فیلم شیار ۱۴۳/ ماجرای واقعی از زندگی مادر شهیدی که سالها منتظر شنیدن خبری از فرزندش بوده ! + مصاحبه با این مادر شهید
«شیار ۱۴۳» فیلمی است با محوریت «درد» و «داغ دوری» مادران از فرزندانی که به جبهه رفتند و سالها در اندیشه بازگشت فرزند خود صبر را پیشه کردند.
«شیار ۱۴۳» جبههای دیگر را روایت میکند، جبهه زنان صبور و شکیبایی که روزها را به امید بازگشت فرزند بیتوقع سپری کردند. حقایق و واقعیت جنگ این بار با روایت «نرگس آبیار» بهگونهای تصویر شده که تاریخ آن سالها را به گونهای دیگر نمایان میکند.
صبر و شکیبایی مادران در دوران دفاعمقدس از لایههای مغفول و مهجور مانده جنگ است که در فیلم اخیر نرگس آبیار بهخوبی میتوان آن را مشاهده کرد. اشارات فیلم بهگونهای مستندوار و واقعگراست که با مخاطب ارتباط درست برقرار میکند. نگاه انتظار و نحوه بازگشت شهید به درستی روایت شده است. فیلم براساس کتاب«چشم سوم» با موضوع عملیات والفجر مقدماتی نوشته کارگردان نگارش و ساخته شده است. داستان این فیلم از زندگی واقعی اختر نیازپور، مادر شهید «محمدجعفر رضایی» الهام گرفته شده و این مادر سالهای بسیاری منتظر شنیدن خبری از فرزندش بوده است.
اخترنیازپور زنی است رنجکشیده، قدی خمیده دارد و عصا بر دست با لهجه کردی، فارسی صحبت میکند. وقتی صحبت از محمدجعفر، فرزند شهیدش به میان میآید صدایش میلرزد و برق چشمانش را میتوان به وضوح دید. او در پاسخ به این سوال که چند سال در انتظار خبری از فرزندش بود، گفت: نمیدانم چند سال میشد اما میدانم ۲۲ بهمن (اول انقلاب بود) برای عملیات والفجر رفت. سواد ندارم به همین دلیل خیلی نمیتوانم دقیق بگویم. رفت اسمنویسی کرد برای رفتن به جبهه، ۱۸ روز بعد باید میرفت به جبهه. در آن مدت مدرسه نرفت، میرفت بسیج و میآمد. میخواست کلاس ۱۲ را بخواند که رفت. من ۱۵ سال چشمانتظارش بودم. بعد از ۱۵ سال استخوان و پلاکش را برایم آوردند.
وی با حرارت خاصی درباره شبی که برایش خبر آوردند پسرش بازگشته است، سخن گفت. نیازپور تاکید داشت که نمیدانسته فرزندش شهید شده، فکر میکرده زنده است: آن شبی که جسد را آورده بودند من نمیدانستم که مرده است. در خانه نشسته بودم، دامادم آمد و گفت: جعفر را آوردند، من فکر کردم زنده است که آمده. یک وقت دیدم همه فامیل جمع شدند و آمدند خانه ما. به همراه فامیل رفتیم بنیاد شهید دیدیم جنازهاش آنجاست. من نمیدانستم میان آن تابوتها کدامیک محمدجعفر است. وقتی دیدم بچههای خودم کنار یک تابوت هستند رفتم آنجا، بچهها نگذاشتند جلو بروم و نزدیک شوم و نگاه کنم. رفتم طرف دیگر، یک تابوت را باز کرده بودند دیدم جوراب و کفش همراه جنازه گذاشتند. تابوتها خیلی کوچک بود، استخوانها در تابوت بود و فقط پلاکش روی استخوانها بود. اول نفهمیدم پلاکش را هم آوردهاند بعد بچهها نشانم دادند. با دیدن جنازه و استخوانهایش خیالم راحت شد و گفتم الحمدلله برای راه دین و اسلام رفته است و جایی نرفته که باعث ناراحتی من شود.
اختر نیازپور ۶ فرزند دارد، ۴ پسر به نامهای محمدباقر، محمدجعفر، محسن و سعید و ۲ دختر؛ دخترها و ۲ پسرش محمدباقر و محسن در تهران زندگی میکنند. او در میان صحبتهایش به محسن پسر دیگرش اشاره میکند که بالاجبار در تهران زندگی میکند زیرا دخترش در تهران دانشگاه میرود و او مجبور شده تهران زندگی کند. وقتی درباره محمدجعفر صحبت میکند از مهربانیهایش بهصراحت حرف میزند. چهرهاش تغییر میکرد وقتی درباره محمدجعفر صحبت میکرد: جعفر رفتارش بسیار خوب بود، میرفت مدرسه بعد بازمیگشت مرا میبوسید، مثل فرشته اول میآمد حال مرا میپرسید. میگفت چطوری، ناراحت نیستی، مریض نیستی. میگفتم نه. وقتی میخواست برود مدرسه دست مرا میبوسید و صورت مرا میبوسید و خداحافظی میکرد.
مادر پیر شهید محمدجعفر رضایی در پاسخ به این سوال که هیچگاه از رفتنش به جبهه ممانعت نکردید، گفت: رفت هیات گفتم کجا میری. گفت قسمت میدم به روح داداشت (داداشم تازه مرده بود) نه نیار تو راهم، من جایی نمیرم که تو ناراحت بشی. اگر شهید شدم باید تو خوشحال بشی. نمیفهمیدم که چه اتفاقی قرار است بیفتد. روز آخر هم مرا بوسید و رفت، بعد از آن رفتن دیگر ندیدمش و ۱۵ سال منتظرش بودم. جعفر پسر خوب و مهربانی بود، هر روز موقع رفتن به مدرسه دستم را میبوسید. گفتم گلیمچه (فرش) میخواهم ببافم. میگفت ناراحت نشو من کمکت میکنم. قرآن را به من نشان میداد، صدایش را در هیات میشنیدم و دو، سه کلمه حفظ کردم.
داستان این فیلم از زندگی واقعی اختر نیازپور، مادر شهید «محمدجعفر رضایی» الهام گرفته شده و این مادر سالهای بسیاری منتظر شنیدن خبری از فرزندش بوده است.
وقتی از او میخواهیم بیشتر درباره پسر شهیدش بگوید با آهی از نهادش برآمده میگوید: چی بگم دیگه ۲۲ بهمن رفت بعد از ۱۵ سال استخوانهایش را توی تابوت گذاشتند و پلاکش روش بود که برایم آوردند. آنوقت دیگر شکر خدا را بجا آوردم گفتم الحمدلله راه بد نرفته. خیلی خوشحال شدم که شهید شده بود. خودش همیشه میگفت اگر شهید شدم ناراحت نشوید باید خوشحال باشید.
از مادری که سالها منتظر فرزندش بود خواستم خاطرهای از شهیدش برایمان تعریف کند، او گفت: یادم هست روزی دیوارها را رنگ میکرد، من میگفتم جعفر نیفتی پایین، میگفت بیفتم میمیرم دیگه، مردن چیز خوبی است. او خودش را برای مرگ آماده کرده بود و اصلا ترسی از مرگ نداشت.
اختر نیازپور، یکی از هزاران مادر شهیدی است که برای آمدن فرزندش انتظار کشید و رنج و مشقت فراوانی را متحمل شده اما راضی است به رضای خداوند و تاکید میکند که فرزند شهیدش از او خواسته ناراحت نباشد. در «شیار۱۴۳» این نگاه عارفانه و معنوی در قالب صبر بهخوبی درآمده است و به وضوح از خاک به کیمیا رسیدن در فیلم دیده میشود و هنر مقاومت زنانه رخ مینماید.
شیار آمد
«شیار ۱۴۳» بعد از چند بار تغییر در زمان اکران از روز گذشته بر پرده سینماها آمد.
از سال پیش که «شیار ۱۴۳» در جشنواره فیلم فجر روی نمایی شد ، هر چه درباره این فیلم شنیده ایم تحسین بوده و تکریم. ابتدا ابراهیم حاتمی کیا فیلم سینمایی «چ» به کارگردانی خودش را به این فیلم تقدیم کرد و مریلا زارعی هم از شدت بغض نتوانست به خوبی به سوالات پاسخ دهد. خلاصه داستان فیلم از این قرار است: الفت چشم انتظار فرزند است که خبر خوبی از راه میرسد. اما امتحان بزرگ در راه است. مریلا زارعی، مهران احمدی، جواد عزتی، گلاره عباسی، یداله شادمانی و حسام بیگدلو در این فیلم بازی کرده اند.
روایت کارگردان
من پیش از اینکه به فیلمسازی روی بیاورم به عنوان داستان نویس فعالیت میکردم و داستانهای زیادی را هم در ژانر دفاع مقدس نوشتم. این موضوع باعث شد که اشراف زیادی را نسبت به فضای جنگ داشته باشم چون برای نوشتن هر داستان تحقیقات زیادی را انجام میدادم و سعی میکردم با دانش کافی در مورد آن موضوع بنویسم. سالها قبل کتابی را به عنوان «اختر و روزهای تلواسه» نوشته بودم که کاراکتر زن این قصه شباهت زیادی را به « الفت» قصه شیار ۱۴۳ داشت. در واقع من با پررنگ کردن شخصیت الفت و پرداخت به جزئیات فیلمنامه این کار را نوشتم.
تبیان