عوامل بروز همسر آزاری
گرفته میشود و موارد زیادی از آن وجود دارد که پنهان میماند، همسرآزاری است.
با این که از اسم چنین عبارتی اینطور برمیآید که شامل آزار رساندن زنها به شوهرانشان نیز میشود اما در
کشور ما این مقوله بیشتر شامل آزار مردان به زنان است.
این آزار جنبههای مختلفی دارد که شناختهشدهترین آنها آزار جسمی است اما موارد دیگری از جمله آزار روانی، آزار جنسی
و آزار اقتصادی نیز وجود دارد که میتوان گفت آزار روحی و روانی از مهمترین آنهاست که با وجود این
که دیده نمیشود اما بعضا تا آخر عمر با افراد خواهد ماند و آنها را اذیت خواهد کرد.
در بررسی چنین قضیهای آنچه اهمیت زیادی دارد این است که همسرآزاری اصلا چرا به وجود میآید؟ در پاسخ به
این سوال باید به نقش مهم اجتماع اشاره کرد و گفت همسرآزاری معلولی از علتهاست.
افراد ذاتا آزاردهنده به دنیا نمیآیند بلکه این شرایط خانوادگی و محیطی است که آنها را تبدیل به افرادی پرخاشگر
و آزاردهنده میکند.
مطالعاتی که روی افراد بزرگسال پرخاشگر انجام گرفته این نتیجه را داده است که بیشتر آنها در کودکی در خانوادهای
زندگی میکردهاند که آرامش نداشته، پدر و مادر مدام در حال دعوا کردن با یکدیگر بودهاند، به فرزندانشان زور میگفتهاند
و اعتیاد داشتهاند.
نقش دولتها را نیز نباید در این میان نادیده گرفت چرا که خشونت و وضعیت روحی و همچنین روابط اجتماعی
و شرایط زندگی افراد به مقدار زیادی به وضعیت مالی و وضعیت اشتغال آنها بستگی دارد.
افرادی که کار داشته باشند از سویی از یک پرستیژ و جایگاه اجتماعی برخوردارند که به آنها اجازه رفتارهای نابجا
و بزهکارانه را نمیدهد و از سوی دیگر از وضعیت رفاهی مناسبی برخوردارند که متضمن آرامش و درنهایت رفتارهای درست
آنها با دیگران است.
این که دیده میشود میگویند درصدی از مردم دچار اختلالات روانی هستند، پرخاشگر شدهاند، درگیریهای خیابانی و استفاده از سلاح
سرد و …
در جامعه زیاد شده را نمیتوان فقط و فقط به خود افراد نسبت داد و گفت با چند جلسه مشاوره
و روانپزشکی و یا آموزش و آگاهی میتوان این آمار را تعدیل کرد بلکه مساله مهمی که وجود دارد این
است که نقش اجتماع بسیار پررنگ است.
در ایران سریع به افراد انگ بیمار روانی و افسرده و عصبی زده میشود و از زیر بار مسوولیت شانه
خالی میشود اما اگر علل و عواملی در بروز این حالات وجود داشته باشد نمیتوان اسم “بیماری” را روی آن
گذاشت و باید گفت “مساله”ای است که باید حل شود.
وقتی افراد بیکار بوده یا درآمد مناسبی نداشته باشند، امید به زندگیشان کم شده، درجه بردباری آنها پایین آمده، افسرده
و عصبی شده، بیزاری از دیگران در آنها به وجود میآید و با کوچکترین قضیهای از کوره در رفته و
خشم خود را سر دیگران خالی میکنند.
فردی که در محل کار خود از وجهه خوبی برخوردار نباشد، رییس یا سایر همکاران به او زور بگویند، به
خاطر رقابتهای مداوم با دیگران بر سر تصاحب شغلش تحت فشار و استرسهای زیاد باشد، در جامعه به خاطر گرفتن
حقش با دیگران درگیر شود، در سازمانها و ادارات مختلف به او اهانت شود، بیکار باشد یا حتی اگر کار
دارد مدام نگران امنیت شغلی و امنیت سرمایه خود باشد و به طور کلی احساس کند از طرف جامعه و
دولت به او بیتوجهی شده و جایی در میان مردم و برنامههای دولتمردان ندارد به طور ناخواسته و تدریجی عصبی
شده و زمینه بروز انواع خشونت در او به وجود میآید.
شرایط خانوادگی هم به همین صورت است.
درست است که رسیدن به مقوله همسرآزاری یا کودکآزاری یا به طور کلی دیگرآزاری از طرف یک شخص صورت میگیرد
و همه افراد او را محکوم میدانند اما نباید فراموش کرد که جامعه او را به اینجا کشانده است.
وقتی فرد خسته و عصبی و ناراضی به خانه پا میگذارد، ممکن است اتفاقاتی اینچنین روی دهد و بر سر
مسائل کوچک و بزرگ با همسر یا فرزندش درگیر شده و به آنها آسیب جسمی یا روانی وارد کند.
پس از آن، این چرخه معیوب و تاسفبار ادامه پیدا کرده و همان شخص که در خانواده آزار دیده به
آزار دیگران میپردازد یا به اعتیاد، فرار از خانه و سایر بزهکاریها رو خواهد برد.