عادل فردوسی پور از زندگی شخصی و کاری اش می گوید ، به کتابم حسودی میکنم !
عادل فردوسی پور
فردوسی پور مصاحبه نمی کند.
آخرین مصاحبه ای را که از او خوانده اید، یادتان می آید؟ می توان مدعی شد که آخرین مصاحبه او
همان مصاحبه های تلویزیونی است.
در این سال ها فقط مصاحبه های مکتوب معدودی از او منتشر شده.
فردوسی پور، مجری برنامه نود با فردوسی پور نویسنده، تومنی دوزار تفاوت دارد.
او اینقدر به نوشته هایش علاقه دارد که دو مصاحبه از معدود مصاحبه های مکتوب در پنج سال اخیرش در
مورد کتابهایش بوده و هر دو با همشهری جوان.
یک بار به خاطر کتاب «فوتبال علیه دشمن» با او مصاحبه کردیم و این بار به خاطر «هنر شفاف اندیشیدن».
او عاشق کتاب نوشتن است و عاشق دو کتابی که ترجمه کرده.
این دو را مثل بچه هایش دوست دارد و به خاطر یکی شان به آن یکی حسودی می کند.
کتاب نوشتن اینقدر دغدغه عادل فردوسی پور هست که اگر قرار باشد یک روزی برنامه نود را اجرا نکند، لابد
حتما سراغ نوشتن می رود.
همانطور که کتاب «فوتبال علیه دشمن» را در روزهایی ترجمه کرد که کمتر درگیر برنامه نود بود.
مصاحبه ای که می خوانید در مورد کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» است؛ مصاحبه ای که در آن تلاش شده لحن
فردوسی پور به طور کامل حفظ شود و به همین دلیل محاوره ای هم پیاده شده.
فکر می کنی میزان فروش کتاب چقدر مربوط به شهرتت باشه؟
– بی تاثیر که نبوده، قطعا؛ ولی کتاب هم کتاب خوبی بوده؛ یعنی فکر می کنم یکی از دلایلی که
فروشش بالا رفته، سفارش کردن افرادی که خوانده اند به افرادی که نخوانده اند بوده؛ یعنی موج اش فکر می
کنم در حد یکی دو چاپ تاثیر گذاشته ولی بقیه اش به خاطر این بوده که خود کتاب جذاب بوده؛
هم برای عوام هم برای خواص.
یک نکته ای در مورد کتاب وجود دارد؛ کتاب هایی که روانشناسانه باشند و به درد روزمره بخورند، زیاد هستند؛
حالا بعضی شون هم از نظر محتوا خوب هستند ولی کتاب تو بیشتر می فروشه…
– من خیلی تحقیق کردم.
قبل از این بگم که من خودم کتاب رو خوندم، خیلی هم خوشم اومد ولی نگرانی که داشتم این بود
که مثل کتاب های آنتونی رابینز و قورباغه ات رو قورت بده نباشه.
بعد با چند نفر از استادهای دانشگاه تهران مثل دکتر روشندل مشورت کردم؛ یعنی PDF کتاب رو براشون فرستادم و
اون ها گفتند که اصلا کتاب سطح پایینی نیست.
البته کتاب سطح پایین که نه، اینطور بگم که کتاب مثلا گیشه و بازاری نیست.
من فکر می کنم یکی از دلایل ملموس بودن این کتاب برای مردم آسان بودن کتاب است.
می دانید که ۹۹ فصل دارد و هر فصل سه صفحه، آدم اذیت نمی شود و راحت می خواندش و
با آن کنار می آید.
فکر می کنی خوب دیده شدن این کتاب، به خاطر #خطای اثر هاله ای نیست؟
– همممممم (خنده ریز) چرا اتفاقا وقتی من این کتاب رو می خوندم – اول بگم که به خاطر فضای
موجود ۱۰ بار تا الان این کتاب رو خوندم و هر دفعه هم که می خونم، نکته جدید توش پیدا
می کنم – ببین همه این خطاهایی که این کتاب به اونها اشاره می کنه، همه ما از صبح تا
شب باهاشونس روکار داریم و می بینیم شون و باز هم تکرارشون می کنیم؛ یعنی اصلا قرار نیست این کتاب
– حتی در یک قسمت اش هم نوشته است – «دستورالعمل بدهد یا بگوید این کار را بکن یا آن
کار را نکن؛ یعنی شعار نمی دهد.
یکسری خطاهای رفتاری که ما با همه شان از صبح تا شب سروکار داریم و مرتکب شون می شیم و
جالب اینجاست که دوباره هم تکرارشون می کنیم.
برای همین آدم که این کتاب را می خواند، همذات پنداری می کند با نویسنده کتاب و با مطالبی که
ارائه می کند، کنار می آید و با آنها جلو می رود.
ماجرای پیدا کردن این کتاب چیست؟ تو آدم پرکاری هستی و حتی در مصاحبه برنامه «کاغذ رنگی» هم گفته بودی
که به خاطر مشغولیت ها و…
کمتر می رسی کتاب بخوانی؛ این کتاب هم نسبتا جدیده یعنی بعد از ۲۰۰۹٫
ماجرای پیدا کردن این کتاب چیه؟ کتاب هدیه بوده یا …
– بله، هدیه بوده.
کتاب فوتبال علیه دشمن رو یک دوست خوب به نام سهراب آگاه سال ۸۹-۸۸ به من هدیه داد و من
خیلی خوشم آمد و ترجمه اش کردم و بعد به شکل کاملا تصادفی عموی همین دوستم این کتاب را برای
من آورده بود.
فکر کنم اصلا در جریان اینکه من کتاب را ترجمه کرده ام نبود و این کتاب را برایم هدیه آورده
بود.
من هم این کتاب رو خوندم و خیلی خوشم اومد و البته وقت هم خیلی کم بود و من در
فاصله زمانی بسیار کمی با بچه ها این کار را ترجمه کردیم.
خوب شد که اسم بچه ها رو هم آوردی… چرا برای کتاب با حجم نه چندان زیاد اسم سه مترجم روی جلد آمده؟
– برای اینکه این کتاب اواخر بهمن به دستم رسید و اسفند هم شدیدا درگیر کارهای برنامه های آخر سال
بودم و وقتم خیلی کم بود و می خواستم کتاب رو به نمایشگاه برسونم.
در نتیجه، من و دوتا از شاگردهام که خیلی هم باهاشون در ارتباط بودم، کتاب را تقسیم بر سه کردیم.
خداییش، چند درصد کتاب رو خودت ترجمه کردی؟
– ما برای اینکه کتاب رو برسونیم به نمایشگاه تقسیم بر سه کردیم و البته بعدش هم خیلی وقت گذاشتم
برای یک دست کردن آن ولی خب تجربه جالبی بود.
کار اون دو نفر دیگه رو با متن اصلی تطبیق دادی؟ چون ترجمه اش در حد عالی نیست، نه اینکه
خوب نباشه اما عالی نیست، ضمن اینکه بعضی جاهاش حتی نیاز به ویرایش داره.
– من مطمئن هستم که کتاب الان بهتر شده.
فکر کنم ما چاپ سوم کتاب رو ویرایش کردیم؛ یعنی من دوباره چند هفته روش وقت گذاشتم و فکر می
کنم از چهار به بعدش خیلی یکدست تر شده.
فکر می کنم اگر نشریه کیکر اون موقع به کتاب نمره دو می داد، الان حداقل نمره یک و نیم
می ده.
اصلا چرا هیچ حرفی از دو نفره دیگه نیست؟ بهزاد توکلی و علی شهروز ممنوع المصاحبه هستند؟
– نه بابا اصلا.
اتفاقا خیلی عزیز هستند این دو نفر.
نه، هیچ چیزی نیست.
چه کسی چنین حرفی زده.
خطای مغفول ماندن است.
(خنده)
تو نود رو می سازی و اجرا می کنی؛ یعنی هفته ای یک بار فوتبال ایران رو زیر و
رو می کنی.
فکر می کنی کدوم یکی از خطاهایی که توی کتاب هست، بیشتر توی فوتبال ما وجود داره؟ حالا توی فوتبال
ایران، ورزش ایران یا مدیریت؟
– آخرین باری که این کتاب رو خوندم، برای ویرایشی بود که گفتم.
آره واقعا دوست دارم یک بار دیگه کتاب رو بخونم.
بعد از اینکه خوندم، می تونم بهت بگم ولی کلا من خیلی با این کتاب همذات پنداری می کردم.
یعنی نمی تونی بگی که کدوم یکی اش رو توی ورزش ایران یا حتی زندگی روزمره بیشتر می بینی؟
–
تو بگو چندتاش رو که من بگم.
نه می خوام خودت انتخابش کنی…
– فکر کنم کتاب رو توی ماشین دارم.
اگه نگاه کردم، بهت می گم.
[برای ما مهم بود که فردوسی پور جواب این سوال را درست بدهد و خب خودش هم قبول کرد و
جواب ما را همان لحظه داد و پس از پایان مصاحبه ظاهرا کتاب را مرور کرد و پاسخ داد] چیزی
که خیلی من رو درگیر می کنه فصلیه که درباره «خطای اجتماعی» می گه: «اگر ۵۰ میلیون نفر یک چیز
احمقانه را بگویند آن چیز کماکان احمقانه است.» این چیزیه که توی ورزش ما یا حالا توی کشورمون مصداق داره،
بدون هیچ توضیح اضافه ای.
تا حالا خودت تو خطاهای کتاب خطاهایی رو پیدا کردی که فکر کنی ایرانی است و سعی کنی براش تکمله
بنویسی؟
راستش بعضی مثال های کتاب با فرهنگ ایرانی نمی خوانه؛ یعنی اصلا بومی نیست.
– من خیلی به متن کتاب وفادارم؛ هم این کتاب هم کتاب «فوتبال علیه دشمن».
در هر دوتا تلاش کردم همون مترجم بمونم.
البته این کتاب خدا رو شکر چیزی برای کم شدن و کوتاه شدن نداشت.
من قبول دارم که از ۹۹ فصل شاید لااقل ۱۵ فصل اینطور بود که خیلی سخت می شد باهاشون ارتباط
گرفت.
شاید به خاطر فرهنگ ما و فرهنگ اونا بود که این مشکل رو داشت.
در ویرایش بعدی این مسئله هم یک ذره تغییر کرد اما به خاطر اینکه شاید مثال هاش برای ما جا
نیفتاده بود، این مشکل را داشت؛ چون به هر حال کتاب مثال محور است.
کلا نمی شود برای این تفاوت ها کاری کرد.
این یک متن ترجمه است و باید با اختلافاتش هم کنار اومد.
نظرت چیه که بعضی ها این کتاب را در دسته کتاب های عامه پسند می گذارند.
– نکته من اینه که حالا شاید عموم مردم هم با کتاب ارتباط برقرار کنند اما از نظر آکادمیک هم
کتاب خوبیه.آقای دکتر شیری که استاد روانشناسی دانشگاه آزاد است و دکتر خانبانی که استاد دانشگاه شهید بهشتی است، این
کتاب را به عنوان کتاب درسی به دانشجویان توصیه مین کنند؛ یعنی کتاب «ذووجهتین»ی است؛ یعنی هم می تواند هم
به شکل آکادمیک ارتباط برقرار کند با کسانی که جدی مسئله روانشناسی رو دنبال می کنند و هم آدم های
عادی می توانند با آن ارتباط برقرار کنند.
هیچ ایده ای برای حل مشکل غیربومی بودن مثال های کتاب نداشتی؟
– نه، چه ایده ای؟ من مترجم هستم.
فلان نویسنده نیستم که بنشینم و کتاب رو ویرایش کنم؛ البته که این کار رو هم دوست ندارم.
شما مثال نقض #خطای گروه اندیشی هستی که عموما نظر مخالف رو می دی و آدم مهمی هم هستی اما
چرا خلاف نظر کتاب، شخص محبوبی هم شده ای؟
– (خنده) خطای عجیب بودن.
من یک مدت هر چیزی که رخ می داد، هر چیزی را که می شد، می گفتم خطای فلان؛ مثلا
فوتبال بازی می کردم، چه می دونم پنالتی خراب می کردم و می گفتم که این چه خطایی بوده؟ (خنده)
مثلا خطای چی چی بودن یا …
کار خوب انجام می دادم می گفتم خطای فلان.
یک زمان دچار این مسئله شده بودم و همه چیز رو به چشم خطا نگاه می کردم.
عنوان قاعده ۹۹ در این کتاب این است که #چرا نباید اخبار را دنبال کنی؟ تو هم اخبار…
[اجازه نمی دهد سوال تمام شود و باقی سوال هم در جوابش هست]
– آره فصلی که من خیلی باهاش
مشکل دارم.
من قبولش هم ندارم چون صبح تا شب توی اخبار هستم؛ مثلا یک بندش این است که آدم نباید اخبار
رو دنبال کنه.
این نقض غرض است اما به هر حال این نظر آقای دوبلی بوده، تویش هم مثال زده بود که توی
فلان کشور فلان اتفاق رخ می دهد و نفر ساعت حساب کرده بود که چقدر وقت آدم را می گیرد
ولی خب من اعتقادی ندارم.
با خوندن کدوم خطای کتاب بود که فکر کردی یک عمر ضرر کرده ای و اصلا کلاه سرت رفته؟
–
یکی از دوستان و یکی از همکارهای من نکته جالبی گفت، گفت این کتاب اینقدر خوبه که من باید ۲۰
سال قبل این کتاب رو می خوندم تا بدونم چطوری سرم کلاه نره.
آخه می دونی نکته اساسی این کتاب اینه که آدم همه اشتباهات را قبول داره و باز هم همه اونها
را مرتکب می شه.
این خیلی عجیب هم هست.
نمی دونم اصلا چه جوری می شه که آدم یک خطا را بشناسه و باز هم تکرارش کنه.
من دفعه بعدی که این کتاب رو خوندم، می خوام جواب این سوال رو پیدا کنم و نتیجه بگیرم.
«فوتبال علیه دشمن» یا «هنر شفاف اندیشیدن»؟
– کتاب اول.
این درست است که مردم بیشتر با کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» ارتباط برقرار می کنند اما من کتاب «فوتبال علیه
دشمن» رو بیشتر دوست دارم.
به این دلیل که به نظرم کتاب تر بود.
اون کتاب خیلی…
نمی دونم چطوری بگم؟ البته اون هم تا چاپ هفتم رفته اما از ۸۹ تا الان و فقط چاپ هفتم…
من حسودیم می شه به این کتاب.
فکر کنم خود کتاب هم حسودیش بشه که چقدر این خوب فروش رفته و اون کمتر.
کتاب داره به سمت شکستن رکورد پیش می ره.
– نمی دونم.
از این نظر خوشحالم که با توجه به سرانه کم مطالعه در جامعه ما، این یک ذره کمک می کنه
چون الان چند هزارتا فروش رفته و امیدوارم که هر دو کتاب رو دو سه نفری توی یک خونواده بخونن.
این خودش یه اتفاق خوبه.
من واقعا می رم کتابفروشی ها و می بینم کتاب ها تیراژشون ۳۰۰، ۴۰۰، ۱۰۰۰ و ۵۰۰ تاست…
نمی دونم.
به نظرم ناامید کننده است.
شاید این اتفاق یک تلنگر باشه که مردم بیشتر کتاب بخونن.
من به رکورد فکر نمی کنم.
البته که دوست دارم، خوشحالم می شم و طبیعیه که اینطور باشه اما من دوست دارم عاملی بشم برای اینکه
مردم بیشتر کتاب بخونن.
اون کتاب ها مثل دو فرزندم هستند که یکی اش بیشتر مورد توجه قرار گرفته و من برای او یکی
ناراحت هستم.
کتاب اولت یکسری حاشیه ها داشت برای کپی رایت و این حرف ها.
برای این کتاب با نویسنده اش تماس گرفتی؟
– بله، اتفاقا درباره این کتاب، خودم با آقای توپدی صحبت کردم.
خیلی خوبم برخورد کرد و چقدر هم آدم نایس و باحالی بود.
گفتم بیایید ایران و گفت من دوتا دوقلو دارم و نمی تونم ولی مشکلی نداره.
من قبل از اینکه چاپ اول منتشر بشه، باهاش ارتباط برقرار کردم، خیلی هم خوب و نایس بود.
کتاب دیگری در حال ترجمه نداری؟
– کتاب ترجمه کردن یک وسوسه است.
هر چند این کار زمان گیر و خسته کننده است اما در نهایت جذابه و وقتی آدم کتاب رو می
بینه لذت بخشه.
برای من که اینطوره من این چند وقت دنبالش بودم و به چند نفر هم سپردم که اگه کتاب فوتبالی
یا غیرفوتبالی خوب سراغ داشتن به من معرفی کنن.
هنوز کتابی رو انتخاب نکردم.
الان چندتا کتاب دستم هست اما اون طوری که می خوام نیستن.
این کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» که به دستم رسید، فکر کنم دو یا سه شبه تمومش کردم.
شب و نصفه شب می خوندمش و برام خیلی جذاب بود ولی هنوز یک همچین کار جذابی به دستم نرسیده.
همشهری