کاهش وزن به روش بهاره رهنما!
از ۱۷ سالگی بازیگری و حضور در دنیای هنر را تجربه و بعد از آن شروع به نوشتن کرد و وارد دنیای نویسندگی شد اما این کارها جوابگوی بلندپروازیهای او نبود برای همین نمایشنامه نوشت و در کنار آن کارگردانی تئاتر را هم تجربه کرد اما بیشتر از همه اینها به زن بودن و مادر بودنش افتخار میکند و تمام رویاهایش را در دخترش که حالا به سن نوجوانی رسیده، میبیند. بهاره رهنما بازیگری است که به گفته خیلی از دوستانش هیچگاه خسته نمیشود و شور زندگی همیشه در او وجود دارد. این هفته، با بهاره رهنما از دنیایی که با دخترش دارد، حرف زدهایم و همینطور از رژیمی که باعث شده ۷ کیلوگرم وزن کم کند. با ما همراه شوید.
از حال و هوای این روزهایتان برایمان بگویید.
راستش این روزها حال خوبی ندارم.
چرا؟
حدود ۸ ماه پیش سفیر انجمن حمایت از کودکان و نوجوانان شدم و به همین دلیل با پروندههای بزهکاری زیادی روبرو شدهام اما قصه «ریحانه» دختری که نمیدانم وقتی این گفتوگو چاپ میشود هنوز زنده است یا نه، خیلی من و زندگیام را تحتالشعاع قرار داد. به نظرمن آدمهای زیر ۲۰ سال هم هنوز نوجوان محسوب میشوند. حالا چنین فردی از سر اجبار و ترس کاری را انجام داده است که میشود بخشید. این دختر قاتل بالفطره نیست. من خودم حقوق خواندهام و با حکم اعدام هم مخالف نیستم، بهخصوص برای آدمهای خشنی مثل خفاش شب، ریگی و افرادی مانند آنها. اما برای افرادی مثل ریحانه که با سن کم و از سر ناچاری مرتکب اشتباه میشوند، به نظرم میشود کاری کرد و فرصت دوبارهای به آنها داد.
فکر میکنم حس مادرانهتان هم بیشتر به این احساسها دامن زده است اینطور فکر نمیکنید؟
چرا، شاید اگر مادر نبودم و فرزندی نداشتم، تا این حد از لحاظ روانی به هم نمیریختم. مثلا چند روز پیش وقتی با پریا (دخترم) در خیابان قدم میزدم، دائم به فکر مادرانی بودم که فرزندانشان را اینگونه از دست میدهند. واقعا مادر شدن کار آسانی نیست بهخصوص اگر با فرزندت احساس نزدیکی عمیقی هم داشته باشی.
ارتباطتان با پریا چگونه است؟
ارتباط بسیار خوبی با هم داریم. خواهرم سالهاست در خارج از ایران زندگی میکند و فاصله سنیام با مادرم هم زیاد است. برای همین از اول سعی کردم با پریا مثل یک دوست رفتار کنم.
فکر میکنید پریا هم این احساس عمیق را نسبت به شما دارد؟
بله، به نظرم هر آدمی جدا از تربیت و آموزشهایی که فرا میگیرد، یک ذات هم دارد و پریا ذاتا دختر عاقل و فرزانهای است. ضمن اینکه مدیریت خوبی هم در انجام امور مختلف دارد. برعکس من که آدم عجولی هستم و قلبم توی مشتم است، او منطقیتر است و خیلی خوب احساسات اطرافیانش را میفهمد. حتی یادم میآید وقتی ۵-۴ ساله بود، در بعضی از کارها من را راهنمایی میکرد.
شاید به این دلیل است که شما و پدرش دائم مشغول کار بودهاید.
شاید، اما باور کن من خیلی پریا را به خاطر کارم تنها نگذاشتم و سر بیشتر کارهایم او را بردهام یا مثلا اگر کار شهرستان قبول میکردم، حتما او را هم با خودم میبردم تا خیلی از هم دور نباشیم. ضمن اینکه باید بگویم خوشبختانه پریا پدربزرگ و مادربزرگهای خوبی دارد که بسیار او را حمایت کردهاند. شاید به همین دلیل هم است که دختر عاقل و فهمیدهای است چراکه بودن در کنار آنها او را پختهتر و با تجربهتر کرده است.
وقتی فهمیدید مادر شدید چه احساسی داشتید؟
حس قشنگی برایم بود. باور کن لطیفترین حس دنیا را آن زمان تجربه کردم. انگار تو از طرف خدا مامور شدهای که بندهای را به دنیا بیاوری و این خودش یک نوع خلقکردن است.
اما خیلی از خانمها از مادر شدن واهمه دارند و آن را به تاخیر میاندازند.
همینطور است اما من به دوستانم توصیه میکنم که ازدواج کنند و بچهدار شوند چون این کار در به بلوغ رسیدن و تکامل یک زن خیلی موثر است.
قشنگترین خاطرهای که برای پریا ساختید؟
یکبار برای پریا تمام بادکنکهای یک بادکنکفروش را خریدم و حدود یک هفته اتاقش پر از بادکنک بود که البته یکییکی میترکیدند و ما از صدایشان کلی وحشت میکردیم. خودم وقتی بچه بودم، همیشه دوست داشتم یک دنیا بادکنک داشته باشم برای همین این کار فانتزی را برای پریا انجام دادم.
چه چیزی از زندگیتان را مدیون مادرتان هستید؟
حس کمک کردن به دیگران. وقتی بچه بودم، همیشه زندگی یک نفر در خانه ما جریان داشت.
منظورتان چیست؟
مادرم کمک به دیگران را خیلی دوست داشت و برای همین یا برای کسی جهیزیه درست میکرد یا برای کسی به خواستگاری میرفت یا برای یک بیخانمان دنبال خانه میگشت. خلاصه هر روز یک ماجرای تازه در خانه ما اتفاق میافتاد.
دوست دارید پریا بیشتر از همه با چه چیزهایی در زندگی آشنا شود؟
دوست دارم دختر تلاشگر و فعالی باشد چون معنای زندگی را بهتر و زیباتر میتواند درک کند.
کمی هم درباره رژیمی که اخیرا گرفتهاید با هم صحبت کنیم. داستان کم کردن وزن از کجا شروع شد؟
همهاش زیر سر پریاست (میخندد). الان که پریا به سن نوجوانی رسیده، احساس کردم دوست دارد مادر لاغرتر و بشاشتری داشته باشد یا حتی دوست دارد با هم به کوه برویم چون پریا ورزش را خیلی دوست دارد و با شنا، سوارکاری و تنیس هم به خوبی آشناست. انصافا انرژی خوبی هم به من داده؛ مثلا هر موقع که خسته میشوم، میگوید: «مامان! یک مورچه برای رسیدن به دانهاش هزار بار هم که شده تلاش میکند تا بالاخره دانهاش را به خانهاش ببرد، پس خسته نشو.»
برنامهریزی خاصی هم برای کمکردن اضافهوزن دارید؟
بله، با پریا قرار گذاشتیم در طول یک سال ۲۰ کیلوگرم وزن کم کنم و خدا را شکر از بهمن ماه که این برنامه را گذاشتم، توانستهام ۷ کیلوگرم کم کنم.
البته چاقی به ژنتیک هم خیلی ارتباط دارد.
صددرصد همینطور است. خانمهای خانواده ما این ژن را دارند و از یک سنی به بعد چاق میشوند اما با این همه فکر میکنم با کمی اراده میشود به وزن دلخواه رسید.
هیچوقت به این فکر نکردید که اگر کمی لاغرتر شوید، اتفاقهای بهتری حتی در ارتباط با کارتان میتواند بیفتد؟
واقعا این مساله هیچوقت مانع کارم نبوده. مشکل من چیز دیگری است؛ من آدمی هستم که وقتی خیلی از لحاظ فکری درگیرم، دوست دارم غذا بخورم، بهخصوص شیرینیجات و در یک زمانی چون هم درس میخواندم و هم کار میکردم، با خوردن سعی میکردم خودم را آرام کنم برای همین اضافهوزنم بیشتر شد.
گویا از طب سنتی هم در رژیمتان استفاده کردهاید.
همینطور است. ما در ایران گیاهانی داریم که بسیار ارزشمند هستند و به نظر من مثل جواهر میمانند. برای همین به توصیه پزشک از گیاهان و جوشاندههای طبیعی هم استفاده میکنم.
مثلا از جوشانده چه گیاهانی؟
از سبزیهایی مانند جعفری، گشنیز، شیرخشت و چای سبز.
بهنظرتان بهترین ورزش برای کمکردن وزن چیست؟
پیادهروی! باور کنید هیچ زحمتی ندارد فقط کافی است کفش خوب بپوشید و اراده کنید که وزنتان را پایین بیاورید. به نظرم پیادهروی حتی از لحاظ روانی به آدم خیلی کمک میکند چون باعث میشود در یک فضای باز فکر کنی و افکار ناخوشایندت را بیرون بریزی پس پیادهروی را جدی بگیرید.
بزرگترین آرزویتان برای پریا؟
دوست دارم پریا همیشه از لحاظ جسمی و روانی سالم باشد و از ته دل احساس خوشبختی کند چراکه حس خوشبختی چیزی است که آدم خودش به تنهایی میتواند درک کند و کسی نمیتواند به آدم ببخشد.
و یک سوال دیگر؛ شما بسیار انرژی دارید. این همه انرژی از کجا نشات میگیرد؟
۱۷ ساله که بودم، آمدم تا سینمای ایران را فتح کنم. آنقدر انرژی داشتم که همه دوستانم میگفتند تو با این انرژی و با این دویدن و تلاشهای مدام، یک روز کم میآوری و میمیری! امروز واقعا خستهام… اما با وجود این، هنوز هم تلاش میکنم. مساله و آرزوی من این نبوده که تصویر و بازیام در دنیا منتشر شود، اگر قرار است آرزویی داشته باشم، حتما این خواهد بود که روزی داستانهایم در جهان منتشر شود. دوست دارم در جهان حرف بزنم. دوست دارم این حس زن ایرانی در دنیا منتشر شود. علاقه و آرزویم این است که تصویر زن را ترسیم کنم و از وقتی کتابم منتشر شد، دارم به این آیه قرآن فکر میکنم که واقعا من را به درک خودش بیشتر نزدیک کرده است «نوالقلم و مایسطرون» و تو بهتر از من میدانی که یسطرون یعنی چه… مجموعه داستان «چهار چهارشنبه و یک کلاهگیس» شامل ۱۰ داستان کوتاه با عناوین «گروه اکثریت»، «تصمیم»، «زانتیای سیاه»، «شمسالعماره»، «ماما عاشق لاک قرمز بود»، «تصمیم»، «مثل همیشه»، «اسب»، «چهارشنبه و یک کلاهگیس» و «بزک» است.
سلامت