جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

رازهای اخلاقی و کاری رضا عطاران !

اشتراک:
رازهای اخلاقی و کاری رضا عطاران ! مهارت های زندگی
او می تواند در یک فیلم خیلی معمولی راه برود اما همه را بخنداند. وقتی مشغول حرف زدن با اهالی خانه است، ضمن صحبت ها مدام انگشت هایش را روی بخاری بگذارد و از همین شوخی های ریز همه را از خنده روده بر کند. می تواند در هیبت «آقای جبلی» بدون گفتن هیچ دیالوگی […]

او می تواند در یک فیلم خیلی معمولی راه برود اما همه را بخنداند. وقتی مشغول حرف زدن با اهالی خانه است، ضمن صحبت ها مدام انگشت هایش را روی بخاری بگذارد و از همین شوخی های ریز همه را از خنده روده بر کند.

می تواند در هیبت «آقای جبلی» بدون گفتن هیچ دیالوگی موقع هم قدی کردن با «خانم دارابی» در «ورود آقایان ممنوع!» کاری کند که همه ریسه بروند. او وقتی از دستشویی برمی گردد، هیچ چیز خاصی نمی گوید و فقط دست های خسیسش را می مالد به شلوارش اما همه تا مرز انفجار می خندند.

او حتی وقتی جدی هم هست، باز شیرین است. در «بی خود و بی جهت» یک لحظه هم تلاش نمی کند همه را به خنده بیندازد اما کل کل هایش با احمد مهران فر و همسر بی اعصاب و راننده روی اعصاب، تماشاچی ها را به قهقهه می اندازد. در «ترش و شیرین» یک آدم کاملا بی مسئولیت و آویزان است که می خواهد از همه، چیزی بکند اما باز هم دوستش داریم. این محبوبیت در همه نقش ها و فیلم ها چه رازی دارد؟ ما فکر می کنیم این ۵ دلیل ویژگی هایی است که او را به این کاراکتر محبوب و شیرین تبدیل کرده.

کودکانگی و بی قیدی دارد

آن سوی آدم بزرگ ها

روی مبل لم داده ایم و تلویزیون تماشا می کنیم یا در سالن تاریک سینما توی صندلی مان فرو رفته ایم و روی پرده عریض و طویل، مردی را تماشا می کنیم که کارهایش دست کمی از خواهرزاده چند ساله مان ندارد. گاهی به کارش می خندیم و گاهی وقت ها هم لجمان را درمی آورد. بیشتر وقت ها هم کارهایی می کند یا حرف هایی می زند که فکر می کنیم ما خیلی وقت است بزرگ شده ایم. خیلی وقت است که خیلی از کارها را به حساب آدم بزرگ شدن نباید انجام داد و آن وقت است که تازه داستان ما با آدم های دور و برمان شروع می شود.

ما می خواهیم خود رک، بی قید یا حتی بی ملاحظه باشیم اما ور آدم بزرگوارمان می گوید که باید آدم حسابی باشی. بعد لیست بلندبالایی از باید و نبایدها توی ذهن مان ردیف می شود. لیستی که آن را قبول نداریم و فقط به خاطر برچسب آدم بزرگ بودن باید آنها را رعایت کنیم. حالا ما تبدیل به موجود بلاتکلیف و متناقضی می شویم که خیلی وقت ها رفتارهایش با کارهایش زمین تا آسمان فرق می کند اما عطاران نشان داده که حداقل در نقش هایش اینطور این بلاتکلیفی آدم بزرگ ها را ندارد.

او بی خیال از همه دور و بری های خودش است. از دیوار راست بالا می رود. بلند بلند حرف می زند. به راحتی اعتماد می کند. دروغ های بی اهمیت می گوید. بی پروا زیر خنده می زند و هزار و یک رفتار دیگر که آدم بزرگ ها زیرزیرکی یا به شکل ناخودآگاهی انجام می دهند.

