علی انصاریان از زندگی شخصی و علاقه اش به بازیگری می گوید
علی انصاریانِ
سال ۷۸ و در روزهایی که تازه با شیراز و فجرسپاسی خداحافظی کرده بود و به
پیراهن خوش رنگ قرمز و به تیم علی آقا رسیده بود، هفته نامه پرسپولیس با او مصاحبه مفصلی انجام داد
و مقدمه گفتگو را هم با این جمله شروع کرد: «آخر اعتماد به نفس!»
آن سال ها مطبوعات داشتند پوست
می ترکاندند.
نسل روزنامه نگارها داشت عوض می شد و ادبیات نشریات هم.
برو بروی نشریات سیاسی و اجتماعی بود و همه چیز انگار در اوج قرار داشت.
از تیم پرسپولیس که با علی پروین روی نوار قهرمانی بود و علی انصاریان در همان اولین سال حضورش توانست
با این تیم جام را بالای سر ببرد، بگیر تا بازیکن هایی که یکی یکی لژیونر می شدند تا یکشنبه
ها حواس مان به لیگ های اروپایی باشد و اینکه این هفته کی قرار است اسم ایران را بالا ببرد.
در آن شرایط بود که جوان پر ادعا و ماجراجویی مثل انصاریان می توانست دل پرسپولیسی ها را راحت به
دست بیاورد.
به این فکر کنند که با این جسارت و جاه طلبی لابد خیلی زود به تیم ملی و یک باشگاه
اروپایی خواهد رسید.
به اینکه سه تفنگدار آن روزهای تیم، یعنی رفقای جدا نشدنی شامل علی کریمی، حامد کاویانپور و همین علی انصاریان، می توانند پرسپولیس را تا کجا بالا ببرند و خودشان تا کجا پرواز کنند.
اما سقف علی هم مثل اغلب بازیگران صحنه فوتبال ما زیاد بلند نبود.
پنج، ش بازی ملی، رفتن به سایپا و بعد تجربه هایی مثل حضور در استقلال و استیل آذین و اهواز
و تبریز، نشان داد که او ترجیح می دهد در گودال کوچک فوتبال ایران خدایی کند و قراردادهای درشت تر
ببندد تا اینکه به فکر اقیانوس باشد.
برای همین هم انصاریان رفت در فهرست انبوه بازیکنانی که بیشتر با حاشیه ها و دعواها به یادشان می
آوریم تا صحنه های غرورآفرین ملی و بین المللی.
تصمیماتی که حالا خودش اعتراف می کند اشتباه بوده اند و فقط از او چهره ای جذاب برای دوربین ها
ساختند.
این علاقه را او بعدا با حضورش در تلویزیون و سینما هم نشان داد.
مثل خیلی فوتبالیست هایی که این سال ها بین زمین چمن و لوکیشن های سینمایی در رفت و آمد بوده
اند اما علی انصاریان اینجا هم سمج تر و متعصب تر بود و کاری را که شروع کرده بود، با
حضور در فیلم های پیاپی ادامه داد.
کلاف، سوختن، هدیه، آخر خط و شروع یک پایان، کارنامه سینمایی بازیگری اش هستند و نشان می دهند عشق اش
به بودن بیشتر از اشتیاق اش برای چطور بودن است؛ فوتبالیستی که حتی یک بار خواندن را هم تجربه کرده
است.
اما هر چه نباشد، علی انصاریان با این سابقه و حضور، هم پایین و بالای فوتبال ایران را زیاد دیده
است و هم دستی در آتش سینما برده و فضایش را خوب می شناسد.
هم می تواند از استقلال و پرسپولیس بگوید و هم از نسلی که ستاره کم نداشته اند؛ دایی و کریمی
و کلی اسم سوپردولوکس دیگر…
در یک برنامه تلویزیونی گفته بودی که رفتن به استقلال بزرگترین اشتباهت بوده و کاش این اتفاق نمی افتاد؛ چرا مجبور شدی از پرسپولیس به استقلال بروی؟
– اتفاق هایی که آن سال برای من افتاد دلیل رفتنم به استقلال بود.
