شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

داستان کوتاه | مار و اره

اشتراک:
پیامک و تبریک تولد
شبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری می‌شود. عادت نجار این بود که موقع رفتن، بعضی از وسایل کارش را روی میز بگذارد...

داستان کوتاه مار و اره

داستان کوتاه مار و اره ,شبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری می‌شود.
عادت نجار این بود که موقع رفتن، بعضی از وسایل کارش را روی میز بگذارد.
آن شب هم اره روی میز بود.
همین طور که مار گشتی می‌زد بدنش به اره گیر می‌کند و کمی زخمی می‌شود.
داستان کوتاه مار خیلی ناراحت می‌شود و برای دفاع از خود اره را گاز می‌گیرد که سبب خون‌ریزی دور دهانش
می‌شود.
او نمی‌فهمد که چه اتفاقی افتاده و فکر می‌کند اره به او حمله می‌کند و اگر کاری نکند مرگش حتمی
است.
برای آخرین بار از خود دفاع می‌کند و بدنش را دور اره می‌پیچد و اره را فشار می‌دهد.

داستان کوتاه مار و اره

داستان کوتاه مار و اره

صبح که نجار آمد روی میز به جای اره، لاشه ماری بزرگ و زخم‌آلود را
دید که فقط و فقط به خاطر بی‌فکری و خشم زیاد مرده است.
در لحظه خشم می‌خواهیم دیگران را برنجانیم اما بعد متوجه می‌شویم خودمان را رنجانده‌ایم و موقعی این را درک می‌کنیم
که خیلی دیر شده است.
در زندگی لازم است که بیشتر گذشت و چشم‌پوشی کنیم از اتفاق‌ها، آدم‌ها، رفتارها و گفتارها.

یکی بود

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس