متین ستوده از زندگی شخصی و کاری اش می گوید !
متین ستوده
درست مثل اسمش می ماند.
متین، صبور و باوقار.
سریال یادآوری و نقش شیوا که متین آن را به اعتقادم عالی بازی کرده و پخش آن از شبکه
پنج دلیل یک دیدار دوباره شد.
این گفتگوی خاص با چاشنی آرامش و مهربانی و یه لحن پر از صداقت تقدیم به همه شمایی که دنبال
کمی مهربانی هستید.
سریال «یادآوری» مجموعه ای است که اخیرا پخش شد و در آن «متین ستوده » نقشی به یادماندنی را
ایفا کرد.
تجربه ای که او را دگرگون کرد؛ سوژه ای با مضمون مرگ و بازگشت به زندگی…
رسیدن به نقش شیوای یادآوری
بخشی از این اتفاق خوش شانسی من بود، خب مثل هر کار دیگری با من تماس گرفته شد و من
به دفتر آقای حجت قاسم زاده رفتم.
از آنجایی که نقش شیوا به شدت خاص بود و آقای قاسم زاده روی این نقش حساس بودند از من
تست گرفتند و من با کمال میل براشون تست دادم.
یکی دوتا مونولوگ و صحنه را براشون بازی کردم، چند روز بعد دوباره به دفترشون رفتم و مونولوگ هایی را
که برام ایمیل کردند را براشون بازی کردم و همان روز برای نقش شیوا انتخاب شدم و فیلمنامه به دستم
رسید.
قرارداد کار را بستم و از اواخر شهریور و مهر سال گذشته کار را شروع کردیم.
متین قبل از یادآوری
زندگی کاری و شخصی من تبدیل شده به دو بخش.
متین قبل از سریال یادآوری و بعد از سریال یادآوری.
این سریال یک نقطه عطف بی نهایت عالی بود در زندگی من.
یک سکوی پرتاب.
من فیلمنامه این کار را ۲۴ ساعته خواندم، حتی آن را روی زمین هم نگذاشتم که بروم دنبال کاری و
باز برگردم و ادامه اش را بخوانم.
شیوای این کار برای متین یه یادگاری خوب بود.
یک گنج بزرگ چون حالا دیگر متین را جور دیگری می بینم.
از شیوا سعادت آموختم
در طول کار سعی کردم خیلی از شیوا یاد بگیرم.
یک جاهایی شیوا از متین آموخت.
«شیوا سعات» بودن خیلی خوب بود چون مبارزه کردن را در او دیدم و آموختم و باورش کردم که در
این سن کم، چطور می شود با همه مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کرد و روز به روز صیقل
خورد و آب دیده شد.
این که شیوا چطور تلاش می کند برای زندگی کردن درست! من شیوا را شبیه همان الماسی می دانم که
در شرایطی سخت تبدیل می شود به گرانبهاترین جواهر دنیا! می فهمد که باید بپذیرد که الان خودش است و
خودش و یک تنهایی که باید آن را تحمل کند.
شیوا سهمی از من و زندگی من بود که راحت به دستم نرسید و راحت هم از دستم نمی رود!
متین عوض شده!
یک چیزی در وجود خودِ متین عوض شده .
این را به این خاطر نمی گویم که نقش اصلی دختر یک سریال خوب را بازی کردم نه! احساس می
کنم این متین با متین پارسال خیلی فرق کرده و چقدر باید بیاموزم و چقدر باید تلاش کنم تا مردم
دوستم داشته باشند چون احساس می کنم که حالا دیگر توقع خوب بازی کردن از من بالاتر می رود.
از بازیگری چه یاد گرفتی؟
هر جا و مرتبه و جایگاهی که هستم، مغرور نشوم که غرور، سهم مهلک این حرفه است.
به راحتی به عرض می بردت اما یکدفعه به خودت می آیی و می بینی چنان به فرش کوبیده شدی
که هیچی ازت باقی نمونده.
برگ ها وقتی فرو می ریزند که فکر می کنند طلا شدند، پس هر کاره ای که هستی مغرور نشو.
هیچ وقت.
مرگی که به من تلنگر زد
شنیدن خبر مرگ افراد به ویژه اگر آن فرد را بشناسید و در دایره
دوستان و اقوام نزدیک تان قرار داشته باشد، واقعا دردناک است.
کنار آمدن با این موضوع کار ساده ای نیست، متاسفانه من سال ها قبل خاله و دختر خاله ام را
از دست دادم و این موضوع تا مدت ها روی روحیه من تاثیرات منفی گذاشته بود اما آن چیزی که
به من تلنگری اساسی زد و باعث شد نگاهم نسبت به مرگ جدی تر شود و به قول معروف آن
را مانند رگ گردن به خودم نزدیک ببینم.
مرگ یکی از پسران جوان فامیل بود که به تازگی تشکیل خانواده داده بود و از زمان ازدواجش مدت بسیار
کوتاهی می گذشت، هیچ کس حتی در بدترین شرایط ممکن، این تصور را نسبت به او که به نوعی تازه
داماد بود نداشت که او ممکن است فوت کند اما او بر اثر سانحه تصادف درگذشت و این حادثه تلخ
باعث شد که به این حقیقت که مرگ خبر نمی کند و هر لحظه ممکن است سر برسد پی ببرم.
دختر فصل جادویی بهار
متین دختر فصل جادویی بهار! اردیبهشتی خالص! ۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۴ در تهران و در یک خانواده
فرهنگی به دنیا آمدم.
تحصیلاتم را در رشته مدیریت بازرگانی ادامه دادم.
پدرم کارمند بازنشسته صدا و سیما و مادرم ۳۵ سال همه عمر و زندگی اش را وقف دانش بچه های
اول دبستان کرد.
یک خواهر بزرگتر از خودم دارم به نام «مریم» و یک برادر کوچکتر به نام «مانی» که خدای بزرگ آنها
را در قالب خانواده به من ارزانی داشته است.
بازگشت از مرگ فقط به متعلق به فیلم ها نیست
قبل از این که در سریال «یادآوری» سوژه مرگ و
بازگشت به زندگی را بازی کنم، فکر می کردم سوژه های اینچنینی که در مورد مرگ و بازگشت از زندگی
صرفا متعلق به فیلم و سریال هاست و در زندگی شخصی کمتر کسی در این شرایط قرار می گیرد اما
بعد از این که فیلمنامه این کار را خواندم و به قصه بیشتر آشنا شدم دیدگاهم نسبت به این مقوله
دستخوش تغییرات زیادی شد و به نوعی خودم را به این مقوله نزدیکتر حس کردم چون من ماه ها با
شخصیت شیوا زندگی کردم و این موضوع روی خلق و خوی من تاثیرات خاص خودش را گذاشت.
مجله خانواده سبز