سه شنبه, ۲۷ شهریور , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

ویدا جوان و ایلا تهرانی از زندگی مشترکشان می گویند

اشتراک:
ویدا جوان و ایلا تهرانی از زندگی مشترکشان می گویند مهارت های زندگی
ویدا جوان و ایلا تهرانی زوج‌های زیادی در عرصه هنر بازیگری هستند که هر یک از آنها به فراخور توانایی‌هایی که دارند توانسته‌اند جایگاهی برای خودشان در جامعه هنری داشته باشند.در میان زوج‌های جوانی که استعدادهایی به جز بازیگری دارند شاید نمونه‌ای مانند ویدا جوان و ایلا تهرانی نداشته باشیم.زوج شاداب و هنرمندی که حرف‌های […]

ویدا جوان و ایلا تهرانی

زوج‌های زیادی در عرصه هنر بازیگری هستند که هر یک از آنها به فراخور
توانایی‌هایی که دارند توانسته‌اند جایگاهی برای خودشان در جامعه هنری داشته باشند.
در میان زوج‌های جوانی که استعدادهایی به جز بازیگری دارند شاید نمونه‌ای مانند ویدا جوان و ایلا تهرانی نداشته
باشیم.
زوج شاداب و هنرمندی که حرف‌های فراوانی برای گفتن دارند و توانسته‌اند به خوبی در جایگاهی که برایش زحمت کشیده‌اند
بدرخشند.

بهانه گفت‌وگوی ما با این زوج پخش مجموعه «شمعدونی» بود اما وقتی روبه‌روی آنها قرار گرفتیم دیدیم می‌شود درباره
مسائل بسیاری با آنها به صحبت نشست.
نکته قابل توجه در این زوج احترام خاص و شکل رابطه‌ای بود که بین‌شان جاری بود.
حتی در بخشی از مصاحبه که درباره جایگاه عذرخواهی در روابط خانوادگی صحبت می‌کردیم، ایلا تهرانی رو به همسرش
گفت: «به خاطر امروز صبح معذرت می‌‌خوام!» که البته ما نفهمیدیم برای چه بود ولی شهامت عذرخواهی‌شان ستودنی بود.
باقی حرف‌ها را از زبان خودشان بخوانید.

این روزها و شروع آرتیست بازی

ویدا: مشغول اضافه کردن به اطلاعات تئاتری‌ام هستم.
این اواخر یک کارگاه آموزشی تئاتر داشتم.
در واقع امسال می‌خواهم بیشتر انرژی‌ام را روی تئاتر و سینما بگذارم.
درکل با تمرین، تحصیل و تلاش به سمت این هدف پیش می‌روم.

ایلا: طبق معمول هرکاری که بتوانم انجام می‌دهم.
سال گذشته عمده فعالیتم در طراحی صحنه و لباس گذشت و امسال قصدم کارگردانی است.
ضمن آنکه نگارش تئاتر هم در برنامه‌ام هست.
من و ویدا با برنامه جلو می‌رویم و برنامه امسال ما آرتیست بازی و کارهای هنری است.
می‌خواهیم برگردیم به آن گذشته‌ای که از دستش دادیم.
خب به خاطر مسائل نامناسب اقتصادی درگیر کارهایی شدیم که گاها دوست نداشتیم اما امسال قصد داریم کارهایی را انجام
دهیم که دوست داریم.

ویدا: می‌خواهیم دوباره پیه مشکلات مالی را به خودمان بمالیم و بیشتر به خواسته‌های خود و روح‌مان توجه ‌کنیم.

ایلا: آنچه ویدا در این سال‌ها انجام داده این بوده که هوای اقتصادی خانواده را داشته تا من کارهای
هنری‌تر انجام دهم.
امسال می‌خواهیم به نوعی این برنامه را عوض کنیم؛ یعنی من با سعی و تلاش فضایی ایجاد کنم که ویدا
کارهای هنری بهتری انجام دهد.

عشق در صدای اول

ایلا: من به عشق در نگاه اول بیشتر از عشق در صدای اول اعتقاد دارم.
من شیفته نگاه ویدا شدم.
یک سال از ضبط صدای ویدا در استودیو می‌گذشت و من روی صدای او کار می‌کردم.
نمی‌دانم شاید صدا هم تاثیر گذاشت؛ این را نمی‌توانم قطعی بگویم.

