پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

شعر کودکانه علی اصغر حسین (ع)

اشتراک:
شعر علی اصغر حسین کودک و نوزاد
ما در این مطلب قصد داریم شعر علی اصغر حسین را برایتان به اشتراک بگذاریم

حضرت علی اصغر کوچکترین شهید حادثه کربلا بودند که کودکان
همه ساله در ماه محرم مراسمی به یاد این شهید کربلا عرضه می دارند
ما در این مطلب از پرشین وی شعر علی اصغر حسین را برایتان آماده کرده ایم
در ادامه همراه ما باشید

شعر علی اصغر حسین

کودکی که پر کشید و رفت

خالی است جای کوچکش

خاک کربلا همیشه ماند

تشنه‌ی صدای کوچکش

داشت غربتی همیشگی

چشم آشنای کوچکش

توی ذهن کربلا هنوز

مانده ردّپای کوچکش

حرف‌های او بزرگ بود

مثل دست‌های کوچکش

ناخدای قلب‌های ماست

قلب با خدای کوچکش

برای علی اصغر

شعر علی اصغر حسینشعر علی اصغر حسین

بیشتر بدانید از شعر کودکانه مذهبی

قصه ی شهید کوچولو

مامان جونم شبا برام همیشه

قصه می گه، قصه نگه نمیشه

می یادتویِ رختخوابَم، کنارم

می بینه که نخوابیدم، بیدارم

ازش میخوام قصه بگه بخوابم

زودی میرم تا بیا رم کتابم

دیشب برام یه قصه ی جدید گفت

قصه ی یک کوچولوی شهید گفت

چشام پر از گریه شد و خوابیدم

خوابِ علی کوچولو رو می دیدم:

مامانِ اون دیگه براش شیر نداشت

دستایِ خسته ی مامان گیر نداشت

تشنه بودن تویِ بیابونِ داغ

رو زمینا، به جای آب، خون داغ

بابا دیگه تنهایِ تنها شده

بعدِ عمو قامتِ اون تا شده

آخه عمو رفته بود آب بیاره

امّا حالا علی عمو نداره

دشمنا هی می رقصن و می خندن

آ بو به رویِ خیمه ها می بندن

شعر کودکانه

تنها بابا رفته تو میدونِ جنگ

میزنن اونا به بابا همش سنگ

دلِ علی، دیگه طاقت نداره

بی بابا از دنیا علی بیزاره

می اُفته پایین از تویِ گهواره

عمّهِ میره که بابا رو بیاره

بابا میاد،علی رو برمیداره

می بینه که علی رَمَق نداره

علی رو تویِ بغلش می گیره

میگه:آهای! بچم داره می میره

نامردما اگه با من دشمنید

بچه هامو لااقل آزار ندید

بچه ها آخه نازکن مثلِ گل

تو تشنگی خوب ندارن تحمل

نگاه کنین این کوچولو چه تشنس

شعر علی اصغر حسینشعر علی اصغر حسین

بین شما آیا یه مهربون هس؟-

آب بیاره کمی برایِ علی؟

نبود یه مهربون تو اونها ولی

دشمنایِ ظالم و نامهربون

با نیزه و شمشیرایِ فراوون

اسمِ یکی حرمله ی کاهلی

از همه بدتر تویِ سنگین دلی

نگاهی کرد اون به گلویِ علی

تیری زد از دور به سویِ علی

گلویِ نازکِ علی پاره شد

خالی دیگه همیشه گهواره شد

خنده ای کرد علی به رویِ بابا

پر کشید آروم سویِ آسمون ها

توآسمون پر شده از ستاره

بابا دیگه علی کوچولو نداره

به لب هایِ علی، بابا نگا کرد

دستاشو پر، از اون قطره خونا کرد

پاشید بالا خونایِ اون نازنین

حتّی یه قطره هم نریخت رو زمین

فرشته ها مسابقه گذاشتن

با پرا شون خونا رو برمی داشتن

نوری می شد قطره هایِ خون اون

میبُرد فرشته ها رو تا آسمون

گفت بابا آسونِ این سختی ها

چون می بینه تموم اون رو خدا

جزای آدم بدا رو اون می ده

میدونه چی بر سرِ ما اومده

کاش می بودم پیش بابای علی

کمک می کردم به امامِ خودم

کنارِ نامِ اون همه ستاره

جا وا می کردم واسه نامِ خودم

برگرفته از کتاب بهار ماندنی / خبری از خورشید

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس