ترس از ازدواج به خاطر روابط عاطفی فراوان
امروزه تمایل به ازدواج در جوانان کاهش یافته است و سن ازدواج نیز بالا رفته است
باید در نظر داشت که دلایل زیادی در این امر دخیل بوده اند و همچنین وقتی سن
ازدواج بالا می رود حساسیت هم برای انتخاب دشوارتر می شود ما در این مطلب از پرشین وی
به بررسی روابط عاطفی متعدد و رابطه ان با ازدواج خواهیم پرداخت
روابط عاطفی متعدد
جوانان امروزی نسبت به نسل های پیشین دیرتر ازدواج می کنند، در واقع امروزه سن ازدواج بالا رفته است.
جوانان و نوجوانان در سنین پایین وارد روابط عاطفی متعددی می شوندکه اگرچه در ظاهر خوب و ایده آل است
اما اندکی نمی گذرد که مشکلات کوچک و بزرگ بروز می کنند و گاهی مشکلات به جایی می رسند که
دو طرف نمی توانند این ارتباط را حفظ کنند و در نتیجه آن را خاتمه می دهند.
هر چه تعداد روابط عاطفی پیش از ازدواج بیشتر می شود و سن دختران و پسران بالاتر می رود، تصمیم
گیری برای انتخابی مهم و دائمی دشوارتر خواهد بود؛ یعنی این روابط سبب می شود تا افراد مجرد دیگر اعتمادی
به جنس مخالف نداشته باشند و از آنجایی که بارها شکست را در روابط عاطفی تجربه کرده اند، از ورود
به رابطه ای پایدار می ترسند؛زیرا در روابط قبلی خود بسیار آسوده خاطر بودند؛ چرا که می دانستند هیچ
تعهد مکتوبی به طرف مقابل ندارند و در نتیجه هرگاه احساس می کردند مایل به ادامه این رابطه نیستند، می
توانند آن را پایان دهند اما در زمان ازدواج و عقد رسمی، دیگر نمی توان به سادگی قبل، ارتباط را
پایان داد، در نتیجه این مسئله در دل جوانان ترسی ایجاد می کند که بسیاری از آنها را کاملا از
ازدواج منصرف می کند.
اگرچه شکست عاطفی تلخ و دردناک است اما همین که فرد می داند اجباری در حفظ این ارتباط ندارد کار
را برایش ساده تر می کند اما در ازدواج باید صبوری کرد و تا حد ممکن برای حفظ زندگی کوشید.
برقراری روابط عاطفی متعدد در میان جوانان معمولا از نظر آنها لذتبخش و نوعی تفریح است اما برای این روابط
باید بهای گزافی پرداخت.
ناامیدی از آینده و ازدواج و زندگی مشترک، شک و تردید نسبت به جنس مخالف و بی میلی به پذیرش
تعهد همه از اثرات شکست های متعدد در روابط عاطفی هستند که شاید از دیدگاه جوان امروز مشکل خاصی نباشند
اما زمانی که این جوانان دوران جوانی را پشت سر می گذارند، مطمئنا دیگر چنین عقیده ای نخواهند داشت و
آن زمان برای پایه گذاری زندگی مشترک دیر خواهد بود.
زمانی که فردی وارد ارتباطات متعدد می شود، از این ارتباطات متنوع خسته و آزرده می شود و بسیاری از
آنها به این دلیل از ازدواج صرفنظر خواهند کرد.
در واقع این افراد از ارتباطات عاطفی اشباع می شوند و زمانی متوجه اشتباه خود خواهند شد که دیگر نمی
توانند اقدام مفیدی انجام دهند.
فردی که در یک رابطه ناموفق قرار بگیرد، معمولا احساس پس زدگی می کند؛ زیرا در بیشتر موارد، این رابطه
با رفتارهای تند و خشن دو طرف پایان می یابد و در نتیجه آنها با دل شکستگی از یکدیگر جدا
می شوند.
احساس پس زدگی و حقارت اگر برای یک نفر چندین بار تکرار شود ممکن است او را به فردی تهاجمی
تبدیل کند که تمایل دارد قدرت خود را ثابت کند و به طرف مقابلش نشان دهد که ارزشمند و قوی
است.
روابط عاطفی متعدد و ترس از ازدواج
مسلما هر فردی دوست دارد همسرش قدرتمند باشد اما این افراد به دلیل تجربیات تلخی که داشته اند نمی توانند
به شیوه ای درست، قدرت واقعی خود را نشان دهند.
افراد متاهلی که در دوران تجرد خود، بارها روابط عاطفی ناموفق را تجربه کرده اند در زنئدگی مشترکشان دچار ترسی
هستندکه هرگز آنها را تنها نمی گذارد.
آنها از این تصور که ممکن است اخلاق و رفتار همسرشان مانند افراد پیشین باشد یا به آنها خیانت کند،
آنها را ترک کند و یا به دلیل کوچکترین مسئله ای رابطه شان را به هم بزند، واهمه دارند.
همین ترس اجازه نمی دهد که آنها از زندگی شان ولو کاملا موفق لذت ببرند.
ناپایداری زندگی مشترک، تصویری آزاردهنده برای این افراد است که بسیاری از اوقات به آنها اجازه نمی دهد تا برای
حفظ زندگی شان تلاش کنند.
