زندگی بدون همسر
زندگی بدون همسر برای یک زن می تواند دشواری های خاص خود را داشته باشد اگر به هر دلیلی
شوهرتان را از دست داده اید بار مسئولیت های زندگی برایتان مضاعف خواهد شد اما این را از یاد
نبرید که زندگی بدون همسر بدین معنا نیست که همه چیز پایان پذیرفته است بلکه به شما کمک
یادآوری خواهد کرد که خود را برای مقابله با مشکلات احتمالی باید قوی تر خواهید کرد در ادامه مطلب
از پرشین وی به بررسی زندگی بدون همسر خواهیم پرداخت
زندگی بدون همسر
شنبه: زنم برای یک هفته به دیدن مادرش رفته و من و پسرم لحظاتی عالیرا خواهیم گذراند.
یک هفته تنها .
عالیه.
اول از همه باید یک برنامه هفتگی درست وحسابی تنظیم کنم.
اینطوری میدونم که چه ساعتی باید از خواب بیدار بشم و چه مدتی رادر رختخواب و چقدر وقت برای پختن
غذا توی آشپزخانه صرف میکنم.
همه چیز را به خوبیمحاسبه کرده ام .
وقت برای شستن ظرفها، مرتب کردن خانه و خرید کردن و همه روی کاغذ نوشته شده است.
چقدر هم وقت آزاد برایم میماند.
چرا زنها آنقدر از دست این کارهای جزیی و ساده شکایت دارند.
درحالی که به این راحتی همه را میشود انجام داد .
فقط به یک برنامه ریزی صحیح احتیاج است.
برای شام هم من و پسرم استیک داریم.
پس رومیزی قشنگی پهن کردم و بشقابهای قشنگی چیدم و شمع و یک دسته گل رز روی میز نهادم تا
محیطی صمیمانه به وجود آورم.
مدتها بود که آنقدر احساس راحتی نکرده بودم.
یکشنبه: باید تغییرات مختصری در برنامه ام بدهم.
به پسرم متذکر شدم که هر روز جشن نمیگیرم و لازم هم نیست که آنقدر ظرف کثیف کنیم چون کسی
که باید ظرفها را بشوید منم نه او! صبح منوجه شدم که آب پرتقال طبیعی چقدر زحمت دارد چون هر
بار باید آبمیوه گیری را شست بهتر این است که هر دو روز یکبار آب پرتقال بگیری که ظرف کمتری
بشویم.
دوشنبه: انگار کارهای خانه بیشتر از آنچه که پیش بینی کرده بودم وقت میگیرد.
راه دیگری باید پیدا کنم.
ازاین پس فقط غذاهای آماده مصرف میکنم.
اینطوری وقت زیادی در آشپزخانه صرف نمیکنم.
نباید که وقت آماده کردن و طبخ غذا بیش از زمانی باشد که صرف خوردن آن میکنیم.
اما هنوز یک مشکل باقیست: اتاق خواب.
مرتب کردن رختخواب خیلی پیچیده است.
نمیدانم اصلا چرا باید هر روز تختخواب رامرتب کرد؟ درحالی که شب باز هم توی آن میخوابیم! سه شنبه: دیگر
آب پرتقال نمیگیرم.
میوه به این کوچکی و قشنگی چقدر همه جا را کثیف و نامرتب میکند! زنده باد آب پرتقالهای آماده و
حاضری! اصلا زنده باد همه غذاهای حاضری! کشف اول: امروز بالاخره فهمیدم چه جوری از توی تخت بیرون بیایم بدون
اینکه لحاف را بهم بزنم.
اینطوری فقط صاف و مرتبش میکنم.
البته با کمی تمرین خیلی زود یاد گرفتم.
دیگر در تخت غلت هم نمیزنم.
پشتم کمی درد گرفته که با یک دوش آب گرم بهتر خواهدشد.
از این پس هر روز صورتم را نمی تراشم و وقت گرانبهایم را هدر نمیدهم.
کشف دوم: ظرف شستن دارد دیوانه ام میکند.
عجب کار بیخودی است! هربار بشقابهای تمیز راکثیف کنیم و بعد آن را بشوییم.
کشف سوم: فقط هفته ای یکبار جارو میزنم.
برای صبحانه و شام هم سوسیس و کالباس می خوریم.
چهارشنبه: دیگر آب میوه نمیخوریم.
بسته های آب میوه خیلی سنگینند و حملشان خیلی مشکل است.
کشف دیگر: خوردن سوسیس برای صبحانه عالیست.
برای ظهر بد نیست اما برای شام دیگر از حلقم بیرون میزند.
اگر مردی بیش از دو روز سوسیس بخورد احتمالا دچار تهوع خواهد شد!! پنجشنبه: اصلا چرا باید موقع خوابیدن لباسم
را درآورم در حالی که فردا صبح باز باید آن را بپوشم!؟ ترجیح میدهم به جای زمانی که صرف این
کار میکنم کمی استراحت کنم.
از پتو هم دیگر استفاده نمیکنم تا تختم مرتب بماند.
پسرم همه جا راکثیف کرده .
کلی دعوایش کردم.
آخر مگر من مستخدم هستم که هی باید جمع کنم و جاروبزنم؟ عجیب است ! این همان حرفهایی است که
زنم گاهی میزند! امروز دیگر باید ریشم را بتراشم .
اما اصلا دلم نمیخواهد .
دیگر دارم عصبانی میشوم.
برای صبحانه باید میز چید، چایی درست کرد، نان را خرد کرد.
انجام همه این کارها دیوانه ام میکند.
برای راحتی کار دیگر شیر را با شیشه ، کره و پنیر را هم توی لفافش میخوریم و همه این
کارها را هم کنار ظرفشویی انجام میدهیم.
اینطوری دیگر جمع و جورکردن و میز چیدن هم نمیخواهد! امروز لثه هایم کمی درد گرفته شاید برای اینکه میوه
هم نمیخورم.
چون ماشین ندارم و برایم خیلی مشکل است که میوه بخرم و به خانه بیاورم.
امیدوارم که عفونت نکرده باشند.
عصری زنم زنگ زد که آیا رختها رو شیشه ها را شسته ام؟ خنده عصبی سر دادم انگار که من
وقت این کارها را داشتم! توی حمام هم افتضاحی شده، لوله گرفته اما مهم نیست من که دیگر دوش نمیگیرم!
یک کشف جدیددیگر: من و پسرم با هم غذا میخوریم.
آن هم سر یخچال! البته باید تند تند بخوریم چون در یخچال را که نمیشود مدت زیادی باز گذاشت.
جمعه: من و پسرم در تختمان مانده ایم تا تلویزیون نگاه کنیم.
دیدن اینهمه تبلیغات مواد غذایی دهانمان را آب انداخته.
با خستگی کمی غر و غر میکنیم.
وقتش است که خودم را بشویم و ریشم را بتراشم و موهایم را شانه کنم و غذای بچه را آماده
کنم و ظرفها را بشویم و جابه جا کنم،خرید کنم و بقیه کارها….
ولی واقعا قدرتش را ندارم.
سرم گیج میرود و تار میبینم.
حتی پسرم هم نایی ندارد.
به تبعیت از غریزه مان به رستوران رفتیم و یک ساعتی راغذاهایی عالی و خوشمزه در ظروفی متعدد خوردیم.
قبل از اینکه به هتل برویم و شب رادر یک اتاق تمیز و مرتب بخوابیم، از خودم می پرسم آیا
هرگز زنم به این راه حل فکر کرده بود
بیشتر بدانید از زندگی بعد از مرگ همسر
مرگ همسر در هر سنی، به خصوص در دوران سالمندی، از فاکتورهای بسیار برجسته
و موثر در بروز بیماری افسردگی است که جزو فاکتورهای اول در ردهبندی علل و عوامل
بروز افسردگی است؛ به ویژه آقایان سالمند که نسبت به از دست دادن همسرشان
آسیبپذیرتر هستند چون خاصیت انعطافپذیری در آقایان کمتر است و معمولا آقایان
از نظر سیستم روانی شکنندهتر از خانمها هستند.
فرد سالمندی که شریک زندگی و هم زباناش را از دست داده شدیدا در معرض
افسردگی قرار دارد و باید بدانید از نظر او خیلیها نمیتوانند جایگاه آن شریک را
برایش پر کنند. مشکل دیگری که وجود دارد اوج شیوع افسردگی دراین سنین،
یعنی سالمندی، است. از نظر روانپزشکی، سالمندان به دلایل متعددی جهت
ابتلای به افسردگی آسیبپذیر میشوند و خوب است همه خانوادهها این نکات را بدانند.
دلایل موجود را به سه گروه پزشکی، روانپزشکی و غیرپزشکی تقسیم میکنیم.
از علل روانپزشکی، یکی این است که چون در افراد سالمند، بسیاری از گیرندههای
عصبی کم میشوند یا از فعالیت آنها کاسته میشود و سیستم عصبی فرسایش
پیدا میکند (بخشهای مختلف سیستم عصبی هم مانند دیگر قسمتهای بدن
در اثر پیری فرسوده میشود) این افراد مانند گذشته نمیتوانند واکنشهای
مناسب عاطفی از خود نشان دهند و به همین دلیل به افسردگی مبتلا میشوند.
از نظر پزشکی، چون سالمندان به بیماریهای مختلف جسمی مانند مشکلات قلب
و عروق، فشارخون، دیابت و غیره مبتلا هستند؛ خود این بیماریهای جسمی،
افراد سالمند را مستعد افسردگی میکند و معمولا این حالت را افسردگی ثانویه
مینامیم، یعنی امکان دارد برخی از داروهایی که فرد سالمند به دلیل بیماریاش
مصرف میکند عوارضی مانند افسردگی داشته باشد زندگی بدون همسر.
چگونگی زندگی بدون همسر
حتی رژیمهای خاص غذایی در افراد مبتلا هم میتواند آنها را به سوی حالتهای
افسردگی سوق دهد؛ مثلا فرد به علت ابتلا به بیماری دیابت نمیتواند از هر
ماده غذایی دلخواهاش استفاده کند و یا از برخی مواد غذایی که دلخواهاش
نیست به اجبار باید استفاده کند و این محدودیتها در عملکرد فرد موجب میشود
احساس کند دیگر مانند قبل نیست و ناتوان شده که همین امر موجب افسردگی
او میشود. از دلایل دیگری که امکان دارد سالمند شما را افسرده کند، موارد
غیرپزشکی مانند کنار گذاشته شدن تدریجی آنها از محیط اجتماعی است.
این مشکل بزرگ که دستاندرکاران جامعه برای رفع آن باید فکری کنند موجب
میشود قابلیتها و تجارب اندوخته شده سالمندان، در کنج خانه بیبهره بماند.
این در حالی است که همه جوانترها نیاز دارند در سیستم اجرایی با پشتوانه
نظریههای این فرد مسن و باتجربه به عرصه برسند.
داستان های انگلیسی با ترجمه فارسی منبع:mohoga.blogfa