جمعه, ۳۰ شهریور , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

یک پرسش ساده از آدم‌هایی ساده ، «منتظر چه اتفاق خوبی توی زندگیتون هستید؟» + تصاویر

اشتراک:
مهارت های زندگی
 ساعت ۱۶:۱۳ عصر چهارشنبه ۲۳ مهر؛ پل طبیعت؛ سازه‌ای مدرن که چند روز بیشتر از افتتاحش نگذشته است. هوا کمی تا قسمتی دو نفره است و بازار سلفی‌گرفتن، داغ داغ. بعضی‌ها انگار فقط برای سلفی‌گرفتن آمده‌اند. دختری که پشت سرم راه می‌رود به دوستش می‌گوید: «عکسا جون میده واسه کاور». احتمالا منظورش کاور فوتوی فیسبوکش […]

 ساعت ۱۶:۱۳ عصر چهارشنبه ۲۳ مهر؛ پل طبیعت؛ سازه‌ای مدرن که چند روز بیشتر از افتتاحش نگذشته است. هوا کمی تا قسمتی دو نفره است و بازار سلفی‌گرفتن، داغ داغ. بعضی‌ها انگار فقط برای سلفی‌گرفتن آمده‌اند. دختری که پشت سرم راه می‌رود به دوستش می‌گوید: «عکسا جون میده واسه کاور». احتمالا منظورش کاور فوتوی فیسبوکش است.

حس و حال خوب، همه آدم‌هایی را که اینجا هستند و بیشترشان هم اولین باری است که از روی این پل رد می‌شوند، در آغوش گرفته است. در این حال و هوا ما به اینجا آمده‌ایم با یک پرسش ساده از آدم‌هایی ساده، همراه با یک فریم عکس: «منتظر چه اتفاق خوبی توی زندگیتون هستید؟»

«پوریا» سمت چپ: دختری که دوسش دارم جواب مثبت بده

«اسد» سمت راست: کار انتقالی دانشگاهم درست بشه

پوریا و اسد هر دو ۱۹ ساله، بعد از یکی دو تا سلفی می‌خواهند قدم بزنند که سر راهشان سبز می‌شوم و سوالم را اول از پوریا می‌پرسم. یک کم فکر می‌کند: «منتظرم دختری که دوسش دارم بهم جواب مثبت بده.»

– آقا اسد، شما چی؟

– منتظرم کارای انتقالی دانشگاهم جور بشه از تبریز بیام تهران.

«محمود»: منتظر ظهور امام زمان (عج) هستم

محمود ۳۱ ساله، یکی از نگهبانان پل، زیر چشمی حواسش به ماست. اولش نمی‌خواهد رو بدهد و از رسمیت کارش کم کند اما بالاخره بعد از سلام سوال ما را جواب می‌دهد: «منتظر ظهور امام زمان (عج) هستم».

«طاهره» سمت راست: هیچ اتفاقی – «مژده» سمت چپ: یه پول قلمبه برنده بشم

«طاهره» خانم ۶۶ ساله از سراشیبی پل به سمت ما می‌آید. سوالم را می‌پرسم.

– والا منتظر هیچ اتفاقی. از دخترم بپرسید.

اما «مژده» ۳۸ ساله دختر طاهره خانم، بر خلاف مادر، منتظر یه اتفاقاتی هست: «یه پول قلمبه تو قرعه‌کشی بانک برنده بشم».

«مقدم»: موفقیت‌ نوه‌مو ببینم

آقای محترمی در حال پایین آمدن از طبقه بالای پل است. آقای مقدم، ۸۰ ساله.

– سلام. مقدم هستم خبرنگار.

– سلام. فامیلم که هستیم (خنده)

– چقدر خوب. آقای مقدم؛ منتظر چه اتفاق خوبی توی زندگیتون هستید؟

– اگه بگم که تو نمی‌تونی بنویسی. (خنده)

– خب اتفاقی رو بگید که بتونم بنویسم.

– (کمی فکر) منتظرم موفقیت نوه‌مو ببینم. یه پسر ۱۵ ساله با استعداده که پنج تا زبون بلده. ایتالیاست.

– خیالتون راحت قربان. نوه‌تون تا همینجاشم موفقه!

«اسماعیل»: یه پولی جور بشه قسطامو بدم

یکی از آن خوب‌ها این‌طرف ایستاده و مشغول کار است. «اسماعیل» ۳۴ ساله از آن برقکارهایی است که تخصصشان کار در ارتفاع است. وقتی موقع کار نگاهش می‌کنی سرگیجه می‌گیری. می‌گویی همین حالاست که از این بالا بیفتد پایین و با آسفالت بزرگراه مدرس یکی شود. اصرار هم دارد که در حالت پرش و به صورتی که آویزان است از او عکس بگیریم. اما منتظر چه اتفاق خوبی است؟

– یه پولی جور بشه قسط وام‌هامو بدم. باقیشم خدا بزرگه.

«آرش»: ارشد رتبه تک‌رقمی بیارم

یک جوان نسبتا قدبلند از سمت پارک آب و آتش می‌آید. دستش یک کلاه کاسکت سفید هست. عبدالواحد می‌گوید «بریم با این پیک موتوریه بگیریم». نزدیک‌تر که می‌آید سلام می‌کنم و با لبخند جواب می‌دهد. سوالم را می‌پرسم، لبخندش قوی‌تر می‌شود: «منتظرم کارشناسی ارشد MBA رتبه تک‌رقمی بیارم.»

– حالا چرا حتما رتبه تک‌رقمی؟ قبولی خالی کافی نیست؟

– آخه بابام قول داده اگه تک‌رقمی بشم ۵۰۰ میلیون تومن بهم بده. البته ۲۰۰ تاش نقده.

من 😐

کلاه کاسکت 🙁

و «آرش» ۲۴ ساله که هرگز پیک موتوری نبود! 🙂

«حمید»: یه کاریه تو عمان جور بشه برم – «نیلوفر»: منم عمان

مرد میانسالی با یک خانم جوان در حال گفت‌وگو و خنده هستند. مزاحم اوقات شریفشان می‌شوم. «حمید» آقا ۶۳ ساله نمی‌داند که دقیقا چه بگوید تا اینکه «نیلوفر» خانم به کمکش می‌آید: «عمان!»

– آهان، آره عمان.

– واسه مسافرت؟

– نه، یه کاریه تو عمان منتظرم جور بشه.

– شما چی خانم؟ منتظر چه اتفاق خوبی هستید؟

– منم عمان (خنده).

«پاشا»: بالای اون فانوس دریایی باشم

«پایا»: بالای اون برج باشم

پاشا و پایا ۸ ساله و ۱۳ ساله. برادرند. پاشا را صدا می‌زنم. هدفونش را از گوشش درمی‌آورد. سوالم را می‌پرسم. به سمت فانوس دریایی وسط پارک اشاره می‌کند: «اتفاق خوب برام اینه که بالای اون فانوس باشم». پایا هم منتظر اتفاقی در همان مایه‌هاست منتها به نسبت سنش، بزرگ‌تر. او به سمت برج بزرگ جردن که قسمت بالایی‌اش از روی پل معلوم است، اشاره می‌کند: «اتفاق خوب واسه منم اینه که بالای اون برج باشم».

«شکوفه»: پول خونه خریدنمون جور بشه

خانم «شکوفه» ۴۹ ساله با موبایلش در حال عکاسی است. سلام می‌کنم و سوالم را می‌پرسم. با کمی فکر: «تصمیم داریم خونه بخریم. اتفاق خوب اینه که پولش جور بشه ایشالا».

«مصطفی» سمت راست: یه مریض دارم شفا پیدا کنه

«محمدحسین» سمت چپ: کار پیدا کنم

دو مرد به همراه چهار خانم انگار دنبال یک چشم‌انداز خوب برای عکاسی می‌گردند. مزاحم مرد مسن‌تر می‌شوم. حاج آقا «مصطفی» ۵۲ ساله با لهجه عربی می‌گوید: «یه مریض دارم. خارجه. منتظرم ان‌شاءالله خبر شفاشو بشنوم». سوالم را از مرد جوان‌ هم که اسمش «محمدحسین» است، می‌پرسم. انگار که پاسخ سوالمان کاملا بدیهی است و هر کس دیگری هم باید این جواب را بدهد، می‌گوید: «شغل پیدا کنم دیگه».

حالا شما هم همین‌طور که عکس‌ها را یک بار دیگر مرور می‌کنید و منتظر قسمت دوم این گزارش هستید، به سوال ما پاسخ بدهید: «منتظر چه اتفاق خوبی در زندگی خود هستید؟»

ایسنا

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
مهارت های زندگی
بیشتر >