در آن سال من به عنوان یک مدافع، بیشترین گل را برای پرسپولیس زدم و بهترین گلزن لیگ شدم و
جایزه هم گرفتم ولی آخر فصل مدیران تیم از کج سلیقگی شان به من گفتند به درد ما نمی خوری.
این اتفاق همان سالی بود که بعد از چند سال به تیم ملی هم دعوت شده بودم.
این مسائل باعث شد از لیست تیم ملی هم خارج بمانم.
گاهی آدم تصمیم می گیرد از یک بلندی بپرد ولی وقتی وسط راه می بیند اشتباه کرده، دیگر فایده ندارد.
تازه می فهمد پریدنش اشتباه بوده.
همیشه گفته ام که تصمیم آن زمانم اشتباه بود.
اتفاق هایی که در زندگی ام افتاد در این تصمیم گیری موثر بود ولی خب دور و برم کسی نبود
تا با او مشورت کنم.
البته من همیشه از استقلالی ها تشکر کرده ام که مرا که با آن اتفاق ها از تیم رقیب آمده
بودم قبول کردند؛ شرایط سختی بود و برای من از همه سخت تر بود.
تمام زندگی ام را با تمام اتفاقاتت خوب و بدش مدیون پرسپولیس هستم و همیشه هم عذرخواهی کرده ام که
شاید بعضی ها را با این تصمیم ناراحت کردم.
آن زمان با کلی بخیه و مصدومیت، برای هواداران پرسپولیس اسطوره تعصب بودی؛ شاید می توانستی انتخاب های دیگری هم داشته باشی؛ شاید می توانستی به سپاهان یا تیم های دیگری بروی.
– وقتی کسی چیزی را از دست می دهد، برای اینکه ثابت کند هنوز زنده است دست به هر کاری
می زند.
چه کسی پیشنهاد بازی در استقلال را به تو داد؟
– امیر قلعه نویی.
خودش مستقیم تماس گرفت یا واسطه ای بود؟
– آن زمان رابطه ام با آقای قلعه نویی خیلی خوب بود، خودش به من پیشنهاد داد.
اخیرا بهروز رهبری فرد در یک مصاحبه درباره هاشمی نسب و … حرف هایی زده…
– من خیلی این مسائل را پیگیری نمی کنم.
کسانی که این حرف ها را می زنند، هم آدم های بزرگی هستند و هم من کنار آنها بازی کرده
ام.
رهبری فرد گفته جواد خیابانی اصرار داشته او به استقلال برود و از طرفی هم درباره هاشمی نسب گفته چون
علی پروین او را نخواست، مجبور شد به استقلال برود.
– من کنار بهروز بازی کرده ام و او کاپیتان و بچه محلم بوده اما زیاد عادت ندارم درباره این
چیزها حرف بزنم و بخواهم جواب کسی را بدهم.
یک چیزهایی در زندگی ما به ما یاد داده اند که اگر مسئله ای هم هست، به آن دامن نزنیم.
بهروز همیشه برای من قابل احترام و دوست داشتنی است و حدود سه چهار سال در پرسپولیس با او هم
اتاقی بوده ام.
اینکه هاشمی نسب به خاطر اختلافش با پروین از تیم جدا شد را قبول دارید؟
– بله؛ صددرصد.
خب حتما اختلافاتی بوده که او تصمیم گرفته برود.
ماجراهای سفر عربستان باعث شد مهدی برود.
و در مورد تو؟
– من با مدیر باشگاه به مشکل خوردم.
وقتی علی پروین را کنار گذاشتند اولین تیری که از تبعات آن پرتاب شد، به من برخورد کرد.
من شاگرد علی پروین بوده ام و او اسطوره این مملکت است، همیشه به این دلیل سرم را بالا می
گیرم.
در دوره آقای غمخوار جدا شدی؟
– در دوره غمخوار یک بار جزو آن هفت نفر بودم که همه برگشتند
و فقط من بیرون ماندم.
یک سال در سایپا بازی کردم.
من در دوره محمد حسن انصاری فرد از پرسپولیس جدا شدم.
کلا یک خانواده سیاسی مذهبی داری و با این ادبیات خوبی که داری حتی می توانستی یک روحانی منبری خیلی
خوب یا حتی یک سیاستمدار خوب باشی، چه شد که هیچ وقت به دنبالش نرفتی؟
– والله در بین این
مواردی که گفتی سیاستمدار را بیشتر دوست داشتم.
من یک خانواده فوق العاده مذهبی و سیاسی دارم و تنها آدم ورزشی خانواده من هستم.
خانواده پدری و مادری من، خانواده های ریشه دار عجیب و غریبی هستند.
من پای منبر حاج شیخ علی تهرانی، آقای شجاعی، عمو حسین خودم و …
بزرگ شده ام و خیلی چیزها را دیده ام.
در محله ای هم بزرگ شده ام که آن موقع که درس می خواندم شاید بیشترین شهید را داده.
از طرفی هم، محله ام جایی بود که دو ایستگاه بالاتر از ما دوتا سینما بود یا جلوتر از
آن سه تا زمین فوتبال داشتیم؛ همه این اتفاق ها در انتخاب های من تاثیر داشته.
من هیچ وقت ساعت هایی را که برای دیدن فیلم های مختلف در صف سینما می ایستادم یادم نمی رود.
شاید بتوانم بگویم ۱۰ بار فیلم عقاب ها را دیده ام، برزخی ها را در میدان امام حسین دیدم، دادا
را در صف ایستادم و دیدم.
با این اتفاق ها بزرگ شده ام.
اگر یادت باشد همه هم دنبال فیلم های فردین و ناصر ملک مطیعی و بهروز وثوقی بودند.
این آدم ها برای ما اسطوره شدند و قهرمان های ما بودند.
به عشق اینها رفتیم سراغ سینما.
اینطور که می گویی سینما مراد می رفتی؟
– درست است.
سینما مراد می رفتم و البته به سینما میلاد و سایه و پیوند در میدان خراسان هم می رفتم.
فیلم یواشکی هم می دیدی؟
– یادم است یک نفر فیلم اجاره می داد و باید از دو روز قبل
به او می سپردی که فلان فیلم را برایم کنار بگذار.
ویدئو که نداشتید؟
– ما از آنهایی بودیم که شش هفت نفر جمع می شدیم پول می گذاشتیم و یک
ویدئو اجاره می کردیم و در خانه یکی که مثلا خانواده اش مسافرت بودند جمع می شدیم و در یک
بیست و چهار ساعت هیچ کس پلک نمی زد و شاید حدود پانزده تا فیلم می دیدیم.
معمولا هم در فصل تابستان و تعطیلی ها بود و تازه بعد از اینکه ویدئو را پس می دادیم،
می خوابیدیم.
حتی یادم است بالای ویدئو پنکه می گذاشتیم که داغ نشود، فیلم بچسبد.
هزار یا هزار و پانصد تومان اجاره اش بود که همه با هم پول می گذاشتیم و آن را می
گرفتیم.
فکر می کنم اجاره فیلم هم شبی پنجاه تومان بود.
آن زمان عشق مان قیصر و گوزن ها و …
بود.
شما با یک دهه تاخیر این فیلم ها را می دیدید؛ اینها دهه پنجاه ساخته شده اند و شما دهه
شصت آنها را می دیدید.
– بله درست است.
سیزده چهارده سالم بود که این فیلم ها را می دیدم.
آن زمان دایی من از این ویدئوهای فیلم کوچک بتاماکس داشت که یک نفر می خواست آن را بلند کند،
سه روز کمردرد می گرفت و باید کمکش می کردند.
بعد از آن ویدئوهای فیلم بزرگ آمد که با قراردادی که با بانک ملی بستم یکی از آنها را خریدم.
هیچ وقت شد این فیلم دیدنت لو برود؟
– خانواده که می دانستند ویدئو دارم ولی در حضور بابام و
بقیه، فیلم های بروس لی و راکی را رو می کردیم که همه اش جنگی بود.
شاید بیست بار در حضور بابام، اولین خون و خشم اژدها و اژدها وارد می شود را دیدم.
حاجی که می رفت، فیلم ها شروع می شد.
فیلم های فردین هم فیلم هایی بود که صحنه نامناسبی نداشت و می شد آنها را دید.
این خاطرات و اتفاق های خوب یا ایستادن در صف سینما برای دیدن هراس و عقاب ها و گذرگاه و
تاراج را همیشه یادم هست.
هیچ وقت این دیالوگ فیلم هراس را فراموش نمی کنم که می گفت شیر هیچ وقت در کلبه نمی
میرد و بعد جمشید آریا و بهزاد جهانبخش با هم بیرون آمدند و آنها را کشتند.
هفت دلار استیو مک کوئین را هم در سینما دیدم، یا دادا یا برزخی ها را در میدان امام حسین
دیدم؛ یادش به خیر رقصنده با گرگ کوین کاستنر سه ساعت بود.
گردن درد گرفته بودم.
می خواهم بگویم هیچ وقت با این فیلم دیدن غریبه نبوده ام.
شما خیابان ایران زندگی می کردید؟
– خیابان ایران به دنیا آمدم و بزرگ شده خیابان غیاثی دولاب تهران هستم.
خیابان ایران شاید یک یاز مذهبی نشین ترین خیابان های تهران باشید.
در فامیل نمی گفتند آبروی ما را برده ای که فوتبالیست شده ای و…
– خدا همه رفتگان را بیامرزد؛ پدرم خیلی با من همراه بود.
ما در خانه حمام نداشتیم و جمعه صبح ها می رفتیم حمام نمره، وقتی برمی گشتیم نان بربری می خریدیم
و صبحانه می خوردیم و یادم است شبکه دو کارتون نشان می داد.
ساعت ده و نیم یازده می رفتیم لاله زار؛ از بالا تا پایین لاله زار را پیاده می رفتیم که
ببینیم چه فیلم جدیدی آمده، فیلم می دیدیم و ساعت یک می رفتیم چلوکباب را در یک رستوران می خوردیم
و می رفتیم استادیوم آزادی فوتبال می دیدیم.
یعنی حاجی خودش هم می آمد؟
– حاجی، هم فیلمی بود، هم فوتبالی شدید بود.
بابای من تعریف می کرد بازی ایران و اسرائیل یا ایران و برزیل را در استادیوم آزادی دیده بود.
هم سینما را دوست داشت هم فوتبال را، شاید به خاطر همین گرایش من به این دو رشته زیاد شد.
حاج خانم دوست داشت روحانی باشی؟
– مامان من خانواده عجیب و غریبی داشت.
تا قبل از این که عکس من را در روزنامه چاپ کردند اصلا نمی گذاشت بروم فوتبال بازی کنم.
در تیم نوجوانان پیام بودم که عکسم را در روزنامه انداختند و تازه مامانم راضی شد فوتبال بازی کنم.
بعد تازه باورش نمی شد آن سال به من پیراهن و کتونی و گرمکن داده اند! می گفت امکان ندارد
اینها را به تو داده باشند؛ رفته ای از یک جا اینها را دزدیده ای، برو بزار سر جایشان! یعنی
جوری باورش نمی شد که من مجبور شدم به مربی ام زنگ بزنم.
مربی ات چه کسی بود؟
– بهمن رنجبران؛ دسته دو که بازی می کردم اولین مربی ام، معلم ورزشم بود؛
مجید هراتی که با پول خودش یک تیم درست کرده بود، آنجا من را دیدند.
فوتبال آموزشگاهی آن منطقه هم خیلی روی بورس بود.
– بله؛ از وقتی زمین خاکی ها رفت، فوتبال تهران نابود شد.
چقدر فوتبالیست هایی که از زمین خاکی ها می آمدند، خوب بودند.
من یادم است جام رمضان هایی که در یخچالی و زمین استوا می گذاشتند غلغله می شد؛ بعد مربی می
آمد آنجا و برای نوجوانان و جوانان بازیکن برمی داشت.
برای مسابقات آموزشگاهی مدارس هم گاهی چهار پنج هزار نفر تماشاچی می آمدند.
– آنجا کُری بود.
اصلا بهمن رنجبران آنجا من را دید که بعد به باشگاه نوجوانان پیام رفتم.
من وقتی پیراهن را گرفتم مامانم گفت دزدیده ای، گفتم تازه هزار تومان هم بهم می دهند، سال ۷۰ بود؛
باور نمی کرد و می گفت مگر می شود فوتبال بازی کنی و پول هم بدهند، اینقدر دروغ نگو…
؛ خلاصه که اتفاقات خوبی بود ولی سختی زیاد کشیدم.
مجبور بودم صبح ها سر کار بروم و بعدازظهرها بروم فوتبال بازی کنم.
یعنی من کابل سازی، تراشکاری، مکانیکی و …
همه اینها را گذرانده ام چون مامانم می گفت تو این خیابان ها ول می شوی و به خاطر همین
باید می رفتم سر کار.
کاملا سیستم سنتی بوده.
– اوه! ما بزرگ شده این اتفاق هستیم.
همه باید تابستان خودشان خرج خودشان را درمی آوردند.
بالاخره جای بزرگی زندگی نکرده ام، در یک خانه چهل متری بزرگ شده ام و برای همین نداری و گرسنگی
را می شناسم.
الان رابطه تو با خیلی از خانواده های روحانیت هم خوب است، آقا مرتضی اشراقی و خیلی از افراد خانواده
امام رفقای نزدیکت هستند.
– همه هم استقلالی هستند.
پس چطور هم سلوک می شوید؟
– خیلی با هم بحث فوتبالی نداریم، کری زیاد می خوانند ولی بالاخره کری
در فوتبال شیرین است و نمی توانی نداشته باشی.
جواب شان را نمی دهی؟
– فکر کن آنها کری بخوانند و من جواب ندهم! از خنده می میریم.
حاج حسین انصاریان یا حاج آقا ابراهیم نمی گویند تا حالا فوتبال بازی می کرده ای، الان دیگر وارد کار
فیلم هم شده ای؟
– الان چهل سال است عمو رضای من بهترین تهیه کننده تلویزیون است، تهیه کننده سریال
آیینه و تمام سریال های آقای فخیم زاده بوده.
پس قبلا هم کسی را داشته ای که نتوانند به تو بگویند شامورتی باز؟
– آره، عمورضایم راه را برای
من باز کرد.
در واقع در فوتبال من راه را باز کردم و در هنر، عمورضا.
پس بیراهه هم نیامده ای.
– بله؛ حاج رضا بوده.
الان حاج حسین سال هاست بهترین منبری تهران است.
– باسوادترین است.
این را خیلی تایید و تاکید دارم که خیلی باسواد است و وقتی آن بالا می نشیند می داند چه
می گوید.
رابطه تان با هم چطور است؟
– فوق العاده خوب!
چند وقت یک بار او را می بینید؟
– او
خیلی منبر دارد، حتی الان با اینکه دکتر گفته کمتر باید منبر برود ولی زیاد منبر دارد ولی تا جایی
که بشود در جمع های خانوادگی او را می بینم.
یعنی خودت پای منبرهایش می روی؟
– خیلی وقت است نرفته ام؛ ولی بچه بودم بابا ما را می برد.
از فضای سینما و فوتبال و…
انتقاد نمی کند؟
– نه؛ اصلا راجع به این موضوع ها حرف نمی زند.
هر کس زندگی شخصی خودش را دارد و برای خودش تصمیم می گیرد؛ بعد دنیای هنر آنقدر بزرگ است که…
خیلی از روحانیون به فضای فوتبال و هنر انتقاد دارند.
– من در این خانواده بزرگ شده ام.
الان برای چی رساله زیاد داریم؟ برای اینکه خیلی ها حرف همدیگر را قبول ندارند.
یعنی شاید چیزهایی که خیلی از روحانی ها می گویند خوب نیست، خیلی های دیگر تاکید کنند که خوب است.
بالاترین آنها امام بوده، ایشان گفته بوده از هنر می شود استفاده کرد.
الان نوه های امام به شدت موافق هنر و فوتبال هستند.
– اصلا هنری هستند.
اتفاقی که افتاده این است که نمی شود جلوی خیلی از واقعیت ها را بگیری.
جالب است که مهران مدیری برای تلویزیون یک برنامه طنز می سازد و با طنز یک اشاره ای به اتفاق
هایی که در بیمارستان ها می افتد می کند، همه صدای شان درمی آید.
در هالیوود درباره رییس جمهور آمریکا هم فیلم می سازند و بدترین چیزها را می گویند اما ما هنوز که
هنوز است درگیر این موارد هستیم.
فیلم مارمولک کمال تبریزی که من فکر می کردم ایران را می ترکاند، بعد از ده روز…
؛ مگر همه فوتبالیست ها آدم های خوبی هستند؟ مگر هنرپیشه ها آدم های خوبی هستند؟ مگ رآدم بد و
خلافکار در فوتبالیست ها یا در هنرپیشه ها نداریم؟ مگر آدم بد در روحانی ها نداریم؟
حاج حسین فیلم مارمولک
را دیده؟
– هیچ وقت فرصت نشده از او بپرسم.
تا به حال با این روحانی هایی که در ارتباط هستی، درباره فیلم مارمولک حرفی زده ای؟
– زیاد! درست
است که مارمولک یک کپی از یک فیلمی بود که رابرت دنیرو و شان پن بازی کرده بودند ولی کپی
خوبی بود و پیمان قاسم خانی آن را بسیار قوی نوشته بود و مردم هم فیلم را دوست داشتند؛ من
هم شاید شش هفت بار مارمولک را دیده ام.
فیلم خیلی خوبی بود.
– اصلا نمی توانی چشمت را روی بازی عالی پرستویی ببندی.
هیچ کس غیر از پرستویی نمی توانست این نقش را اینقدر خوب دربیاورد.
سینما چقدر برایت جدی است؟
– آنقدر جدی بوده که تا حالا هفت کار کرده ام و جایزه هم گرفته
ام.
یکسری هم به تو انتقاد دارند؛ این انتقادها را شنیده ای؟
– من دیگر در فوتبال با انتقاد بزرگ شده
ام ولی انتقادی را که از روی دلسوزی باشد، می پذیرم.
تو هر کاری در زندگی ات بکنی یک گروه می گویند خوب است، یک گروه می گویند خوب نیست.
آقای الماسی گفته اند اول صبح از جایی رد می شده اند دیده اند یک پلان تو را ۳۲ برداشت
کرده اند…
– اسم نیاورده بودند.
نه.
– چند برداشت؟
۳۲ برداشت.
– خب خدا را شکر من تا به حال بیشتر از دو برداشت در کارهایم نداشته ام؛ ولی اگر هر
سکانس یک فیلم پنجاه بار هم برداشت داشته باشد، مهم این است که خروجی خوبی داشته باشد.
هر آدمی – اسم نمی برم – این حرف ها را بزند حتما عزیز و قابل احترام است و من
یاد گرفته ام از حرف های مثبتی که گفته می شود، خیلی زود استفاده کنم و حرف های منفی هم
زیاد روی من تاثیر ندارد چون با نقد و منتقد بزرگ شده ام.
من در فوتبال بوده ام که سی روزنامه ورزشی داشته ایم، این که دیگر سینماست.
به نظر می رسد خیلی دوست داری نقش های فردینی یا داش مشتی بازی کنی.
– در فوتبال هم همینطور فوتبال بازی کردم.
الان در سینما این نقش ها جواب می دهد؟
– بله؛ چون سینما قهرمان ندارد و من خیلی دوست دارم
داشته باشد.
ما با قهرمان های فیلم ها بزرگ شده ایم.
یک دوره بهروز وثوقی بود، یک دوره فردین، یک دوره سعید راد، ماها بزرگ شده قهرمان ها هستیم و به
قهرمان نیاز داریم.
این اتفاق برای خود من افتاده بود و من هم دوست داشتم شرایطش را داشته باشم؛ شاید بای همین رایشم
به فیلم های قبل از انقلاب و کیمیایی و …
خیلی زیاد است.
همه ما یک دوره عاشق بروس لی و راکی بوده ایم، بعد به این فکر کرده ایم که قهرمان هم
ایرانی اش خوب است، مثل بهروز وثوقی، فردین و …
و بعد از انقلاب سعید راد که من خیلی فیلم هایش را دوست داشتم.
فکر می کنی برای مردم باورپذیر باشد؟
– خدا را شکر فعلا دو فیلم هدیه و سوختن رکورددار فیلم های
ویدئویی ایران است.
در این چند سال همیشه درجه کیفی فیلم های شبکه نمایش خانگی «ج» بوده ولی درجه کیفی دو فیلم هدیه
و سوختن «ب» است، یعنی فقط یک خط فاصله با سینما دارد.
اینقدر کارهای خوبی بوده اند که شورا این رأی را به آنها داده.
با هزینه خودت این فیلم ها را ساختی؟
– من سه فیلم خودم را سرمایه گذاری کردم، بقیه را بازی
کردم.
کدام را خودت ساختی؟
– کلاف و هدیه و آخر خط را سرمایه گذاری کردم.
الان در سینما هم پیشنهاد خوب داری؟
– در سریال کیمیا که این همه بازیگر خوب و معروف ایران در
آن نقش دارند، بازی کرده ام.
در این چند وقت خیلی فیلمنامه خوانده ام ولی چون دو کار از من پخش شده خیلی دوست ندارم کارهایی
که بازی می کنم تکراری شود.
سعی می کنم خیلی باهوش انتخاب کنم یا خیلی مشورت بگیرم.
در فیلم هدیه برای اینکه بتوانم نقش راننده تاکسی را بازی کنم پنج شش روز با عینک و کلاه
در سرویس مان می نشستم که ببینم مثلا وقتی یک نفر در را محکم می بنند، منظورش چیست یا وقتی
سلام و علیک خوب می کند حالش چطور است یا برای سوختن، پنج شش روز به محله های پایین می
رفتم و کسانی را که در زندان بودند می دیدم و به بازداشتگاه هم رفتم و از نزدیک آنجا را
دیدم که بفهمم در بازداشتگاه بودن چه حالی دارد یا وقتی طرف مثلا بعد از ۱۰ سال از زندان بیرون
می آید چطور است.
برای همین است که فیلم جایزه می گیرد و بهترین فیلم جشنواره می شود و بهترین اتفاقات برای من
می افتد چون آن آدم باورپذیر است.
من راجع به کاری که می خواهم بازی کنم خیلی تحقیق می کنم و حتی روی گریم و شکل آن
آدم هم خیلی حساس هستم و برایم مهم است.
پول سینما بیشتر برکت دارد یا فوتبال؟
– پول حلال همیشه برکت دارد.
هیچ فرقی ندارد.
من همیشه می گویم ما بزرگ شده هیات هستیم و پدرم اینها سفره دار بوده اند و همیشه از اینکه
به مناسبت ماه رمضان یا محرم و …
غذایی در سفره می گذاشته اند و آدم هایی می آمده اند، لذت می برده اند.
برای همین وقتی یک سفره ای می اندازی که آدم ها از بغل آن می توانند پول برای خانواده ببرند،
خیلی خوب است و این خیلی مهم است که بگویند خدا پدر و مادر علی انصاریان را بیامرزد که از
پول این اتفاق حداقل یک نانی به ما رسید.
خدا هم آدمی را که در دلش شریف باشد و سالم فکر کند، لنگ نمی گذارد.
معمولا مردم می گویند پول فوتبال، پول بیت المال است و هدر می رود.
– ولی در سینما پول بیت المال درباره تهیه کننده های دولتی صدق می کند نه منی که خودم دارم
کار می کنم.
الان مردم خیلی درباره پول فوتبال می گویند بازیکنان یک مشت پول یامفت میلیاردی می گیرند؛ البته در دوره شما
که این رقم ها نبود.
– من مبلغ آخرین قراردادم ۲۵۰ میلیون تومان با شاهین بوشهر بود که ۱۴۰ میلیونش را نگرفتم و الان هم
معلوم نیست که تیم کجا رفته.
فکر کنم الان مردم شما را می بیند می گویند دمتان گرم، دوره شما تعصب بود.
– بله، این جمله را زیاد می شنوم.
البته در دوره شما هم، به دوره قبل از شما همین را می گفتند.
– بله؛ نسل همینطور است.
خودمان هم داریم که حرف مردم حرف است.
من نه با به به مردم سرم را بالا گرفته ام و پهلوان شده ام، نه با اَه اَه مردم
سرم را پایین گرفته ام.
زندگی ام را می کنم و کاری هم به هیچ کس ندارم.
کاری که دوست دارم را می کنم و خروجی کار برایم مهم است و اینکه خودم ببینم از آن اتفاق
چی می بینم و به آن آدمی که فیلم را می بیند، چه می خواهم بگویم.
