سه شنبه, ۱۷ مهر , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

داستان کوتاه بهلول و مرد شیاد

اشتراک:
داستان کوتاه بهلول و مرد شیاد پیامک و تبریک تولد
داستان بهلول و مرد شیاد آورده اند که بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمود.شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت : اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو میدهم.بهلول چون سکه های او را […]

داستان بهلول و مرد شیاد

آورده اند که بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می
نمود.
شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت :

اگر این سکه را به من بدهی در
عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو میدهم.
بهلول چون سکه های او را دید دانست که آنها از مس هستند و ارزشی ندارند به آن مرد گفت
به یک شرط قبول می کنم : اگر سه مرتبه با صدای بلند مانند الاغ عر عر کنی !

شیاد
قبول نمود و مانند خر عرعر نمود.
بهلول به او گفت : تو که با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلا
می باشد ، من نمی فهمم که سکه های تو از مس است .
آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید از نزد او فرار نمود .

نمکستان

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
ترک اعتیاد