این دختر ۱۴ساله به پایان راه رسیده است؟
براساس آمار، انگیزه خودکشی معمولا اختلافات خانوادگی، مشکل درتحصیل و ازدواج، شکست و ناامیدی، فقر و تنگدستی، استرس، تنهایی
و اعتیاد بوده که از میان اینها اختلافات خانوادگی سهم زیادی دارد.
در این میان بیشترین دلیل خودکشی در نوجوانان ایجاد فاصله و فقدان رابطه مناسب بین فرزندان و والدین است؛
فاصله ای که موجب می شود والدین درک درستی از وضعیت فرزندان خود نداشته باشند.
این نکته هم مهم است که وقتی نوجوانی دست به خودکشی می زند همه تحت تاثیر قرار می گیرند، بنابراین
گاهی اوقات نوجوان برای جلب توجه اقدام به این کار می کند.
گاهی اوقات هم ممکن است تحت تاثیر دوستان بخواهد این کار را انجام دهد.
مهم این است که والدین باید در این دوران حساس به احساسات فرزندشان توجه داشته باشند و او را در
خلأ عاطفی قرار ندهند.
در اینجا ماجرای دخترنوجوانی را با هم می خوانیم که خودکشی را راهی برای فرار از اوضاع نابسامان خانواده دانسته
است.
سپس تحلیل خانم طاهره ثانوی، روانشناس را درباره اتفاقی که برای این نوجوان افتاده، مرور می کنیم.
هر روز دعوا، هر روز…
از بچگی شاهد دعواهای تمام نشدنی پدر و مادر بود.
این وسط گاهی اوقات هم تنبیه بدنی می شد طوری که در دوران دبستان اولیای مدرسه، پدر و مادر را
برای پاسخگویی در مورد علت جاهای تنبیه که روی بدنش مانده بود، احضار کردند.
جر و بحث در خانه تمامی نداشت.
حالا که ۱۴ سالش شده و در کلاس دوم راهنمایی درس می خواند، خسته است.
۴ سال است که این درگیری ها بیشتر شده و فضای خانه به شدت متشنج است.
طوری که هرشب منتظر است بعد از آمدن پدر به خانه، درگیری شروع شود و با زد و خورد و
مداخله او و برادر ۵ ساله اش تمام شود.
اگر طرف مادرش را بگیرد، پدر عصبانی می شود و کتکش می زند اگر هم از پدر طرفداری کند مادر
تهدید می کند که تنهایش می گذارد و تا آخر عمر دیگر نمی تواند مادرش را ببیند.
پدر به او انگ فساد می زند
بیشترین مشکلش با پدرش است.
فکر می کند پدرش هیچ وقت به او اعتماد نداشته و ندارد.
شاهدش هم تهمت هایی است که به او می زند.
او مدام از سوی پدر قضاوت می شود و از نظر روانی تحت فشار قرار می گیرد.
پدر همیشه از الفاظ رکیک استفاده کرده و او را متهم به فساد اخلاقی می کند.
شاد بودن او، باعث می شود از سوی پدر مورد تمسخر قرار گیرد.
پدر سعی دارد عزت نفس او را در میان فامیل و اطرافیان از بین ببرد و این او را آزار
می دهد، تهمت های پدر تمامی ندارد.
مادر بارها در مقام دفاع از او برآمده اما مورد خشم پدر قرار گرفته و کتک خورد.
در این مواقع او معمولا تهدید به جدایی از برادر ۵ ساله اش می شود و این برای او بسیار
ناراحت کننده است.
پدر و مادر آنقدر درگیر اختلافات شان هستند که کاملا از او و برادر کوچکش غفلت کرده اند.
پدر و مادر بارها و بارها در حضور بچه ها عنوان کرده اند که بعد از طلاق آنها را نمی
خواهند و این ضربه مهلکی برای این دختر نوجوان و برادرش است.
این دختر می خواهد تنها باشد
تنها چیزی که می خواهد این است که تنها باشد، او دنبال تنهایی می گردد.
می خواهد از خانه فرار کند.
از خانه خسته است و برایش حکم قبرستان را دارد.
خیلی وقت است که آدم های این خانه احساس یکدیگر را نابود می کنند و او دوست ندارد در چنین
خانه ای باشد.
او حتی از لباس هایی که در خاطرات بد و خوبش همراهش بودند بیزار است.
نمی دانست چرا مانند بقیه نمی تواند از خوبی ها و قشنگی های زندگی لذت ببرد.
از آرزوهایش فاصله گرفته و حالا حتی حوصله درس خواندن ندارد.
او تمام این دردها را در خود نگه می دارد و خانواده مثل همیشه بی خبر از احوال او هستند.
احساس محبت در او کشته شده چون این طور فکر می کند که مردم نه با زبان شان بلکه با
نگاه شان می خواهند به او بفهمانند که اگر خانواده اش دوستش داشتند، هیچ وقت از هم جدا نمی شدند
و او را درک می کردند.
تنهایی ثبت می شود
این دخترمی خواهد از این وضعیت خودش را نجات دهد.
او خلأهای عاطفی زیادی دارد و یکی از راه های فرار از کشمکش های خانوادگی را برقراری دوستی های
زودگذر می داند.
ابتدا این دوستی ها از نظر او رضایت بخش هستند اما در نهایت دردناک و تاسفبار می شوند.
همین می شود که شکست عشقی را تجربه می کند.
حالا اوضاع متشنج خانه با وضعیتی که برایش پیش آمده غیرقابل تحمل به نظر می رسد همین می شود که
وقتی در حمام است نگاهش به تیغ می افتد.
آن را برمی دارد و روی پایش با تیغ می نویسد «تنهایی».
پدر و مادر با دیدن این صحنه عصبانی می شوند و او طبق معمول مورد خشم و غضب آنها قرار
می گیرد.
وقتی زندگی را نمی خواهد
یک شب که پدر شروع به فحاشی به او می کند، مادر تحمل نمی کند و او هم وارد بحث
و دعوا می شود طوری که پدر اقدام به خشونت فیزیکی می کند و در نهایت با دخالت بچه ها
ماجرا به پایان می رسد.
صبح که از خواب بیدار می شود، این بار با سرزنش های مادر رو به رو می شود.
آماده می شود و به مدرسه می رود.
او قبلا با ۲ نفر از هم کلاسی هایش درددل کرده است.
آنها هم از وضعیت زندگی شان راضی نیستند و با هم به این نتیجه می رسند که راهی پیدا کنند.
آن روز طبق برنامه قبلی تعدادی قرص به مدرسه می برد و به اتفاق دوستانش آن را مصرف می کند.
قرص ها آنها را بی حال کرده است.
همین امر موجب می شود یکی از اولیای مدرسه متوجه شده و آنها را به بیمارستان منتقل کند.
در این شرایط پدر به دنبالش می آید اما مادر بعد از اطلاع از وضعیت جسمی اش با طعنه
و کنایه با او صحبت می کند و بازهم شخصیتش را زیر سؤال می برد حالا او به شدت غمگین،
مضطرب و افسرده به نظر می رسد.
گاهی اوقات سعی می کند با جویدن ناخن اضطرابش را کمتر کند.
آرزوی این دختر شاید چندان بزرگ نباشد.
او فقط یک خانواده می خواهد که در کنارشان احساس آرامش کند، خانواده ای که وقتی سال تحویل می شود
در کنار هم باشند و به هم تبریک بگویند.
تحلیل روانشناختی
دکتر طاهره ثانوی، روانشناس بالینی
پدر و مادر این نوجوان از ابتدای زندگی مشترک شان در زمینه های
مختلف با هم اختلاف داشتند اما شیوه حل اختلاف ها را هم نمی دانستند، بنابراین فاصله آنها روز به روز
بیشتر شده تا جایی که ارتباط خود را با بستگان هر ۲ طرف قطع کردند و رفته رفته طلاق روانی
بین آنها اتفاق افتاده است.
اما ممکن است بپرسید که چرا این ۲ از هم جدا نمی شوند؟ متاسفانه مصلحت های مالی مانع از این
امر شده و هیچ یک نمی خواهند مسئولیت این تصمیم گیری و حضانت بچه ها را به عهده بگیرند و
خطاها را به گردن دیگری می اندازند و دنبال مقصر هستند.
صرف نظر از اینکه این زن و شوهر هر کدام مشکلاتی در کودکی خویش داشتند اما در حال حاضر شیوه
حل مسئله آنها الگویی برای دخترشان است و چون این الگو کارآمد نیست هم خودشان و هم فرزندشان به بن
بست رسیدند.
این وضعیت بحران های دوران بلوغ را دوچندان می کند.
در دوران بلوغ به دلیل تغییرات هورمونی معمولا نوجوانان نوسانات خلقی را تجربه می کنند و در اغلب مواقع غمگین
هستند اما در شرایط عادی این غمگینی زودگذر بوده و ممکن است همان نوجوان را ساعتی بعد در اوج شادی
و شعف مشاهده کنید اما در مورد این نوجوان عواملی مانند مشکلات خانوادگی، مشکلات مالی، تنهایی و نداشتن همدلی که
مثل یک دوست سنگ صبورش باشند تغییرات خلقی شدیدتر شده و غالب اوقات این دختر غمگین است.
متاسفانه خودکشی در این سن بیشتر با برنامه قبلی صورت می گیرد و فریادی برای کمک است که اگر نادیده
گرفته شود برای بار دوم خطرناک تر خواهد شد.
آفتاب