می خواهم بگویم هنوز احترام پدر و مادرها هست، هنوز رفاقت هست، هنوز مروت هست، در جایی که خیلی کم
شده.
سینما را تا کجا ادامه می دهی؟ امسال هم جشنواره نیستی.
در نهایت در سینما کدام جایزه برایت مهم است؟
– خدا را شکر من بعد از دو سال توانستم در
جشنواره جایزه بگیرم ولی جشنواره فجر اعتبارش خیلی بالاتر است.
دوست دارم فیلمی بازی کنم که با آ« زندگی کنم.
اتفاقاتی که خودم باورش کنم و حتی در دیالوگ گفتن و حرف زدن، دیالوگی باشد که خودم باورش داشته باشم.
چرا به فوتبال برنمی گردی و مربیگری نمی کنی؟
– کلاس B را رفتم و A مانده ولی فاصله این
دو سطح متاسفانه خیلی زیاد است.
پس بی خیالش هم نیستی.
مدرسه فوتبالت را داری؟
– بله، کلاس خوبی است و شاید بشود از آن بازیکن خوب هم پیدا کرد.
هیرسا و هاوش کریمی هم می آیند.
– هیرسا و هاوش و خیلی بچه های دیگر می آیند.
هیرسا و هاوش بازیکن های خوبی می شوند؟
– بله.
البته ما علی کریمی را دیده ایم و نمی توانیم مقایسه کنیم.
همانطور که همه علی پروین را دیده بودند و نمی توانستند محمد را نگاه کنند یا حجازی را دیده بودند
و نمی توانستند آتیلا را نگاه کنند.
باید اینها را جدا و در جایگاه خودشان ببینیم.
مثل اینکه یک آهنگ هم خوانده ای؟
– آهنگ؟
یک کار مشترک؟
– پنج شش سال پیش بود.
همینطوری در استودیو نشسته بودیم، رفیقم به من گفت بخوان، خواندم و فکر نمی کردم اینقدر جدی بشود که بخواهد
کار را بیرون بدهد.
با چه کسی بود؟
– یادم نمی آید ولی ریتم آهنگ خیلی خوب و شاد بود.
همانجا که نشسته بودیم و صحبت می کردیم گفت بخوان، نیم ساعت هم نشد من خواندم.
معمولا با چه کسی بازی دربی را می بینی؟
– بیشتر با دوستانم می بینم.
یک سال که با امیر جعفری و پیمان و محراب قاسم خانی و …
دیم.
امسال باید ببینیم چه می شود.
مثل پژمان نیستم که همه را بخندانم
قرار بود در سریال پژمان بازی کنی و نکردی؟
– من آدم طنازی
نیستم.
وقتی پژمان در جمعی می نشیند و چیزی تعریف می کند همه می خندند و دوست دارند ولی من اصلا
آن طنازی را ندارم که یک چیزی را تعریف کنم و بقیه بخندند.
در کل ژانرمان فرق دارد.
ادای علی پروین را هم که بلد نیستی در بیاوری.
– من همیشه در زندگی آدم جدی بوده ام.
بالاخره کسی که از سیزده چهارده سالگی خرج خانه درآورده به قول خودمان خیلی زود مرد می شود.
الان با پژمان رابطه تان خوب است؟
– خیلی.
حسودی که نمی کنید؟
– مگر آدم به رفیقش حسودی می کند؟ رفیقم است و خوشحالم که سریالش خیلی خوب
است.
شاید اگر تو هم از تلویزیون شروع می کردی خیلی زودتر گل می کرد.
– من خیلی زود در تلویزیون بازی کردم.
در سینما پاداش سکوت را با پرستویی و مهتاب کرامتی و …
برای مازیار میری بازی کردم.
در پاداش سکوت خیلی خوب بودی.
– دوست دارم این فیلم های جدیدم را ببینید.
هم هدیه و هم سوختن.
اگر ببینید می فهمید که من برای بازی زحمت کشیده ام.
کلاف را دیدم؛ فیلم سینمای خاص بود.
– آن پانزده دقیقه اول اصلا دیالوگ ندارد.
اگر این دو فیلم را ببینی می فهمی برای بازی زحمت کشیده ام.
هفته نامه تماشاگران امروز