ویدا: من همیشه به کار دوبله علاقه داشتم.
یکی از دوستانم که این علاقه را می‌دانست و ایلا را می‌شناخت پیشنهاد داد به استودیوی او برویم.
آنجا برای اولین بار با ایلا آشنا شدم؛ البته صبح همان روز ایلا در تلویزیون برنامه «صبح‌آمد» را داشت.
خیلی جالب بود عصر که رفتیم استودیو او را آنجا دیدم و حتی گفتم که شما همان آقایی نیستید که
صبح برنامه داشتید؟ ایلا هم طوری رفتار کرد که خب، بله معلوم است که شما باید بدانید.

ایلا: در آن دوره که استودیوی صدا داشتم دوستان زیادی برای کار دوبله می‌آمدند و تست می‌دادند.
اما چون من خودم بازیگری خوانده‌ام قبل از صدا، به حرکات آن صداپیشه توجه می‌کردم اما ویدا پشت میکروفن فقط
یک صداپیشه نبود، بازیگر بود.
مطمئن هستم که این تاثیر بیشتری داشت؛ هرچند پشت میکروفن با صدای خوبی مواجه شده بودم اما به نظرم ویدا
بازیگری بود که صدای خوبی داشت.
از طرفی آن زمان به خاطر شکستگی پایم ۴ یا ۵ سالی بود که از بازیگری دور شده بودم.
شاید خیلی چیزهایی را که درون خودم از دست رفته بود درون ویدا می‌دیدم و درست از هفته دومی که
زندگی‌مان را آغاز کرده بودیم او را بیشتر یک بازیگر مستعد دیدم.

ویدا: راستش آن زمان به بازیگری علاقه نداشتم و در ضمن به شکل یک مقوله هنری به آن نگاه
نمی‌کردم چون آشنایی خاصی با آن نداشتم.
البته فیلم دوست داشتم و حتی بین فاصله دبیرستان تا دانشگاه نیز، تجربه تئاتر هم داشتم.
راستش من هم به همین شکل تفکر عوامانه که درباره بازیگری وجود دارد به آن نگاه می‌کردم.
اما وقتی با پیشنهاد ایلا دنبال این کار رفتم دیدم دنیای عجیب و بزرگی است.

آرتیست بودن برازنده اوست

ایلا: ‌خیلی چیزها در ویدا مستعد پرورش هست که آن را همیشه گفته‌ام اما از آنجا که معتقدم چون
خودم آچار فرانسه سینما و تلویزیون شدم و نتوانستم روی یک مقوله متمرکز شوم، برای همین فکر می‌کنم بیشترین چیزی
که باید به ویدا بگویم این است که «تو بازیگری.» ویدا یک طراح لباس و صحنه و البته یک نقاش
فوق‌العاده است.
اما اصراری نداشتم که این را بگویم.
چون معتقدم ویدا بازیگر خوبی است و باید همین مسیر را ادامه بدهد و البته در این رشته با سرعت
بالا پیش‌رفته و موفق شده است.
به او همیشه گفته‌ام خیلی‌ها از جمله خودم سال‌هاست منتظر هستیم در سینما و تلویزیون به روی‌شان باز شود.
به نظرم وقتی استعداد واقعی باشد، سرعت باز شدن این در زیاد است و در چهار پنج سال اخیر که
ویدا در بازیگری متمرکز است نشان داده بازیگر خوبی است.
به همین علت اگر مثلا روزی ببینم ویدا قایقران خوبی هم هست مطمئنا به او نمی‌گویم تو قایقرانی را هم
ادامه بدهد؛ کما اینکه به تازگی فهمیده‌ام او راننده بسیار خوبی هم هست اما هر وقت کنارش می‌نشینم مدام غر
می‌زنم که فکر نکند راننده خوبی است و فقط روی بازیگری متمرکز بماند.

ویدا: به نظرم یک هنرمند به خصوص بازیگر باید از هرچیزی سر رشته داشته باشد؛ کتاب بخواند، موسیقی را
بفهمد، ریتم بداند و…
بازیگر شاید لازم نباشد ورزشکار باشد اما چون یک هنرمند است باید هنر را خوب بشناسد.
ایلا به نظرم تفکر آرتیستیک دارد و واقعا اسم آرتیست برازنده اوست.
خیلی خوشحالم که هر کاری از دستش برمی‌آید و برایم هیجان‌انگیز است که می‌بینم وقتی از اطرافیان یا دوستان هنری
می‌خواهند، کاری انجام دهند از او مشاوره می‌گیرند.
ایلا طراح، نقاش، بازیگر و…
خوبی است.
با سواد است و فلسفه می‌داند؛ یعنی همه آن چیزهایی که من دوست دارم در هنرمند باشد در او نیز
هست اما چون علاقه خودش به بازیگری است دلم می‌خواهد واقعا در بازیگری باشد.
دلم می‌خواهد دنبال عشق واقعی‌اش برود.
این را همیشه گفته‌ام دوست دارم هرکاری بکنم تا او هر کاری را که دوست دارد دنبال کند.

رو شدن معدل کارنامه  ما

ویدا: برای من نظرهای ایلا در زندگی خیلی مهم است.
یعنی هر کاری می‌کنم، قبلش به ایلا نگاه می‌کنم که ببینم نگاه او چیست.
ولی ایلا آدمی است که خیلی به من فضا و بها می‌دهد؛ مثلا وقتی در مورد چیدمان خانه صحبت می‌کند
و من می‌گویم به نظر من این‌طور بشود بهتر است، می‌گوید باشد؛ هرطور که تو دوست داشته باشی.

ایلا: گاهی هم به سلیقه ویدا می‌‌چینیم و بعد در آخر می‌گوید آن‌طور که تو گفته بودی بهتر بود.
به نظر من همه چیز باید در شراکت باشد؛ یعنی همان ماجرای پنجاه پنجاهی که گفتم.
ممکن است جایی من ایده بدهم و برویم ببینیم درست نیست و برگردیم سر ایده ویدا؛ جایی هم عکس آن
است.
کلا ماجرای زندگی من و ویدا مشورت است.
حتی شده صبح زنگ بزنند برای انجام کاری، من همان موقع ویدا را بیدار می‌کنم تا از او مشورت بگیرم.
با هم صحبت می‌کنیم و با حساب و کتاب‌هایی که در موردشان انجام می‌دهیم، تصمیم می‌گیریم.

ویدا: هر ساعتی می‌تواند در خانه ما ساعت مشورت باشد.

ایلا: در این مشورت‌ها گاهی اگر بحثی هم پیش بیاید اشکالی ندارد چون مثبت است.
ما باید با این چالش که به وجود می‌آید، طوری رفتار کنیم که به نتیجه برسیم چون نتیجه مهم‌تر از
سلیقه و نگاه شخص است.
نتیجه‌ای که به نفع من، ویدا و زندگی‌مان باشد.
بگذارید چیزی برای‌تان بگویم.
پدرم یک عمر در دوران مدرسه‌ام می‌گفت ایلا درست را بخوان؛ می‌گفتم دارم می‌خوانم.
می‌گفت کارنامه‌ات می‌آید و می‌بینم.
بعد هم کارنامه می‌آمد و می‌دیدیم که چگونه درس خوانده‌ام و معدل کارنامه گویای کار و تلاش من بود.
این را یاد گرفته‌ام که به هر حال روزی نتیجه می‌رسد و کارنامه کارمان را که گرفتیم به ما می‌گوید
کارهایی که کرده‌ایم خوب بود یا اشتباه.
نتیجه، همان معدل کارمان است.
من از طرف خودم می‌گویم اینکه از زندگی معنوی خودمان راضی هستم، به خاطر همین مشورت‌هایی است که با هم
داشته‌ایم.
ما مشکل را می‌گذاریم و تا حلش نکنیم بلند نمی‌شویم.

عذرخواهی در کمال روراستی

ویدا: نمی‌خواهم طوری حرف بزنم که فکر کنید چون ایلا اینجاست اینها را می‌گویم.
همه آنهایی که ما را می‌شناسند و با ما معاشرت دارند، می‌دانند فضای زندگی ما چگونه است.
سعی من این بوده که در تعریف همسر برای خودم از تعریف عامیانه جدا شوم.
بعضی‌ها فکر می‌کنند وقتی ازدواج می‌کنند، همسرشان جزو اموال‌شان است اما من معتقدم یک آدم به کنار من اضافه شده
تا با هم راهی را برویم، به هم یاد بدهیم، از هم یاد بگیریم و رشد کنیم؛ تا جایی که
همه چیز خوب باشد.
اگر جایی دیدیم بد است دوباره عشق و آرامش را می‌آوریم و سعی می‌کنیم آن را درست کنیم.
اما با همه اینها من گذشت را از ایلا یاد گرفته‌ام.

من نسبت به ایلا انتقادپذیری کمتری دارم.
همیشه در گفتار من عباراتی چون «باشد ولی»، «اما آخه» و…
وجود دارد.
انگار همیشه جوری می‌خواهم توجیه کنم.
اگر آن لحظه حتی چیزی را قبول نکنم اما بعدش درباره آن مساله فکر می‌کنم چون به ایلا ایمان دارم
و می‌دانم چقدر صلاح مرا می‌خواهد.
اگر اشتباهی کرده باشم می‌آیم عذرخواهی می‌کنم و سعی می‌کنم آن را در خودم حل کنم؛ حتی اگر آن زمان
خیلی گارد هم داشته باشم اما همان لحظه دارم فکر می‌کنم؛ فقط نمی‌خواهم به اصطلاح خودم را از تک و
تا بیندازم.
به نظرم درهر حال ثبات شخصیت لازم است و نباید آدم خیلی هم انعطاف‌پذیر باشد.
از خود ایلا یاد گرفته‌ام عذرخواهی آدم را کوچک نمی‌کند.
ایلا همیشه انتقادپذیر و صبور است و گذشت زیادی دارد.

ایلا: اصلی که باید اجرا شود این است که هیچ چیز آنقدر مهم نیست.
مگر قرار است من و ویدا چقدر سختی بکشیم که حالا انتقادپذیر هم نباشیم، پوزش هم نخواهیم و…
قدیمی‌ها می‌گفتند آدم به هر کس دروغ بگوید به خودش نمی‌تواند.
من بزرگ‌ترین دشمن جامعه بشری را دروغ می‌دانم.
از صبح که بلند می‌شوم مدام در ذهنم است که دروغ نگویم.
وقتی تصمیم به صداقت می‌گیرید خودتان اولین کسی هستید که نباید به او دروغ بگویید؛ بنابراین هنگام اشتباه کردن اگر
قرار نیست دروغ بگوییم قطعا عذرخواهی می‌کنیم.

شمعدونی و نقدهای همسرانه

ویدا: آن زمان که پروژه «پژمان» را بازی می‌کردم به من گفتند که این نقش
خیلی بهتر از آنی که نوشته شده، اجرا شده و راضی بودند.
دو سال پیش بود که به من پیشنهاد این نقش در مجموعه «شمعدونی» داده شد.
من دوست نداشتم در کار کمدی باشم.
اما وقتی چند قسمت فیلمنامه را خواندم خیلی خوشم آمد و خواستم باشم.

ایلا: از آنجاکه خواسته یا ناخواسته در این ۲۵ سالی که کار هنری می‌کنم آچار فرانسه کارها شده‌ام، باعث
شده همه عوامل جلو و پشت دوربین را بهتر بشناسم؛ بنابراین وقتی یک اثر هنری را می‌بینم به چشم یک
منتقد اثر هنری نگاه می‌کنم نه به چشم یک دوست، آشنا، فامیل و…
که می‌خواهد بی‌جهت بگوید آفرین کارت خوب است.
اصلا الکی راجع به هنر حرف نمی‌زنم.
من آدم رکی هستم و چون دروغ نمی‌گویم الکی به کسی هم لبخند نمی‌زنم.
به همین علت من ویدا را به عنوان همسر نمی‌بینم بلکه بازیگری به نام ویدا جوان است که دارد تلاش
می‌کند آن نقش را به بهترین شکل ایفا کند.
آن خانم، بازیگری است که باید نقدش کنم چون روی بازیگری حساسم اما این خانم که اینجاست همسر من است.
موقعی این دو نفر به هم می‌چسبند که من به ویدا می‌گویم احسنت خوب بودی، یا ویدا اینجا کمی زیاد
بودی و…
این را بدون تعارف و بی‌اغراق معتقدم که در چند سال اخیر بازیگر نوظهوری مانند ویدا نداشتیم.

ویدا: به نظرم هر هنرمندی آنچه می‌سازد و خلق می‌کند برایش مانند فرزند می‌شود؛ ما برای این کار خیلی
زحمت کشیدیم.
کار سختی بود چون فیلمنامه گاهی در لحظه می‌آمد و ما از قبل و بعد آن سکانس‌ها خبر نداشتیم.
گاهی به خاطر خستگی تنش هم ایجاد می‌شد؛ همان‌طور که خیلی وقت‌ها هم به خاطر فضای کار خیلی خوش می‌گذشت.
این کار برای من خیلی خاطره دارد.
من رویا میرعلمی را می‌بینم که دوستم است یا آتنه فقیه‌نصیری که خودش و کارش را دوست دارم.
حسن معجونی را می‌بینم که فکر می‌کنم واقعا دایی من است.
همه و همه.
می‌دانم چه تلاشی انجام شده و با چه سختی‌ای همه کار کردند.
هرچند ریتم کار کمی مرا اذیت می‌کرد ولی چیزهای خوبی دارد؛ از طرفی مانند کنایه‌هایی که در داستان به کار
رفته، مانند نشان دادن بچه بی‌ادب، تربیت اشتباه و…
اینها را دوست دارم اما‌ ای کاش ریتم بهتری داشت.

شهرت، توانایی یا سوء استفاده

ایلا: شما می‌گویید یکی از انگشت‌های اتهام به سمت بازیگری این است که از
شهرت خود سوء استفاده می‌کنند و کارهای مختلف انجام می‌دهند.
یعنی در عین اینکه بعضی مردم این شکل کارهای هنرمندان را سوءاستفاده از محبوبیت‌شان می‌دانند یکسری از هنرمندان هم بدون
مطالعه و توانایی خاص از همین شهرت به همین شکل استفاده نامناسب می‌کنند…
من برای پاسخ به این سوال برمی‌گردم سر حرف اولم که مهم این است آدم‌ها دروغگو نباشند و به خودشان
دروغ نگویند.
بله آدم‌ها و در کنارش هنرمندانی هستند که سوءاستفاده را خوب بلدند.
حتی کسانی هستند که چیزی ندارند و ما فکر می‌کنیم چقدر هنرمند هستند اما وقتی به بطن آنها وارد می‌شویم،
می‌بینیم فقط از شرایطش سوء‌استفاده کرده‌ است.
من عمدتا سعی می‌کنم این‌طور به ماجرا نگاه کنم که جایگاه هیچ‌کس این‌گونه نیست؛ چون کسی دروغگو نیست.
من آدم خوش‌بینی هستم اما آنچه می‌گویید راست است چون همه آدم‌ها می‌توانند سوءاستفاده‌چی باشند یا نباشند.
اگر من هنرمند هستم و می‌خواهم مثلا نمایشگاهی بگذارم نباید به این فکر کنم که چرا می‌خواهم این کار را
بکنم؟ آیا واقعا نقاش هستم یا می‌خواهم بابت آن به چیزی برسم.
این به شخصیت و درون آدم‌ها برمی‌گردد.

ویدا: من معتقدم هرکسی برای زندگی خود باید هر تلاشی که می‌تواند انجام دهد.
هرکسی می‌تواند برود نمایشگاه نقاشی بزند.
نقاشی داریم که پشت ماشین منظره می‌کشد و نقاشی هم داریم که اثر آن‌چنانی خلق می‌کند و تابلویش به موزه
لور می‌رود.
هرکسی به تبع آنچه که هست مخاطبان خاص خودش را دارد.
این مخاطبان هستند که تعیین می‌کنند شما در چه درجه‌ای هستید.
نمی‌شود گفت چون کسی فلان کار را انجام می‌دهد حق ندارد کار دیگری بکند.

ایلا: این را هم عرض کنم که هنرمند اگر دیده نشود می‌میرد.
هنرمند زمانی خودش را آرتیست می‌بیند که دیده شود.
این بیماری هنرمند نیست بلکه خواسته درونی اوست؛ بنابراین هنرمندی که در مسیری به جایی نمی‌رسد، می‌رود سمت راه دیگر
بلکه به جایی که می‌خواهد برسد و من این مساله را ایراد نمی‌بینم چون ممکن است مثلا شش سال دیگر
از یک بازیگر مجسمه‌ساز خوبی دربیاید یا یک مجسمه‌ساز خوب بازیگری قابل شود.
هنرمند همیشه هنرمند است اما اینکه کی، کجا و چگونه خودش را کشف کند، زمان می‌برد.
من با این ایده به کسی خرده نمی‌گیرم.
بالاخره زمان همه چیز را رو می‌کند و کارنامه وی می‌آید.
به نظرم بگذارید هنرمند کارش را بکند؛ هرکاری که می‌تواند.
آنجایی اشتباه است که پافشاری بی‌جهت داشته باشیم.