عطاران در آخرین فیلمش (رد کارپت که در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد) با مجموعه ای از همه این رفتارها نشان داد که با عطاران آدم بزرگ چندان فرقی ندارد. آن بی قیدی و کودکانگی اش که همه آدم بزرگ ها سعی می کنند آن را پنهان کنند. او به شکل یک فیلم سینمایی درمی آوردش و بدون کمترین نگرانی روی پرده سینما برای صدها نفر به تماشا می گذارد. او می تواند اینطور رو با خودش طرف شود چون هر چه باشد او عطاران است و بی پروایی مشخصه کارهایش.

کمدی منحصر به فرد دارد

کمدی خاکستری

اسم کمدی که به میان می آید، تصاویر مهران مدیری، رضا عطاران و پیمان قاسم خانی بیشتر از هر کس دیگری به ذهن متبادر می شود. سه نفری که به ضرس قاطع کمدی سینما و تلویزیون ایران را می سازند و دیگران در پله های پایین تر و اغلب دنباله رو آنها محسوب می شوند. هر چند که سبک و مسیر هر کدام از این سه نفر هم بسیار با دیگری متفاوت باشد.

در این میان این عطاران است که کمدی هایش به جراحی دقیق و رئال گونه طبقه متوسط جامعه شباهت دارد و عموم ما در طنزش می توانیم مولفه های زندگی و شخصیتی خود یا اطرافیان را پیدا کنیم. او که اوایل راه، به عنوان بازیگر در طنز آیتمی مدیری و بعد با نویسندگی شروع کرد، خیلی زود مسیرش را به سمت کارگردانی تغییر داد تا تبدیل به کارگردانی شود که بی هیچ حراسی و کاملا بی رحمانه، طبقه متوسط جامعه را وارد قاب تصویر تلویزیون می کند. کاری که تا قبل از او تقریبا بعید به نظر می رسید و البته این تصاویر چنان واقعی و دقیق بود که تنها از کسی مانند او برمی آمد. کسی که آنچنان که در مصاحبه ای گفته بود، خودش ماشین نداشت و با تاکسی و اتوبوس رفت و آمد می کرد (نقل به مضمون) و در قلب این طبقه قرار داشت و انگار از خودشان بود.

با چنین شناختی است که عطاران متفاوت از مدیری و قاسم خانی، جنسی از طنز را خلق می کند که از دل نمایش تناقضات رفتاری و اعتقادی این قشر می آید. برخلاف مدیری که اغلب طنزش را آیتمی برگزار می کند و قاسم خانی که کمدی اش را مدیون قرار دادن شخصیت ها در موقعیتی متفاوت است.

این کارگردان بی هیچ تعارف و رودربایستی و گاهی بی رحمانه مناسباتی را در این قشر از مردم نشان می دهد که اگرچه تلخ است اما در عوض آنها را از حاشیه وارد متن قصه کرده و تبدیل به قهرمانان داستان می کند. قهرمانانی عموما خاکستری که صرفا با نمایش همین مناسبات و تناقضات و به دور از افتادن در دام لمپنی و لودگی، کمدی ایجاد می کنند (نمایش برگزاری مراسم ختم در بزنگاه، رابطه داماد و پدر زن در متهم گریخت و …) همین جنس کمدی است که او را از دیگران متمایز و برتر می کند.

کمدی اشخاص خاکستری واقعی که به ضرورت به سمت سیاهی هم متمایل می شوند و سرشارند از نقاط ضعف گولی، سادگی، پول دوستی، دروغگویی، تظاهر و … که البته به جایش مهربانی، خانواده دوستی، زرنگی و انسانیت هم از خودشان نشان می دهند. تصویری به غایت واقعی و جسورانه که در متهم گریخت، ترش و شیرین و بزنگاه پشت سر هم تکرار و در آخری به اوج رسید؛ و شاید همین آیینه قرار دادن مقابل واقعیت بود که افرادی را خوش نیامد.

شجاعت نقد اجتماعی دارد

مهمترین ویژگی یک مرد ۴۶ ساله

مهمترین ویژگی رضا عطاران بامزگی اش نیست. این درست که کاراکترهای داستان های او را جای دیگری نمی توانید پیدا کنید، درست است که جزییات فراوانی که در هر پلان از کارهایش می بینیم، لذت تماشا را دو چندان می کند و قبول که ریتم قصه هایش تند است و آب نمی بندد اما کارهای او اکثرا با مسائل اجتماعی گره خورده اند. او شیفته دقت و توجه به آدم ها و موقعیت های ظاهرا «معمولی» جامعه است. کسانی که ما بی اعتنا از کنارشان رد می شویم، برای عطاران «مساله» اند. موقعیت های تکراری هزار بار تجربه شده هم همینطور.

