نقش خانواده و مدرسه در مهارتهای رفتاری
است.
نخست رفتارهای پرخاشگرانهای که در نوجوانان دیده میشود و سپس انگیزه قاتل از شرکت در نزاع که در واقع طرفداری
از دوستش بوده است.
آنچه مسلم است نوجوانی دوره پرسش و گذر از هیجانات روحی است اما متاسفانه در جامعه ما آنطور که باید
و شاید فرهنگ مواجهه پرخاشگری و کنترل خشم – به عنوان یکی از هیجانات- نهادینه نشده و نه در خانواده
و نه در مکانهای دیگر افراد نمیتوانند خشم و پرخاشگری خود را برونریزی کنند.
حال آنکه باید در خانواده بسترهای لازم برای مبارزه با خشم که یکی از مهمترین مهارتهای زندگی و روابط بین
فردی و اجتماعی نوجوان است، فراهم شود، اما برخی خانوادهها چنین جایگاهی را برای نوجوان ندارند.
حتی ممکن است فرد در خانواده کتک بخورد و ناسزا بشنود و در واقع خانواده به بستری به عنوان خشونت
علیه نوجوان تبدیل شود و او را به سوی رفتار پرخاشگرایانه سوق دهد.
عدهای از افراد جامعه که در کودکی و نوجوانی قربانی رفتار پرخاشگرانه و خشن خانواده بودهاند در حقیقت زخمخورده هستند
و در آینده پرخاشگری را در رفتار زناشویی نیز بروز میدهند.
عدهای نیز در سنین پایینتر و با ارتکاب جرم در نوجوانی بازتاب خشونتها را به نمایش میگذارند.
علاوه بر این موضوع، تاثیرپذیری در سنین کم نیز بسیار حایزاهمیت است.
در واقع تاثیرپذیری در نوجوانی است که معنا و مفهوم پیدا میکند.
در این دوره افراد همبستگی بالایی با هم دارند و چه بهتر که این همبستگی در جهت مثبت و اهداف
والا باشد.
اما مشکل زمانی خود را نشان میدهد که افراد مشکلدار و پرخاشگر یکدیگر را پیدا کنند و در حالیکه خودشان
زمینه هیجان و مشکلات حلنشده را دارند و نحوه تربیت آنها ضعیف و ناکارآمد بوده، با ورودشان به گروه و
تعامل با یکدیگر تنشهایشان تشدید میشود و با رفتارهایی که انجام میدهند خود را به خطر میاندازند یا به دیگران
صدمه میزنند.
به عبارتی تنش و فشار روانی، حالت تدافعی و انگیزههای نفرتآمیز و تلافیجویانه را که با نزاع و ضرب و
شتم همراه است در این گروهها بیشتر شاهدیم و این رفتارها به خاطر ساختار گروه و به هواخواهی افراد آن
از یکدیگر به کرات تکرار میشود؛ گروهی که به طور طبیعی رهبر و اعضای آن رفتار تکانشی و مقابلهجویانه بیمارگونه
دارند در راستای حمایت از یکدیگر وارد عمل میشوند و دست به جرم میزنند.
برای جلوگیری از چنین رفتارهایی به نظر میآید باید چند توصیه را در نظر بگیریم: کارکرد نهاد خانواده باید مورد
دقت دوباره و بررسی قرار گیرد.
خانوادهها باید از آموزش تربیتی صحیح و مهارت در تربیت فرزندان خود برخوردار باشند و از آن استفاده کنند.
بستر جامعه توسط خانواده باید اصلاح شود به نحوی که مردم بتوانند مقابله با خشم را آموزش ببینند و بدانند
چگونه باید خشم خود را برونریزی کنند.
خیلی از مواقع خشم فرو خورده شده و همین باعث میشود افرادی که ظاهرا منفعل هستند این قابلیت را داشته
باشند که هر لحظه بتوانند ضربهای جبرانناپذیر به دیگران بزنند.
بنابراین نهادهای اجتماعی باید جایی را در نظر بگیرند که افراد خود را از اضطراب تخلیه کنند و همه افراد
بتوانند از آن بهرهمند شوند.
همچنین باید در جامعه به رشد در ابعاد مختلف هویتی، جسمی و شناختی توجه شود، این نکته مهمی است که
در مدارس ما فراموش شده و مربی بهداشت فقط به موضوعاتی مانند ناخن و مو توجه دارد اما به سلامت
روح و روان که به مراتب مهمتر است توجه نمیشود.
توصیه میکنم این نکته نیز در مدارس رعایت شود؛ البته این کار درازمدت و تخصصی است که با استفاده از
روانشناسان کارآمد و در سطوح مختلف باید انجام شود و شهروندان باید از نوجوانی و کودکی در آموزشوپرورش مهار خشم
و کنترل آن را بیاموزند.
از طرفی فضاهایی مانند باشگاههای ورزشی میتوانند به تخلیه انرژی نوجوانان کمک کنند، اما باید در کنار آن مهار خشم
آموزش داده شود.
نوجوانان افراد پرانرژی هستند و ناکامی به همراه این انرژی تخلیهنشده در افراد به پرخاشگری و استرس تبدیل میشود و
در نتیجه رفتار تحریکآمیز بروز میکند.
پس نوجوانان چه دختر و چه پسر باید این انرژی را تخلیه کنند.
این تخلیه انرژی در کنار آموزش برونریزی عاطفی و مشاوره روانشناسی میتواند بسیار موثر باشد.
ضمن اینکه وظیفه مشاوران آموزشوپرورش و مربیان پرورشی و تربیتی است که در این زمینه بکوشند اما آنها بیشتر به
کارهای آموزشی میپردازند و تربیت بخش مهمی است که فراموش شده است، البته تعداد کم این مربیان نیز نسبت به
دانشآموزان نکتهای است که باید به آن توجه شود و مورد بررسی قرار گیرد.