پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

قصه کودکانه گردش لاک پشت ها

اشتراک:
قصه گردش لاک پشت ها کودک و نوزاد
ما در این مطلب دو داستان زیبای کودکانه را برایتان به اشتراک خواهیم گذاشت

داستان های کودکانه می توانند برای رشد و خلاقیت کودک بسیار مناسب باشند. ما در این مطلب از پرشین وی قصد داریم، دو داستان زیبای کودکانه پیرامون لاک پشت ها ، قصه ای کودکانه و آموزنده درباره عاقبت کار بد و همچنین قصه گردش لاک پشت ها را به اشتراک بگذاریم.

قصه گردش لاک پشت ها

وسایلشان را جمع کردند و به راه افتادند و بعد از یک هفته به آن
بیشه قشنگ رسیدند.

سبدهایشان را باز کردند و سفره را چیدند ولی یکدفعه مامان لاک پشته با ناراحتی گفت : یادم رفت درقوطی
بازکن را بیاورم.

پدر لاک پشت به پسرش گفت : پسرم تو برگرد و آن را بیاور.

پسرک اول قبول نکرد ، ولی پدر برایش توضیح داد که ما بدون دربازکن نمی توانیم قوطی ها را باز
کنیم و چیزی بخوریم و صبر می کنیم تا تو برگردی.
ما به تو قول می دهیم.

پسرک با ناراحتی به راه افتاد

سه روزگذشت ، آنها خیلی گرسنه بود.ولی چون قول داده بودند ، باز هم
انتظار کشیدند.

قصه گردش لاک پشت هاقصه گردش لاک پشت ها

یک هفته گذشت ، مادر به پدر گفت : می خواهی چیزی بخوریم ، او که نخواهد فهمید.

پدر گفت : نه ما قول داده ایم و باید صبر کنیم.

خلاصه سه هفته گذشت.مادر گفت : چرا دیر کرده باید تا حالا می رسید.

پدر گفت : آره حق با شماست ، بهتر است تا او برگردد ، لااقل میوه ای بخوریم.

آنها میوه ای بر داشتند اما قبل از اینکه بخورند صدایی به گوششان رسید که گفت : آهان ! می
دانستم تقلب می کنید.

این صدای بچه لاک پشت بود که از پشت بوته ها بیرون آمد.

و گفت : دیدید زیر قولتان زدید ؟ چه خوب شد که نرفتم !

بیشتر بدانید از قصه ای کودکانه و آموزنده درباره عاقبت کار بد

آفریقا یکی از قاره های کره زمین است. در قاره آفریقا مردم با نژادها و دین های مختلفی زندگی می کنند. کشورهایی مانند تانزانیا، تونس، اوگاندا، زامبیا، کابین، مراکش و… در قاره آفریقا هستند. مردم آفریقا قصه های فراوانی برای کودکان خود دارند.

قصه شب”لاک پشت و میمون و درخت موز”:  در یک روز گرم و آفتابی لاک پشتی در کنار رودخانه لم داده بود و آواز می خواند. ناگهان دید چیزی شناکنان به طرفش می آید. وقتی نزدیک شد لاک پشت فهمید که یک درخت موز است. لاک پشت به سرعت توی رودخانه پرید و درخت موز را به کنار رودخانه هل داد، اما هر کاری کرد نتوانست آن را روی زمین بکشاند.

میمونی در همان نزدیکی روی شاخه یکی از درختان بازی می کرد. لاک پشت به او گفت: «به من کمک کن تا آن را به باغم ببرم و بکارم.»

میمون نگاهی به درخت موز انداخت. هوس خوردن آن را کرد و گفت:«به شرطی به تو کمک می کنم که در درخت شریک بشوم.»

لاک پشت قبول کرد. آنها درخت را به باغ بردند. لاک پشت گفت: «حالا باید سوراخی بکنیم تا درخت را بکاریم.»

میمون گفت: «ای وای! نه! مگر قرار نشد با هم شریک شویم؟ »

لاک پشت گفت: «خوب درخت را می کاریم. وقتی میوه داد، میوه ها را نصف می کنیم.»

میمون قبول نکرد و گفت: «نه! این جوری نمی شود. فایده ای ندارد. از همین حالا باید درخت را نصف کنیم.»

قصه گردش لاک پشت ها

کار خوب

هرچه لاک پشت اصرار کرد، میمون قبول نکرد و سهمش را همان وقت می خواست لاک پشت با ناراحتی درخت را نصف کرد. میمون نگاهی به بالای درخت انداخت که شاخه های جوان و برگ های سبز داشت و گفت:«قسمت بالا مال من.» بعد سر درخت را گرفت و با خودش برد تا در جای دیگری بکارد

درخت میمون خیلی زود خشک شد و برگ هایش زرد شد، اما درخت لاک پشت که ریشه داشت، روز به روز بزرگ تر شد تا آنجا که بعد از مدتی میوه داد. وقتی موزها رسیدند، لاک پشت که نمی توانست از درخت بالا برود، مجبور شد یک بار دیگر پیش میمون برود و از او کمک بخواهد. لاک پشت به میمون گفت: «اگر موزها را برایم پایین بیندازی، حتما به تو هم موز خواهم داد.»

قصه گردش لاک پشت هاقصه گردش لاک پشت ها

میمون با خوشحالی قبول کرد و از درخت بالا رفت. لاک پشت هرچه پایین درخت انتظار کشید، از موز خبری نشد. میمون بالای درخت جا خوش کرده بود و موزها را یکی یکی می خورد و پوستشان را پایین می انداخت و می گفت: «آن دفعه گولم زدی! حالا هم من همه موزها را خواهم خورد.»

لاک پشت خیلی ناراحت شد. بوته های خار را جمع کرد و دور ریخت. میمون آخرین موز را هم با خوشحالی خورد و از درخت پایین پرید، اما پریدن همان و افتادن در بوته های خار همان. میمون از درد بالا و پایین می پرید و لاک پشت هم دلش را گرفته بود و به اداهای میمون می خندید.

تبیان / سرسره

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس