از ذهنیت شوهرتان هنگام مجادله مطلع شوید!؟
چیزی شما را ناراحت کرده است؟ مطالعات و تحقیقات جدید نشان میدهند که مغز زنان و مردان بسیار متفاوت از
یکدیگر عمل میکند.
آیا وقتی با شوهرتان دعوا میکنید حس میکنید او دیوانه شده و نمیفهمد چه چیزی شما را ناراحت کرده است؟
مطالعات و تحقیقات جدید نشان میدهند که مغز زنان و مردان بسیار متفاوت از یکدیگر عمل میکند.
آیا وقتی با شوهرتان دعوا میکنید حس میکنید او دیوانه شده و نمیفهمد چه چیزی شما را ناراحت کرده است؟
مطالعات و تحقیقات جدید نشان میدهند که مغز زنان و مردان بسیار متفاوت از یکدیگر عمل میکند.
نقط? آغاز مشکل آن روز قرار بود لیزا و همسرش تیم، به منزل پدرو مادر شوهرش بروند.
یک ساعت قبل از رفتن، لیزا جلوی در ایستاده بود و با خشم، تیم که جلوی درب مشغول فوتبال بازی
کردن بود و کودک نوپایشان، الا، که با سر و وضعی کثیف و آشفته در زمین بازی تاتی تاتی میکرد
را تماشا میکرد.
وضعیت خانه اسفناک بود.
قرار بود تا یک ساعت دیگر در مهمانی باشند و هنوز شیرینیهایی که قرار بود با خود ببرند، نپخته در
فریزر بود.
لیز در حالیکه تلفنی با همکارش حرف میزد و یک سری از کارها را به او میسپرد، شیرینیها را از
فریزر در آورده و با عجله در فر گذاشت.
بعد به اتاق خواب رفت تا لباسهایشان را آماده کند.
او تقریبا” فریاد میزد و به تیم میگفت: ” میتونی الا را حاضر کنی؟ من لباسها و کفشهایش را آماده
کردهام.” تیم که جلوی تلویزیون لم داده بود سرش را تکان داد و گفت: ” باشه من آماده اش میکنم”.
وقتی لیزا آمد، دید که تیم خونسرد و آرام جلوی درب ایستاده.
لیزا خم شده بود و لباسهای الا را مرتب میکرد و در همین حال به تیم میگفت: دست و صورت
الا را میشویی؟ و تیم با بیمیلی جواب داده بود: “بله، حالا دیگه بیا بریم دیر شده”.
چشمتان روز بد نبیند.
وقتی جلوی خان? پدر و مادر تیم رسیدند، لیزا خواست الا را بغل کند و از ماشین بیرون بیاورد که
دید هنوز صورت و دستهای الا پوشیده از چرک و دوده است.
لیزا زیر لب غرید: ” این که هنوز همون طوری کثیفه”.
تیم با خونسردی شانههایش را بالا انداخت و بیگناهی خود را اعلام کرد و گفت، وقتی از در بیرون آمدیم،
من دست و صورتش را شستم.
یک لحظه بعد تیم با عصبانیت فریاد میزد:” مسئله دست و صورت شستن نبود.
چطور وقتی داشتی لباسهاش را عوض میکردی ندیدی که بچه چقدر کثیفه.
او باید حمام میکرد.” در مهمانی لیزا نمیتوانست خشم و ناراحتی خود را پنهان کند — حتی نمیتوانست خودش را
راضی کند که با همسرش حرف بزند.
تیم بیاعتنا به سردی رفتار لیزا مشغول صحبت با عموی خود شد و ناراحتی لیزا را از ذهن خود خارج
کرد.
از طرفی دیگر خواهر تیم نگاهی به صورت برافروخت? لیزا انداخت و او را به آشپزخانه برد و در آغوش
گرفت و از او پرسید که جریان چیست.
لیزا با عصبانیت گفت: ” اصلا” از او توقع نداشتم، نمیخواهم باور کنم که بلایی سر او آمده باشد.
مدتها پیش برای یک سری تحقیقات علمی او به همراه گروهی به طبقات زیرین زمین سفر کرده بود و به
عنوان رهبر آن گروه برای انجام یک سری آزمایشات و بازسازیها، کارهایی انجام میدادهاند که خیلی ترسناک بوده، آیا ممکن
است به مغز او صدمهای خورده باشد؟ “.
لیزا در ادام? آن روز تا شب در خود میجوشید.
صبح روز بعد سر میز صبحانه تصمیم گرفت چارهای برای مشکل خود بیابد.
او سعی داشت در مورد اتفاقی که افتاده بود با تیم صحبت کند و به او گوشزد کند که این
دلخوری چه آسیبی به روابط آنها وارد میکند.
اما تیم، لیزا را متهم میکرد به اینکه هر چیز بیاهمیتی را بزرگ میکند و زیادی به آن میپردازد.
لیزا معتقد بود تیم به او اهمیت نمیدهد و عمدا” به او بیتوجهی میکند در حالیکه تیم نمیفهمید چرا لیزا
اینقدر نق میزند….چرا؟!! این سوالی بود که صدها بار از خود پرسیده بود.
” آیا واقعا” لازم است هر چیز کوچکی به یک داستان غمانگیز بلند تبدیل شود؟ چرا انقدر یک موضوع را
کش میدهد؟” آناتومی یک مشاجره بالا و پایین رفتن و حرص و جوش خوردن یک طرف? لیزا هیچ چیز نیست
مگر کندن گلهای باغ زندگی مشترک او با تیم.
اگر از منظری متفاوت این موضوع را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که دیدگاهها، واکنشها، احساسات و برداشتهای زن و
مرد تا چه حد متفاوت از یکدیگر است.
یک اتفاق برای یک طرف آنقدر دیرپا است که کل روز او و کل مهمانی او را خراب میکند و
برای طرف دیگر فقط در حد یک عامل جزئی برای دیر رسیدن به مهمانی….این همه تفاوت، چرا؟!! دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که از دوران جنینی و در تمام طول زندگی، آنچه که
بر ذهن و مغز مرد و زن وارد میشود از نظر ساختاری و از نظر ترکیبات شیمیایی بسیار متفاوت از
یکدیگر است.
در حقیقت هر سیستمی که ما برای خلق عقاید و باورها، احساسات، محفوظات ذهنی، تصورات، درونیات، تجربیات و راهکارهای حل
مشکلات از آن استفاده میکنیم در زنان با مردان کاملا” فرق میکند.
برای درک بیشتر این مطلب اجازه بدهید به موضوع مورد بحث در مورد لیزا و تیم برگردیم و ببینیم چه
کسی حق میگوید و چه کسی ناحق! لیزا در همان دقایق اولی? ورود به خانه کاملا” آماد? یک دعوا و
مشاجره شد.
هم? شرایط برای عصبی شدن و از کوره در رفتن لیزا فراهم شده بود: نامرتبی خانه، شیرینیهای نپخته و آماده
نشده، مشکلات کاری و بیتوجهیهای تیم.
مجموع? این شرایط باعث شد سیگنالهای مغز او فرمان تشنج عصبی را به فشار خون و ضربان قلب بفرستند و
شدت هر دو را تا دو برابر حد طبیعی افزایش دهند.
این پروسه امکان تفکر و تصمیمگیری صحیح و مناسب را از فرد میگیرد و باعث میشود تمام تمرکز و توجه
به سوی مشاجره جلب شده و هم? جزییات آن جر و بحث و دعوا تا مدتها در حافظ? او ثبت
شود و او را آزار دهد.
هم? ما نمود و نمون? چنین حکایتی را در نسلهای قبلی خود دیدهایم.
به عنوان مثال مادران در ایفای نقش مادری برای کودکان آسیبپذیر و وابست? خود و سایر اعضاء خانواده تلاش میکنند
و هم? خطراتی را که در گذشته برای خانواده پیش آمده بوده است را تا مدتها در ذهن دارند و
مراقب هستند که حتیالامکان آن مشکلات تکرار نشوند.
عامل این مسئله در زنان amygdale ( لوزتین یا بخش بادامی) است .
Amygdale بخشی از مغز است که مسئول دریافت و پاسخگویی به عوامل استرسزا است.
این بخش در ارتباط مستقیم با بخش دیگری در مغز است که فشارخون و ضربان قلب را کنترل میکند.
از طرف دیگر در بدن مردان این بخش ارتباط چندانی با شبک? مغز ندارد.
بنابراین در این بازی تیم گناهی ندارد و خونسردی او امری است طبیعی.” تیم با توجه به شرایط طبیعی و
ویژگیهای مردانهاش از وقتی که برای حرص خوردن در مورد فراموش کردن پخت شیرینیها هدر رفته است ناراحت است و
فکر میکند بدون آن شیرینیها هم مهمانی برگزار خواهد شد و آنقدر خوراکیهای متنوع آنجا هست که فقدان آن شیرینیها
فاجعهای درست نکند.
در حالیکه لیزا طبق دستوری که هورمونهای زنانهاش صادر میکند، این مسئله را گناهی نابخشودنی قلمداد میکند.
در شرایط بحران عصبی، بدن زنان به مقدار زیادی هورمونی به نام oxytocin ترشح میکند.
این هورمون یک ماد? شیمیایی بسیار قوی و قدرتمند است که زنان را در برقراری ارتباط با سایرین، به خصوص
کسانی که میتوانند به نوعی به آنها کمک کنند (در اینجا والدین تیم و الا)، بسیار حساس و آسیبپذیر میکند.
آن شب این هورمون قدرتمند لیزا را وادار کرد تا شیرینیها را آماده کند و با خود ببرد تا ارتباط
او با والدین تیم آسیب نبیند.
علاوه بر این لیزا در بخش جلویی کورتکس مغز خود یعنی درست پشت چشمهایش، در مقایسه با تیم ماد? خاکستری
بیشتری دارد.
این بخش در حقیقت بخش اجرایی مغز است و رفتارهای پیچید? فرد را کنترل میکند.
همچنین ارتباط میان دو قسمت مغز لیزا – که احتمالا” مسئول توانایی او در ادار? چندین جریان اطلاعاتی بطور همزمان
است _ بیشتر و وسیعتر است.
به همین دلیل است که او میتواند همزمان با آماده کردن صبحانه، بی وقفه دعواها و مشکلات خود با تیم
را نیز بررسی و تجزیه و تحلیل کند.
از طرفی دیگر در غالب مواقع به هنگام بررسی یک مسئله، تنها یک بخش از مغز تیم فعالیت میکند.
این بدان معنا است که او در آن واحد فقط قادر است به یک موضوع بپردازد: او مشکل را تشخیص
میدهد ، راه حل را پیدا میکند و اقدام میکند.
این یکی از دلایلی است که تیم به درخواستهای مختلف و متعدد لیزا توجه نمیکند.
پاسخ او به “مشکل” _ که همان تنگ شدن وقت برای رفتن به مهمانی است _ این است که هر
چه سریعتر لباس بچه را بپوشاند، همین! وقتی پای ترکیبات شیمیایی به میان میآید بدیهی است که لیزا همزمان به
چندین مشکل فکر میکند: دست و صورت کثیف الا، دیر شدن، آماده نبودن شیرینیها، نامرتبی خانه و…
مرکز اجرایی مغز او این را یک تهدید تلقی میکند.
پس پیامی به بخشی از مغز که به ما کمک میکند تجربیات گذشته امان را به خاطر بسپاریم و بخشی
که تجربیات احساسی ما را ذخیره سازی میکند، میفرستد _ مثل عصبانی شدن از وضعیت الا.
تیم هم به خاطر دست و صورت کثیف الا ناراحت شد اما به دلیل بیولوژی خاص و زنانه، لیزا بیشتر
از تیم عصبی و اذیت شد.
میزان هورمون استروژن در بدن زنان بیشتر از مردان است ؛ و استروژن به هنگاه عصبانیت زنها دو کار انجام
میدهد: اول آنکه ترشح هورمون کورتیزول که عامل عصبی شدن است را بیشتر میکند؛ بنابراین در شرایط مشابه و مساوی
یک زن بیش از یک مرد عصبی میشود و این عصبانیت ماندگار تر است.
ضمن آنکه استروژن در بدن زنان در مقایسه با مردان، اعصاب بیشتری را در مغز درگیر یک موضوع میکند و
به همین دلیل است که جزییات یک موضوع آزار دهنده در مغز زنان بیشتر میماند تا مردان.
بنابراین لیزا با توجه به میزان هورمونهای مترشحه در بدنش، جزییات مسئله ای که هردوی آنها را ناراحت کرده است
را هم بیشتر و هم طولانی تر در ذهن خود نگه میدارد.
امتیاز این ویژگی در زنان این است که با به خاطر سپردن جزییات ، مراقبت بیشتری از فرزند و خانواد?
خود میکنند و با استفاده از تجربیات گذشته توانایی بیشتری در حفظ فرزند خود در برابر خطرات دارند.
این تفاوتها در نوع مشاجرات زن و مرد نیز دیده میشوند.
سمت چپ مغز لیزا، که مسئول یادگیری و به خاطر سپردن زبان نیز هست، بیش از سمت چپ مغر تیم
سلولهای خاکستری دارد؛ و ضمنا” لیزا برای حرف زدن از هر دو قسمت مغز خود استفاده میکند در حالی که
تیم فقط از یک قسمت استفاده میکند.
این فاکتورها در سرزنش کردنهای مکرر لیزا و سکوتهای متعدد تیم موثر هستند.
این قابلیتهای اضافه تر در مغز زنان در ارتباط برقرار کردن با دیگران ،موجب میشود که خواهر تیم بلافاصله ناراحتی
لیزا را درک کند.
زنان در درک دقایق و ظرایف زبانی قابلیت بیشتری از مردان دارند؛ بنابراین مادران نیازهای نوزاد خود که تنها با
اصوات نشان داده میشوند را بهتر از پدران درک میکنند.
درک متقابل زنان از یکدیگر و همدلی و همراهی آنها در بحرانها با هم ، یکی دیگر از نمونههای الگوهای
رفتاری زنان است.
زنان در دعوا و مشاجره با شوهرانشان بهتر میتوانند از خود مراقبت کنند تا مردان که فقط داد و فریاد
میکنند و با دعوا جواب دعوا را میدهند.
راهکار حل مشکل اما معنی هم? آنچه که گفته شد چیست؟ اگر مردان و زنان تا این حد از نظر
بیولوژیکی متفاوت از یکدیگر هستند، چگونه میتوانند باهم ارتباط داشته باشند و به اصطلاح یک عمر با هم زندگی کنند؟
با این همه تفاوت درک از موضوعهای مختلف در مورد خود و بچه میتوانند به نتیجهای که رضایت هر دو
را جلب کند برسند؟ خوشبختانه جواب این سوالات مثبت است.
اگر طرفین تفاوتهای ماهیتی طبیعی وجود طرف مقابل با خود را درک کنند و سعی کنند با استفاده از تجربیات
خود و زندگی والدین خود در گذشته بهره بگیرند، خواهند توانست فاصلههای میان خود و همسرشان را کم و کمتر
کنند.
البته نکت? بسیار مهم و در حقیقت معجز? طبیعت این است که روابط جنسی میان زن و مرد کمک بسیار
بزرگ و بی بدیلی در نزدیکتر شدن آنها به یکدیگر میباشد.
این مسئله ساده تر از آن است که بنظر میرسد.
علم جدید نشان داده است که هم? مخلوقات روی زمین دارای سیستم عصبی هستند.
آنچه که در دنیای اطراف ما اتفاق میافتد میتواند ساختار مغز و ذهن ما را تغییر دهد.
اگر تجربه میتواند مغز ما را از نظر ساختاری و ترکیبات شیمیایی تغییر دهد و اگر مغز سرچشم? هم? رفتارهای
انسانها است، پس زن و مرد میتوانند خود را با یکدیگر تطبیق دهند و مغز خود را به سوی تفاهم
با همسرشان راهنمایی کنند.
به جای دست و پا زدن در تفاوتها، میتوانیم از این تفاوتها درس بگیریم.
در حقیقت، بسیاری از این تفاوتهایی که باعث نزاع و کشمکش میشوند میتوانند زندگی را لدت بخش تر کنند- آیا
به غیر از این است که چسباندن یک گون? صاف و لطیف به یک صورت زبر و خشن طعم بوسه
را دلپذیر تر میکند؟ در تحقیقاتی که اخیرا” انجام شده ثابت شده است که در هر مرحله ای که هستیم،
تمرین و تلاش حداقل ما را یک گام جلوتر میبرد.
در یادگیری نواختن پیانو یا حرکات زیبای ژیمناستیک، تمرین است که مهارت ما را افزایش میدهد؛ چه چیزی باعث میشود
فکر کنید با تمرین دادن مغز و تغییر باورهای غلط گذشت? خود نمیتوانید از معاشقه و آمیزش با همسر خود
لذت ببرید؟ اگر تواناییهای یک زن شکوفا شود خواهد توانست مفید و مختصر در ارتباط با سایرین هر آنچه را
که میخواهد را شفاف و راحت بگوید.
از طرفی دیگر مرد میتواند با بارور ساختن تواناییهای خود به یک شنوند? باریک بینی که قادر است حتی از
حرکات و اشارات طرف مقابل پی به موضوع اصلی ببرد تبدیل شود.
اگر ما همدلی و انتقال افکار را تمرین کنیم، هرگز نخواهیم گذاشت تفاوتها بین ما فاصله بیندازند.
چرا از قابلیتهای اعجاب آور مغز استفاده نکنیم و سعی نکنیم این تفاوتها را کمرنگ تر کنیم تا بیشتر و
بیشتر به هم نزدیک شویم؟ به نوعی میتوان گفت، این دگرگونیها همین حالا هم اتفاق افتاده.
همین که زندگی مشترک با مرد یا زنی که این همه متفاوت از ما است را شروع کرده و ادامه
میدهیم، یعنی انطباق و یعنی دگرگونی! پس بیایید از فرصتها استفاده کنیم و این زندگی مشترک را به سمت تجربهای
لذت بخش برای طرفین سوق دهیم.
مادامیکه سعی میکنیم از یکدیگر درس بگیریم و تلاش میکنیم که بیشتر به هم شبیه و نزدیک شویم مطمئن باشید
خواهیم توانست از تمام تواناییهایی که خداوند در وجود ما به ودیعه گذاشته است، استفاده کنیم.
به این ترتیب از زندگی در کنار هم لذت خواهیم برد، عشق را تجربه خواهیم کرد و از زشتیها و
پلیدیها و آزار دادن یکدیگر فاصله خواهیم گرفت.
http://civilparto.ir/