محمدرضا علیمردانی، «بائو»ی پایتخت ، از زندگی شخصی اش می گوید
محمدرضا علیمردانی، «بائو»ی پایتخت
که صدابازیگری می کند و در بیش از ۷۰۰ پروژه حرفه ای حضور فعال داشته
است.
با این حال کمتر قدر دیده و اکثر تنها به خاطر صدای خاصش در انیمیشن های «حیاط وحش» و «دیرین
دیرین» شناخته می شود.
۱۰ سالی است که علیمردانی تجربه سال ها صدابازیگری اش را در اختیار دانشجویانش قرار می دهد و حالا
پس از ادای دینش به عرصه صدا، چند صباحی است که مقابل دوربین پررنگ تر ظاهر می شود.
علیمردانی که مدرک کارشناسی بازیگری تئاتر دارد، ماه رمضان امسال با بازی در نقش «بائو»ی پایتخت ۴ حسابی همه
را غافلگیر کرد و تا چند قسمت همه تصور می کردند، بازیگر این نقش یکی از بومی های شیرگاه است.
او به غیر از این فیلم «فردا» به کارگردانی مهدی پاکدل و ایمان افشاریان را روی پرده داشت.
طولانی ترین روز زندگیتان کی بود؟ چرا به نظرتان این قدر طولانی آمد؟
یک روز گرم خردادی در ۱۸ سالگی ام.
روزی که گواهینامه رانندگی گرفتم.
از صبح زود تا نزدیکای غروب طول کشید و من جزء آخرین نفرات صف بودم.
اگر آخرین بازمانده زمین باشید، چه کار می کنید؟
دق می کنم.
همیشه می کوشم دلبسته باشم و دوست بدارم؛ نه اینکه وابسته باشم و عاشق.
می خواهید به سیاره دیگری سفر کنید، فقط می توانید یک چیز با خودتان ببرید. چه چیزی را همراه تان بر می دارید؟ چرا؟
دوربین، چرا؟! برای اینکه شام سرد نشه.
خب برای اینکه از اونجا گزارشی مستند بیارم دیگه!
اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و بفهمید صندوق دریافت مسیج هایتان در فیس بوک یا وایبر و… به صورت عمومی در آمده، چه کار می کنید؟ چیزی هست که بابت آن خیلی نگران شوید؟
فکر کنم بخندم.
اگه نخندم سکته می کنم، چون دوست ندارم صحبت ها و تبادلات خصوصیم با خانوادم دست همه باشه.
یک دزد به ماشینتان دستبرد زده، ترجیح می دهید تلفن همراه تان را برده باشد یا ۱۰ میلیون تومان پول نقدی که توی داشبورد بود؟ چرا؟
تلفن همراهم.
چون یکی دیگه می خرم.
تا به حال شده به اس ام اس ها یا ای میل های کسی دسترسی داشته باشید؟ آنها را خوانده
اید؟ بعدش نظر متفاوتی راجع به آن فرد پیدا کرده اید؟
بله شده.
دو نفر اشتباهی و بدون اینکه خودشون متوجه شده باشن یه گروه سه نفره ساختن و حرفای خصوصیشونو تایپ می
کردن، ولی تا متوجه شدم، پاکش کردم.
اگر به خاطر یک اظهارنظر شخصی در فضای مجازی مورد هجوم کاربران قرار بگیرید، چه کار می کنید؟
الحاقیه ای
رو برای رفع سوءتفاهم ضمیمه می کنم؛ اگه جواب مثبت نداد، تشکر می کنم و می رم.
در برابر آنهایی که در مهمانی ها با هیجان می گویند: «یه روز دو تا چینی می خورن به هم
می شکنن!» بعد هم بلند بلند می خندند، چه واکنشی نشان می دهید؟
لبخند می زنم.
یک جمله، شعر، ذکری هست که موقع نگرانی ها آرامتان کند؟ چه جمله ای است؟
خدایا تسلیمم.
اگر بخواهید با یک سلبریتی شام بخورید، چه کسی را انتخاب می کنید؟ چرا؟
شهاب حسینی، چون رفیقمه دلم براش
تنگ شده.
اگر بخواهید فیلم زندگی یک نفر را بسازید، فیلم چه کسی را می سازید؟
خودم، تازه این یازدهمین سوال بود
و شماره سوال با روز تولدم یکی شد؛ دو تا یک در «کنار» هم معنی بزرگی داره.
باید به شما و یک نفر دیگر برای مدت طولانی دستبند بزنند.
دوست دارید آن یک نفر، چه کسی باشد؟
همزادم.
به درد نخورترین اختراع بشر چه چیزی بوده است؟ چرا؟
ناامیدی.