گاهی در زندگی کنونی فرد اتفاقی مشابه موارد قبلی می افتد که لزوما نتیجه آن مشابه ارتباطات قبلی نیست اما
فرد در آن لحظه نمی تواند واقع بینانه برخورد کند و ناخودآگاه رفتاری از خود نشان می دهد تا تجربه
ای که از روابط قبلی اش داشته است، تکرار نشود؛ مثلا خانمی را در نظر بگیرید که در رابطه قبلی
اش دائما به طرف مقابل اظهار علاقه می کردو بعد از مدتی ارتباط او با آن مرد به مشکل برخورد
کرد و دلیل آن از نظر مرد، زیاده روی خانم در اظهار محبت و علاقه بوده است
و اکنون این
خانم از اینکه به همسرش بسیار ابراز علاقه کند، واهمه دارد؛ پس سعی می کند تا از ابراز علاقه خود
در زندگی مشترک کنونی اش بکاهد؛ در حالی که اکنون همسرش مردی است که به ابراز محبت کردن های مداوم
نیاز دارد و همین موضوع، مشکل جدیدی را به وجود می آورد.
از طرف دیگر شکست های متعدد در زندگی موجب می شود برخی افراد از شکستی دیگر وحشت داشته باشند؛ پس
در برابر طرف مقابلشان تسلیم محض می شوند و همه مشکلات و ناراحتی ها را در خودشان می ریزند که
مبادا بار دیگر شکست را تجربه کنند.
این افراد هرگز از زندگی شان لذت نمی برند و وجودشان سرشار از عقده های روانی می شود.
اعتماد به نفس این افراد بسیار پایین است؛ زیرا بارها به شخصیت آنها توهین شده، غرورشان در زندگی شکسته شده
و عواطفشان نادیده گرفته شده است.
مواردی که ذکر کردیم نمونه هایی از مشکلاتی هستند که روابط عاطفی متعدد را برای افراد شکل می دهند و
کار را به جایی می رسانند که جوانان از ازدواج و تشکیل خانواده پشیمان می شوند و از آن حذر
می کنند.
بیشتر بدانید از شناخت جنس مخالف یکی از الزامات ازدواج موفق
وی یادآور شد: پس از شناخت خود، ویژگیها و مهارتهای خود، عامل دیگری هم
برای ازدواج وجود دارد و آن این است که از طرف مقابل هم شناخت کافی داشته
باشد، یک پسر درکی از روحیات خانمها، فضاها و نگاههایی که دارند و همچنین
یک دختر هم همین درک را نسبت به روحیات، فضاها و نگاههای آقایان داشته
باشد و به یک فهمی برسد تا در زندگی زناشویی دچار چالش نشود.
نوروزی با اشاره به اهمیت شناخت جنس مخالف برای ازدواج موفق، بیان کرد:
در بسیاری از خانوادهها این شناخت اتفاق نمیافتد، در برخی از خانوادهها به
اشتباه فضای باز و آزادی در اختیار فرزندان قرار میدهند که این اتفاق نمیافتد
و در برخی هم فضا را بیش از حد میبندند که این شناخت درست انجام نمیشود،
حداقل از نوجوانی این فضا باید فراهم شود که به یک فهم صحیح از موضوع شناخت جنس مخالف برسد.
وی ادامه داد: در برخی از خانوادهها یکسری از مباحث را ممنوع میکنند که در باره
این مسأله صحبت نکن یا این مسأله بد است، بله حدود باید رعایت شود، اما اصلاً نپرداختن
به موضوعات و خط قرمز کردن برخی مسائل چیزی را حل نمیکند و همچنین برعکس آنها،
برخی از خانوادهها فضا را بیش از حد باز میکنند، در حال حاضر فقط افراط و تفریط وجود دارد
و خانوادههای متعادل به ندرت دیده میشود.
دانشیار گروه علوم تربیتی دانشگاه اصفهان متذکر شد: یکی دیگر از مهارتهای مورد
نیاز ازدواج، کارهای عملی است، دختران و پسران ما چقدر آمادگی برای نقش همسری
دارند؟ در صورتی که اینها را خانواده باید به او آموزش دهد، در قدیم مادران در کنار کارهایی
که انجام میدادند، به بچهها هم آموزش میدادند ؛در حالی که امروزه جوانان در دانشگاه
لیسانس، فوق لیسانس و دکتری میگیرند، اما آیا مهارتهای زندگی را هم میآموزند؟
آیا همسرداری و فرزندپروری هم میآموزند؟ برخی رشتهها شاید کمی کمک کند،
اما آنها هم اما و اگر دارد زیرا صرفاً یکسری دروس خوانده شده و آیا در عمل انجام میشود؟
وی با بیان اینکه مدرسه، دانشگاه و حوزه نتوانسته مهارتهای جوانان را ارتقا ببخشد،
توصیه کرد: خانوادهها در مهارتهای عملی باید صحیح عمل کنند، مرد جوانی که
میخواهد ازدواج کند باید یکسری مهارت را داشته باشد، دختر جوانی که قصد
ازدواج دارد باید تواناییهای لازم را داشته باشد و همه اینها باید از قبل آموزش
داده شده باشد، این موارد شناختی ادراکی هستند که در جامعه ما به ندرت دیده میشود.
مجله موفقیت / yjc