همسر استاد بنان از خاطرات زندگی همسرش می گوید !
استاد بنان
استاد بنان، خواننده ای با صدای مخملین و دلنشین که جزوی از خاطره جمعی همه ایرانیان است.
شاید کمتر ایرانی را بتوان یافت تا ترانه ای از او در خاطرش نداشته باشد.
«پریدخت بنان» همسر استاد بنان از رفتار و خصوصیات این نابغه موسیقی ایران می گوید که خواندنی است.
وقتی با بنان ازدواج کردم در اوج شهرت بود اما همیشه این سوال را از من میپرسند چرا بنان اینقدر
محبوب و مورد احترام مردم است؟ میتوانم بگویم که شاید مهمترین عامل عشقی بود که به مردم داشت.
همیشه میگفت بزرگترین افتخارم این است که وقتی از کوچه و بازار رد میشوم صدای مردمی را میشنوم که ترانههایم
را میخوانند.
او واقعا از این لذت میبرد و همیشه به این دلیل برای مردم کار میکرد.
ارزشی که بنان برای مردم قائل بود قابل بیان نیست.
شکایت
یکی از خصوصیات بنان این بود که تا شعری را نمیخواند و حس نمیکرد، امکان نداشت آنرا بخواند.
او اگر تحتتاثیر آهنگی قرار نمیگرفت آن را اجرا نمیکرد.
خیلی از آهنگهای بنان را وقتی ببینید، حتی به خدا هم شکایت کرده است.
نذر امام حسین(ع)
این موضوع هم جالب است که چرا اسم بنان را غلامحسین گذاشتند.
مادر بنان چند دختر بهدنیا آورده و او تنها پسر خانواده و آخرین بچه بود.
مادر و پدرش نذر میکنند اگر پسری بهدنیا بیاورند اسمش را غلامحسین بگذارند و عاشورا لباس سقاها را بپوشد و
شربت بدهد.
بنان از بچگی با روضه و تعزیه بهشدت آشنا بود.
خودش تعریف میکرد که از همانجا متوجه شده که میتواند این راه را ادامه دهد.
جالبتر اینکه تمام فامیل بنان و حتی پدرش کاملا مخالف خواننده شدنش بودند و پدرش بهشرطی به او اجازه خوانندگی
را داده بود که این حرفه و شغلش نباشد.
اصالت هنری
بنان اصالت هنریاش را دوست داشت.
شبها و روزهایی بوده که من و بنان به غذای خانه هم احتیاج داشتیم.
این اتفاق بارها و بارها افتاد اما هیچگاه دستش را جلوی کسی دراز نکرد و هنرش را نفروخت.
حتی ما وقتی به جایی دعوت میشدیم امکان نداشت دست خالی برویم.
خدا بیامرزد رهی معیری را، شبی میخواستیم با ایشان به خانه آقای علی دشتی برویم.
آقای معیری وقتی بستهای را دست من دید گفت: «این چیه؟» گفتم:«کادوی کوچکی برای آقای دشتی…» گفت:« این نخستین باری
نیست که شما دست پر هستید درحالیکه در این شرایط وظیفه ندارید.» من گفتم:«تا به امروز این عادت را داشتیم
و بعد از اینهم ترک نخواهیم کرد.» در یکی از مهمانیها وقتی سوار ماشین شدیم پیشخدمت خانه، یک بسته بزرگ
را داخل ماشین گذاشت.
بنان گفت:« این چیه؟» گفت: «آقای فلانی دادند.» بنان گفت:« این بسته را ببرید و به آقا بگویید که آنرا
برای خودتان بردارید.» او این تیپی بود.
بی حاشیه
ما زندگی آرامی داشتیم هرچند هر شب خانه ما پر از مهمان بود.
سفره کوچکی باز بود و نان و پنیر و سبزی دور هم میخوردیم.
به جرات میگویم هر روز در خانه من بهروی همه باز بود.
نه فقط هنرمندان و تحصیلکردهها و… بلکه همه.
لالایی: شکلگیری رابطه من و بنان بسیار مفصل است اما در یک عید نوروز در شیراز آشنا شدیم.
مادرم عاشق صدای بنان بود زمانیکه حتی بنان را ندیده بود و من هنوز با او ازدواج نکرده بودم.
وقتی رادیو را باز میکرد و بنان بود، گوش میکرد و به پهنای صورت اشک میریخت.
چون خودش اهل هنر بود، دستگاههای موسیقی را میشناخت و حتی دیوان حافظ را از حفظ بود.
یادم نمیرود زمانی که بچه بودیم لالایی ما تفالی بود که مادرم به حافظ میزد و ما به خواب میرفتیم.
من هم از بچگی در خانواده اهل ذوق و هنرپرور بزرگ شدم.
دوستان نزدیک : ما دوستان زیادی داشتیم اما رهی معیری، ابوالحسن ورزی، کرمانشاهی، فرهنگ شریف خیلی به بنان نزدیکتر بودند.
آقای شجریان آن موقع جوان بود ولی این اواخر ایشان از دوستان بسیار نزدیک بنان بود.
شاگرد اصلی بنان هم آقای ابراهیمی هستند که امشب اینجا حضور داشتند.
موسیقی : بنان تقریبا همه انواع موسیقی را دوست داشت و برای همه ارزش قائل بود.
هرکدام برایش جا و مقامی داشت حتی پاپ اما خب به اصالت خیلی اهمیت میداد.
جام جم