(از نظر مادی نمی دونم)
دوست دارید به چه چالش دعوت بشوید؟ چرا؟
بارها به چالش آب یخ دعوت شدم
و نپذیرفتم.
چرا؟ چون خواست، دوست نداشتم.
همین الان چه کسی، چه کار کند، خیلی ذوق خواهید کرد؟
یک کارگردان بزرگ منو برای بازی نقش اصلی بهترین
فیلمش دعوت کنه.
در زندگی، شادی بعد گلتان چه شکلی است؟ شبیه شادی بعد از گل کدام فوتبالیست است؟
سجده سپاس.
فوتبالیستا رو زیاد نمی شناسم.
آخرین باری که بهت زده شدید، کی بوده؟ چه اتفاقی افتاده؟
سال پیش بود.
یه نفر برادرشو جای من برد پیش یه بنده خدایی بهش گفت: این محمدرضا علیمردانیه! و اون بنده خداباهاش یه
قرارداد نوشت!:))
اگر مجبور باشید بین یک اورانگوتان، ایگوانا، اسب آبی و زرافه یکی را به عنوان حیوان خانگی یک
هفته نگهدارید، کدام را انتخاب می کنید؟
هر کدوم که مجروح بود، ولی اگه گزینه هاتون سالم باشن، ایگوانای بی
آزار که ابعاد مناسب تری هم داره.
تازه از بس کم تحرکه، بهترین سوژه برای اینه که دوربینو بردارم و با نریشنای مخصوص خودم (به سبک انیمیشن
های حیات وحش و دیرین دیرین) یه مستند خنده دار باهاش بسازم.
تجربه اولین عشق تان چطور بود؟
عالی بود و الان ۱۶ ساله که همسرمه.
دوست دارید جای کدام کاراکتر داستان/ فیلم های عاشقانه باشید؟ یا دوست دارید کدام فیلم را دو نفره ببینید؟
همیشگی
و مهم اینه که موقع دیدن یه فیلم خوب، سکوت برقرار باشه، حالا چه دونفره باشیم چه ۲۰۰ نفره.
ژانر فیلمش هم مهم نیست، مهم اینه که فیلم شایسته ای باشه.
آیا خوابی می بینید که چندین بار تکرار شده باشد؟ چه خوابی؟
نه، شیرین ترین خوابم پرواز کردن بدون بال
بوده است.
تا به حال اسمتان را در گوگل سرچ کرده اید؟ هرچند وقت یکبار این کار را می کنید؟
تا حالا
دو بار خودم را سرچ کردم، دفعه اول برای کنجکاویم بود و دفعه دوم به تقاضای یکی از دوستانم که
شارژ گوشی خودش تموم شده بود.
اسمم را در گوگل سرچ کردم
می توانید جایی/ کسی/ چیزی را نام ببرید که زندگی تان را به
دو قسمت قبل و بعد تقسیم کرده باشد؟ قبلش چی فکر می کردید؟ بعدش چی؟
مجید آقاکرمی.
هنرمند خلاق، توانا و متعهد در عرصه بازیگری و صدا؛ بازیگری که رفیق قدیمی عزیزمه و قدمت رفاقتمون تا الان
۲۴ سال شده.
این مرد نازنین وقتی نوجوان بودیم و در هنرستان در رشته گرافیک تحصیل می کردیم با اصرار صبورانه اش منو
به کانون فرهنگی حر و کلاس تئاتر معرفی کرد تا من با دنیای دلخواهم مواجه بشم.
هنوزم با هم صمیمی هستیم، بهش افتخار می کنم و مدیونشم.
همیشه از خدا شادی، تندرستی، پیروزی و عاقبت به خیریشو می خوام.
اکر الان بفهمید سرطان دارید، چه حسی پیدا می کنید؟ اولین کاری که انجام می دهید چیست؟ چرا؟
تحویل نمی
گیرم و ادامه می دم.
وقتی به مرگ و مردن فکر می کنید، از دست دادن چه چیزی/ کسی از همه بیشتر ناراحتتان می کند؟
چرا؟
مسلما از دست دادن عزیزان مثل خانواده و دوستان برام غمبار و سخت خواهد بود، اما یاد گرفتم که
دل کندن در پس دلدادگیه و یقینا از ملزومات تعالی و تکامل یافتنه؛ پس در نتیجه باید ادراک بشه که
نهایتا «هیچ» چیز و هیچ کس، چون رفتن حقه و اتصال به حقه.
همیشه می کوشم دلبسته باشم و دوست بدارم؛ نه اینکه وابسته باشم و عاشق.
دلبستگی رهاییه، اما وابستگی اسارت.
اگر فردا دنیا تمام شود، چه کار انجام نداده ای دارید؟
خیلی کار.
به نظر شما آخرش چی می شه؟!
به نظر من آخرش تازه اولشه.
هفته نامه همشهری