نگاهی به زندگی هنری و آثار مرحوم خسرو شکیبایی
مروری بر فیلم های یک ستاره، خسرو شکیبایی
«او نقش را مال خودش می کرد».
این جمله ای است که اغلب سینماگرانی که خسرو شکیبایی را از دور و نزدیک می شناسند درباره راز ماندگاری
اغلب کارهای این بازیگر می گویند.
او حتی نقش های زیر متوسط را که روی کاغذ چندان گیرا نبودند با توانایی خود در اجرا تبدیل می
کرد به نقشی خوب.
بسیاری از فیلم ها فقط و فقط به لطف بازی او پذیرفتنی می شدند.
معمولا در بدترین شرایطی که یک فیلم می توانست داشته باشد، هم گلیم خود را از آب بیرون می کشید.
درخشش او در سینما زمانی رخ داد که نزدیک به ۴۰ سال داشت، اما در طول تقریبا حضور ۲۰ ساله
اش در این مدیوم به اندازه ۴۰ سال فعالیت، تاثیرگذار بود.
مروری بر کارنامه سینمایی خسرو شکیبایی
طبیعتا فیلم های متوسط و ضعیف هم در کارنامه اش داشته اما نقاط اوج کارنامه اش داشته اما نقاط اوج
کارنامه اش آنقدر درخشان هستند که جایگاهش را به عنوان یکی از بازیگران برتر تاریخ سینای ایران تثبیت کرد.
این گزارش، مروری است بر مهم ترین فیلم های کارنامه کاری او؛ کارنامه ای که بار سنگین آن وزن سینمای
ایران را بالا برد.
کتیبه
اولین تجربه شکیبایی جلوی دوربین، فیلمی کوتاه است که در دهه ۵۰ توسط فریبرز صالح علا ساخته شد.
گویا قرار بوده فیلمی بلند با همین عنوان ساخته شود که به دلایلی این اتفاق نیفتاد.
طبیعی است که «کتیبه» اتفاقی در مسیر کاری شکیبایی رقم زند و او دوباره به صحنه تئاتر بازگشت.
خط قرمز
اولین حضور شکیبایی در سینمای حرفه ای با مهم ترین و مطرح ترین کارگردان زمان سینما، در نقش جمال دوست
برادر مبارز لاله (فریماه فرجامی) بود که در شب عروسی اش متوجه شد شوهرش امانی (سعیدد راد)، یک مامور عالی
رتبه ساواک است.
نقش جمال با وجود اهمیتش در فیلم، خیلی برای شکیبایی جای کار نداشت.
با این همه حضور شکیبایی در این نقش مکمل، پس از دو شخصیت اصلی، بیشتر از بقیه آدم های «خط
قرمز» در ذهن باقی ماند.
او نشانه هایی از استعداد را در همکاری با کیمیایی نمایان کرد.
این فیلم تنها در جشنواره فجر به نمایش درآمد و هیچ وقت اکران عمومی نشد، اما قرار است اوایل مهر
به مدت یک هفته اکران شود.
صاعقه
اولین امکان برای بازی در نقش اصلی، در اولین ساخته بلند ضیاءالدین دری، شکیبایی نقش یک کارمند را بازی می
کرد که با وجود تربیت سنتی و اینکه با مادر روستایی اش زندگی می کند، زنی متجدد را به همسری
بر می گزیند.
فیلم به نمایش تناقض ها و اختلاف های آنها می پرداخته که تجربه موفقی از کار درنیامد.
اتفاق مهم «صاعقه» برای شکیبایی، آشنایی با مهرداد فخیمی است.
دزد و نویسنده
باز هم حضور در اولین ساخته سینمایی یک فیلمساز جوان، در نقش رحمان؛ جوانی که کیف نویسنده
ای را می رباید و وقتی جز دست نوشته های نویسنده چیزی در آن نمی یابد، آنها را دور می
اندازد.
کاظم معصومی در «دزد و نویسنده» فضای نسبتا مطلوبی برای جلوه دادن شکیبایی فراهم کرد.
چیزی که بیشترین لطمه را به بازی شکیبایی زد، دوبله آن بود.
می توان تصور کرد که رحمان با صدای خود شکیبایی چقدر ملموس تر و باورپذیرتر از کار در می آمد.
رابطه
نقشی گذرا در فیلمی که کاراکتر محوری اش نوجوانی ناشنواست.
فیلم با صدای سر صحنه کار شده و اولین بار بود که کسی جای شکیبایی صحبت نکرد.
صحنه شماتت نوجوان ناشنوا توسط شکیبایی از معدود صحنه های به یادمانده در «رابطه» است.
جالب اینکه شکیبایی در حالی حضور خوبی در «رابطه» داشت حاصل کار بقیه بازیگران حرفه ای فیلم بد و اغراق
آمیز از کار درآمد.
شکیبایی در «رابطه» هم باز با فیلمسازی کار کرد که نخستین تجربه سینمایی اش را کارگردانی می کرد.
هامون
به ندرت پیش آمده ایفای یک نقش خاص، اینچنین سرنوشت یک بازیگر را تغییر دهد و تا پیش از
«هامون»، چنین اتفاقی به این شکل و شمایل فقط برای بهروز وثوقی با فیلم «قیصر» رخ داده بود.
«هامون» از هر منظر، اتفاق تازه ای بود.
تصویری باورپذیر و پر حس و حال از روشنفکری که در میان انبوهی از تناقض ها گرفتار شده؛آن هم در
شرایطی ه هنوز روشنفکرستیزی روحیه ای عمومی به شمار می آمد؛ از این فرصت های تاریخ کمیاب که شکیبایی قدرش
را دانست.
به راستی حمدی هامون و شکیبایی را چگونه می شود از یکدیگر تفکیک کرد؟ نقشی که با شناخت و
احاطه کامل نوشته شده بود و شکیبایی نیز در اجرا یکی از بهترین بازی های تاریخ سینمای ایران را ارائه
کرد.
انبوهی از جزییات به یاد ماندنی «هامون» که برخی از آنها در دیدارهای چندم از فیلم به نظر می آیند،
مدیون حضور شکیبایی اند.
«هامون» گویا محبوب ترین فیلم سینمای پس از انقلاب، میان سینمادوستان است ولی خیلی ها هم هستند که با وجود
آنکه فیلم را چندان دوست ندارند، در برابر بازی شکیبایی کلاه احترام از سر بر می دارند.
سیمرغ بلورین جشنواره فجر، شاید کمترین جایزه ای بود که می شد به چنین نقش آفرینی ای داد.
یک بار برای همیشه
تمهید سیروس الوند برای پرهیز از تکرار «هامون»، گذاشتن لکنت زبان برای شکیبایی بود.
الوند اعتقاد داشت این لحن صدای شکیبایی است که باعث تکراری شدن بازی اش می شود.در هر صورت «یک بار
برای همیشه» پس از «هامون» اتفاق مهمی بود.
نقطه اوجی در کارنامه شکیبایی در اولین و پرحاصل ترین همکاری اش با سیروس الوند.
بانو
دومین همکاری با مهرجویی در نقشی مکمل اما پراهمیت.
اگر در «هامون» این زن بود که خیانت می کرد، این بار ماجرا برعکس است.
مرد زنش را ترک کرده و به سفر می رود.
زن در غیاب همسرش به آدم هایی اعتماد و دلسوزی می کند که لایق این توجه نیستند.
مرد در انتها از سفر باز می گردد و آنها را از خانه بانو بیرون می کند.
سارا
در سومین همکاری با مهرجویی، باز هم هامون دیگری پدید نمی آید.
درست مثل «بانو» این بار هم با درامی زن محور مواجهیم همه چیز حول محور سارا می گردد و شکیبایی
بازی در نقشی منفی را تجربه می کند.
گشتاسب البته با اجرای شکیبایی بیشتر از اینکه تنفربرانگیز باشد، قابل درک است و در مقام مقایسه از نقش حسام
(با بازی امین تارخ) به مراتب تاثیرگذارتر است.
شکیبایی با اجرایش گشتاسب را از یک کاراکتر منفی به آدمی دوست داشتنی تبدیل می کند.
کیمیا
نقطه اوجی پس از بازی در چند فیلم توسط و ضعیف که توانایی های تازه ای را از او
به نمایش می گذاشت.
در نیمه اول فیلم در فضایی پر از تنش و حادثه، شکیبایی حضور گرم و پرشوری دارد.
در نقش رضا رضایی منش که در بحبوبه جنگ خانواده اش را از دست می دهد، فرزندش توسط یک پرستار
نجات می یابد و خودش به اسارت می رود.
اتفاق اصلی اما در نیمه دوم فیلم رخ می دهد، جایی که رضا پس از سال ها از اسارت باز
می گردد و در جست و جوی دخترش کیمیاست.
شکیبایی در فضای تازه ای که در اختیارش گذاشته می شود، نشان می دهد که در بازی در سکوت نیز
استاد است.
آرامش همراه با غم عمیق کاراکتر رضا، با بازی درک شده شکیبایی به دستاوردی فوق العاده می انجامد و دیگر
کسی به یاد هامون نمی افتد.
پری
بازی در نقش دو برادر که یکی شان به نوعی قرار بود ادامه حمید هامون باشد.
در خانواده ای که همه یک چیزی شان می شود، جز خود کاراکتر پری، بقیه قابل قبول تر به نظر
می رسند.
با کاراکتر اسد با بازی شکیبایی گرایش به عرفان، چند سالی پس از هامون و در مسیری دیگر، ادامه و
فرجام می یابد.
فیلم مربوط به دورانی است که شکیبایی ستاره محبوب مردم است و البته هم چنان مهم ترین بازیگر سینمای روشنفکری.
خواهران غریب
یکی از مهم ترین حضورهای ستاره گون شکیبایی در پرفروش ترین فیلم سازنده اش.
«خواهران غریب» هم از مایه ملودرام بهره مند بود و هم از حال و هوای کودکانه، اما مهم ترین بهره
را از حضور شکیبایی محبوب می گرفت.
فصل آواز خواندن با آن میمیک و حرکات خاص شکیبایی نشان از آن داشت که این ستاره درست در سر
جایش قرار گرفته است.
یکی از آخرین ملودرام های کودکانه موفق سینمای ایران.
دختردایی گمشده
باز هم در نقش یک کارگردان ولی این بار برعکس «میکس» بهترین مجال را برای درخشش به دست
آورد.
در خواندن ترانه عامه پسند «دختر دایی گمشده»«، بار دیگر بازیگری با تمام وجود را به نمایش گذاشت.
تغییر لحن هایش فوق العاده و گیج و گوی بودنش، دوست داشتنی بود.
نقطه پایانی بسیار مناسب برای یک دهه همکاری پرثمر با داریوش مهرجویی.
کاغذ بی خط
پس از چند سال بازی در فیلم های متوسط و نقش های معمولی، در همکاری با یک
مولف بزرگ سنگ تمام می گذارد.
در «کاغذ بی خط» رویا (هدیه تهرانی) در محور درام قرار دارد و همدلی فیلمساز هم با اوست ولی این
باعث نشده تا بقیه در سایه بمانند.
شکیبایی در نقش جهانگیر، کاراکتری را عینیت می بخشد که ظاهرش با آنچه به واقع هست، تفاوت های محدودی دارد،
مثل دیگر کارهای درخشانش، هیچ لحظه ای را به حال خود رها نکرده است.
حکم
۲۳ سال پس از «خط قرمز» باز هم در نقشی مکمل در فیلمی از کیمیایی یکی از متفاوت ترین
بازی های کارنامه خسرو شکیبایی که در ۶۰ سالگی نشان می دهد می تواند از همه عناصر آشنای بازی اش
ساختارشکنی کند.
میثاق، گنگستری عجیب و غریب است با انبوهی از تناقض ها که شکیبایی اجرایی خیره کننده از آن ارائه می
دهد.
بده و بستانش با پولاد کیمیایی در فصل رستوران، یکی از تماشایی ترین سکانس های «حکم» است.
اتوبوس شب
در نقش عمورحیم کل فیلم را تحت تاثیر حضور خود قرار داد.
بهترین لحظه های «اتوبوس شب» با بازی شکیبایی رقم خورد.
خط های فراوان صورتش در تصاویر سیاه و سفید «اتوبوس شب» بیشتر از همیشه اهمیت میمیکش را به رخ کشید
از آخرین نقش آفرینی های درخشان این بازیگر در دومین همکاری اش با کیومرث پوراحمد پس از نزدیک به یک
دهه.
سالاد فصل
پس از سال ها بازی در نقش روشنفکران و آدم های طبقه متوسط، در هیات لمپنی که دوره
اش سپری شده، حضور موفقی را به رخ کشید.
تک گویی اش در فصلی که خلوت گزیده با وجود جرح و تعدیل، دیدنی و تاثیرگذار است.
در دیالوگ نویسی های نقشش هم سهیم است و چیزهای زیادی را از خودش به نقش افزوده که آن را
دیدنی تر کرده.
گرفتن سومین سیمرغ بلورین جشنواره فجر پس از نزدیک به یک دهه.
دست های خالی
با گریمی سنگین و چهره ای متفاوت در نقش یک جانباز.
شکیبایی همه تلاشش را کرد تا یک تنه فیلم را سر پا نگه دارد اما نشد، انگار مشکلات شخصیت پردازی
قرار بود با بازی شکیبایی جبران شود.
شب
چهره در هم شکسته و رنجورش تناسب فوق العاده ای با نقش داشت.
وقتی برای اولین بار دیدمش جا خوردم اما باور کردم که او شکسته شده است.
کنار دو بازیگر شاخص از دو نسل متفاوت، حضوری فوق العاده داشت.
طراوت حضوری به یادماندنی در آخرین نقش آفرینی درخشان شکیبایی.
دل شکسته
در اولین ساخته بلند سینمایی علی روئین تن در نقش مردی که عشق به دخترش او را متحول
کرد.
فیلم نمایش محدودی در جشنواره داشت و چندان دیده نشد اما در تلویزیون بارها پخش شد و مورد استقبال مردم
قرار گرفت.
رئیس
بازی در یک سکانس در فیلمی که قرار بود موفقیت «حکم» را تکرار کند.
در نقش پزشکی که زخم قهرمان جوان فیلم را التیام بخشید، هر چند درخشش میثاق «حکم» را نداشت، ولی در
کل قابل قبول و پذیرفتنی بود و در کنار اکبر معززی پیش از آنکه نوبت به دیگران برسد بهترین سکانس
های فیلم را بازی کردند.
ماهنامه تبار