حمایت با ۵۰ درصد ازخودگذشتگی

ویدا: ایلا من را در بازیگری بسیار حمایت می‌کند.
وقتی سر کار هستم تمام تلاش خود را می‌کند که همه چیز فراهم باشد تا من تنش نداشته باشم و
برای اینکه روی کارم تمرکز داشته باشم حس می‌کنم خیلی از اوقات یک جاهایی از خودگذشتگی می‌کند.
کار بازیگری برای من بسیار استرس‌زاست و چون آدم حساسی هستم به سرعت می‌تواند برای من تنش ایجاد کند.
گاهی ممکن است بسیار بی‌حوصله و بداخلاق باشم اما ایلا واقعا تحمل می‌کند و من جاهایی احساس می‌کنم از آن
پسر آرتیستی که می‌شناختم، شخصی ساخته‌ام که مجبور است کار کند و به خاطر من خیلی جاها از خود و
خواسته‌هایش بزند.

ایلا: ما در هفتمین سال ازدواج‌مان هستیم.
چیزی که یاد گرفته‌ایم این است که اصلا با هم تعارف نداشته باشیم.
تلاش ما این است که بیشتر از آنکه احساسات را به کار بگیریم از روبه‌رو شدن با واقعیات استقبال کنیم.
به همین علت است که برای هم بیشتر تلاش می‌کنیم.
اعتقادی دارم که آن را بارها به ویدا هم گفته‌ام.
به نظر من وقتی دو نفر در بهترین شرایط ازدواج می‌کنند، یعنی پول و عشق و…
مهیاست، باز شما باید ۵۰ درصد از وجود خود را وسط بگذارید.
کما اینکه حالا در شرایط نامتعادل و نامتعارف آدم‌ها اصلا از خودشان مایه نمی‌گذارند.
من و ویدا همیشه خواسته‌ایم آن ۵۰ درصد لازم خودمان را بگذاریم.
البته این یک دستورالعمل نیست بلکه خواسته ما دو نفر است.
برای هم زمان گذاشتن اهمیت بسیاری دارد.
من، ویدا و زندگی؛ این مهم است.
همیشه هم فکر کرده‌ایم با هم به چیزی برسیم و اگر کسی زودتر رسید آن یکی کنارش است.
هیچ‌وقت با هم مسابقه نمی‌دهیم بلکه برای زندگی‌مان مسابقه می‌دهیم.

خط زدن واژه منحوس حسد

ویدا: در این سال‌ها کار هرگز عاملی نبوده که ما را از هم دور
کند.
شاید مثلا به خاطر حضور در کاری مثل یک سریال تلویزیونی که یک سال طول می‌کشد ارتباط‌مان در آن بازه
زمانی کمتر شود اما این به معنای ایجاد فاصله احساسی و عاطفی بین ما نیست؛ پس این شرایط را می‌پذیریم.

ایلا: من اصلا آدم حسودی نیستم؛ آن هم نسبت به کار همسرم.
باعث افتخارم است که ویدا در کارش موفق ‌شود.
شاید این حرفی است که یک پدر یا مادر به فرزندش بزند اما ما همه چیز را ختم کرده‌ایم به
خودمان؛ پدر و مادر هم بودن، همسر هم بودن و دوست و رفیق هم بودن.
حسادت زمانی ایجاد می‌شود که رفاقتی وجود نداشته باشد؛ وگرنه این واژه منحوس حسد از زندگی خط می‌خورد.

ویدا: راستش من تمام زندگی‌ام را به کارهای هنری و ایلا بدهکارم.
علاقه من به هنر از بچگی به‌شدت وجود داشت.
خانواده من این فضا را ایجاد نکردند که به هنر بپردازم اما همسرم این امکان را برایم فراهم کرد تا
دنبال آن چیزی بروم که هم به آن بسیار علاقه دارم و هم در آن مستعد هستم.
نمی‌گویم در هنر صاحب بینشی هستم اما هر آنچه دارم بابت هنر و ایلا تهرانی است.
البته حمایت‌های خانواده همیشه جای خودش را دارد و من همیشه از مادرم ممنونم که با وجود سختی‌ها شرایط زندگی
را برای ما فراهم کرد اما معتقدم کمتر کسی پیدا می‌شود که اجازه بدهد همسرش دنبال آرزوهای خود برود.

تجسس به جای تفکر

ویدا: مسائل شخصی دیگران برای من خیلی جذابیت ندارد و دوست ندارم بدانم؛ مثلا الان
کی از کی طلاق گرفته، کی چند تا بچه داره یا فلانی چند سالش است.
من آنچه که به عنوان یک آدم و یک هنرمند می‌بینم برایم مهم است.
حتی با وجودی که در این کار حدود یک سال به نوعی با هم زندگی کردیم اما از خیلی‌های‌شان خیلی
چیزها نمی‌دانم؛ مثلا نمی‌دانم محمد نادری چند خواهر و برادر دارد یا فلان بازیگر چند بار ازدواج کرده است.
فقط دوست دارم چیزهایی را بدانم که برایم جذابیت دارند و قطعا مسائل شخصی دیگران برایم جذاب نیست.
فکر می‌کنم اگر لازم باشد کسی چیزی را که دیگران باید در موردش بدانند، خودش بازگو می‌کند؛ پس احتیاجی به
کنجکاوی من نیست.
اگر کسی خواست در مورد چیزی با من صحبت کند و من گوش کنم این کار را می‌کنم.
اگر بخواهد فقط گوش بدهم گوش می‌کنم؛ اگر کمک بخواهد کاری که بتوانم انجام می‌دهم و چیزی بیشتر از آن
نیست.
کما اینکه مثلا در «شمعدونی» همین مساله پیش آمده بود؛ در هرحال برای شخص من جذابیتی ندارد که بدانم فلانی
چند سالش است، کجا زندگی می‌کند و…

ایلا: خب اینکه آدم‌ها به دلیل ناآگاهی یا عدم اعتماد به توانایی‌های‌ شخصی‌شان واقعیات خصوصی دیگران را برملا می‌کنند
یا از آن به عنوان وسیله‌ای برای ارتقای کار خودشان استفاده می‌کنند می‌تواند ناشی از ناآگاهی آنها باشد یا عدم
اعتماد به توانایی‌های شخصی شان…

ویدا: من از همکاران بیشتر توقع دارم چون در شرایط کاری مشابه هستیم.
مثلا من به عنوان یک بازیگر می‌دانم چه چیزی را نباید از همکارانم بروز دهم یا اگر چیزی را تعریف
می‌کنم از آن شخص نام نبرم.
اگر می‌خواهم خودم را بزرگ کنم از آپشن‌های شخصی ام استفاده کنم تا خود را توانا نشان بدهم؛ مثلا بیایم
بگویم من و خانم فقیه‌نصیری که از من بزرگ‌تر هستند ارتباط مادر و دختری خوبی برقرار کرده‌ایم؛ ضمن اینکه هرکسی
در هر جایگاهی که هست دیده می‌شود و نیازی به تلاش‌های این‌چنینی نیست.
ثانیا خوب است که آدم از آپشن‌ها و توانایی‌های خودش استفاده کند.
مثلا همه می‌دانند خانم‌ها روی سن و سال خود حساس هستند.
خود من اگر سن خانم همکاری را بدانم، جایی بازگو نمی‌کنم.
حتی مادرم هم می‌پرسند جواب نمی‌دهم.
مهم این است هر بازیگری بتواند در هر سنی که هست نقش سنین مختلف را بازی کند.
اینکه حالا بیایند و سن مرا در بوق و کرنا کنند، یک شکلی از بی‌ادبی و نادانی است که البته
این هم آموختنی نیست باید در خود شخص باشد.

ایلا: اینکه ما سن دیگران را به رغم خواسته آنها در رسانه عنوان کنیم کار قشنگی نیست.

ویدا: کسی نمی‌تواند منکر سن واقعی خود شود اما شاید من هدفی دارم و می‌خواهم کاری انجام بدهم که
گزینه سن در آن اثرگذار است.
شاید من دوست نداشته باشم به من یادآوری شود به چه سنی رسیده‌ام و دلم بخواهد در مقطعی از زمان
بمانم.
این یک مساله کاملا شخصی است.

مجله زندگی ایده آل

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
مهارت های زندگی
بیشتر >