در خانه به دوش قصه اصلی درباره رفتن شخصیت اصلی به مالزی است. درست همان موجی که آن سال ها بخشی از قشر کم درآمد جامعه ایرانی را به خودش مشغول کرده بود. به بهانه این خط قصه (که خب هیچ وقت هم اتفاق نمی افتاد) ما با فضاهایی روبرو می شدیم که اگرچه بین مردم درباره اش صحبت می شد اما رسانه های رسمی علاقه چندانی بهش نداشتند.

رفتن به کشورهای دور و بر برای کار، شرکت هایی که این نقل و انتقال را انجام می دهند، کلاه برداری هایی که برای مراجعه کننده های ناچار و ساده لوح رخ می دهند و … او این نگاه نقادانه اجتماعی را که متعلق به خودش هم هست و مشابهی ندارد، تقریبا در تمام کارهایش دنبال می کند.

در متهم گریخت، خانواده ای از یکی از شهرهای اطراف تهران به پایتخت می آیند چون کاری برای مرد خانواده پیدا شده که در واقع نشده و آنها را آواره می کند. در ترش و شیرین مشکلات آدم پولدارها هم به مال فقیرها اضافه می شود و در بزنگاه نگاه اجتماعی عطاران به مناسبات یک خانواده متوسط ایرانی به اوج می رسد.

اما طنز اجتماعی پدیده خیلی جدیدی نیست. خیلی های دیگر هم سراغ این قبیل داستان ها و کمدی ها می روند. چیزی که مهر اختصاصی عطاران را به سریال هایش می زند، جسارت و شجاعتی است که او در پرداخت موقعیت های معمول جامعه دارد.

قسمت های اول سریال بزنگاه را یادتان هست که در آن رفتار خانواده مرحوم در خانه و در مراسم خاکسپاری و ختم با جزییات تمام به تصویر کشیده شده بود و گاهی آنقدر در بعضی جاها ریز می شد که به بعضی ها حس توهین می داد؟ (شکل محاسبه روز چهلم و بحث مبسوطی که بین اعضای خانواده درمی گیرد، یکی از نمونه های کوچک این ماجراست).

قضیه همین است. عطاران جسورانه و با همان نگاه تیزبین نقادانه اش وارد موقعیت های عادی زندگی مردم می شود و این قدرت را دارد تا از دل آن «هیچی» بهترین و جذابترین درام های اجتماعی سال های اخیر تلویزیون را بیرون بیاورد. مهمترین ویژگی رضا عطاران بامزگی اش نیست، شجاعت و جسارتش است.

با مخاطب فاصله ای ندارد

ورود هیات همراه ممنوع

«سلام آقای عطاران!  شما همچنان نمی خواین مصاحبه کنین؟» عصر یک روز بارانی بود، توی سالن سینما عصر جدید. با احسان عمادی رفته بودیم سینما. بخاری قدیمی جلوی بوفه، طبق معمول بوی نفت می داد و دخترها و پسرها طبق معمول روی سکوی پایین پله ها نشسته بودند در انتظار شروع شدن «ورود آقایان ممنوع».

رضا عطاران، کمی آنطرف تر، آنجایی که میز و صندلی های پلاستیکی چیده اند، داشت قدم می زد. مثل همیشه کلاه خاصی روی سرش بود. ریش هایش را اصلاح نکرده بود. یک کت تک خاکستری به تن داشت و گهگاه نگاهی به ساعتش می انداخت. او هم آمده بودفیلم را اینجا تماشا کند. برعکس همه سلبریتی هایی که می روند سینما آزادی یا اریکه یا نهایتا پردیس ملت.

تنها آمده بود، برعکس ستاره هایی که یک دوجین عاشق و فدایی و پیشقراول و هیات رسمی همراه خودشان می کنند. توی چشم کسی نگاه نمی کرد. حتی کلاهش را بالاتر نمی برد که شک تین ایجرهایی که پف فیل می خوردند و با کنجکاوی نگاهش می کردند برطرف شود. اینقدر رفتارش معمولی بود که شک می کردی واقعا رضا عطاران باشد.

سوالمان را که شنید، از همان خنده های صدادار معروف خودش کرد و گفت: «خوبین؟ بچه ها خوبن؟ اسمتون چیه؟» خودمان را معرفی کردیم. دستمان را گرفت و برد کنار صندلی های پلاستیکی «چشمای منو نیگا کنین! خیلی سرم شلوغه این روزا، حتی نمی رسم بخوابم، چه برسه به مصاحبه. یه وقت فک نکنین دارم کلاس می ذارما، نمی رسم جان ایمان!»

این کلمه آخر را یک جوری زیرپوستی گفت که فکر کردیم واقعا پسرخاله ایم. دست دادیم و خداحافظی کردیم. تا وقتی فیلم شروع شود، اوضاع عطاران واقعی همینجوری بود. گهگاه آدم ها می آمدند سراغش، همان صدای خنده آشنا بلند می شد. یک گپ و گفت دو دقیقه ای شکل می گرفت و نهایتا به یک عکس سلفی دو سه نفره ختم می شد. آن شب، آنجا، وسط بوی قاطی شده نفت و باران، رضا عطاران همان قدری ساده و دوست داشتنی بود که چند دقیقه بعد توی ورود آقایان ممنوع می دیدیمش.

بی حاشیه است

جدی نگیرید!

همسر او از اهالی سینماست. نام او را می دانید؟ یک بار در فیلم «صندلی خالی» با خودش همبازی بوده؟ عطاران احتمالا دستمزد بالایی می گیرد. این حداقل حق اوست اما می دانید چقدر؟ تال به حال شنیده اید که فقط برای یک بار عددی نجومی درباره قرارداد او منتشر شود؟ به گوشتان خورده که او زد و بند و رازهایی مگو در پشت پرده سینما و زندگی شخصی اش داشته باشد؟

نه، چون او بی حاشیه است. چون او ترجیح می دهد در متن زندگی کند. حتی وقتی برای چند سال ممنوع شد، رفت ازدواج کرد و یک دفتر پخش مواد غذایی زد و با یک وانت آبی در سوپرمارکت های شهر چیپس و مربا و پفک پخش کرد. خودش هم هنوز نمی داند آن چند سال چرا ممنوع از کار بوده اما برایش مهم نیست.

برای او اهمیت ندارد که دیگران از حرف های جنجالی او، از «من آدم رکیکی هستم و به سینمای سخیف تعلق دارم» و از «شلوار پایین کشیدن برای خنداندن مردم» کوه بسازند. او بلد است توضیح بدهد «از نظر من خیلی از این مواردی که شما به عنوان شوخی رکیک ازش یاد می کنید، مسائلی است که در تمام زندگی شما در جریان است. هیچ کدام از این بخش ها مثل فحش دادن و … مواردی نیست که نخواهیم از آنها صحبت کنیم.»

او می تواند کاری کند که اعتراض بزرگی مثل مشایخی به حرف هایش را به یک دعوای پوچ تبدیل نکند و به راحتی توضیح دهد که این نقل قول از او فقط یک سوءتفاهم ساده بوده و همه به این حرفش اعتماد کنند چون او با خودش، با زندگی اش و با مردم صادق است. چون اعتقاد دارد «دنیا را نباید جدی گرفت. اصلا همین جدی گرفتن بیخودی دنیاست که یک جمله ساده از من اینقدر بزرگ می شود، بدون اینکه اصلا توجه کنند من چی گفتم … بابا داریم کار می کنیم که بگذرد. آن بازی کودکانه ای که داشتیم حالا (با سینما) یک خرده جدی تر شده.»

او به خاطر همین تمیز زندگی کردن، گیر حاشیه ها نمی افتد و هنوز همان بچه دوست داشتنی محله «ضد» مشهد است که خلاف سنگینش سیگار کشیدن است و آواز خواندن در خلوت های خودش.

همشهری جوان

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
مهارت های زندگی
بیشتر >
آرون گروپس