیون فروخته بود و ۲۰درصد از آن هم کسر شده بود، به هر کدام از عوامل که ۳۹نفر بودند،
چقدر باید دستمزد پرداخت میشد!؟ اصلا این شاید یک شوخی بزرگ بود.
مجله زندگی ایده آل