داستان کوتاه و آموزنده کودک باهوش
کودک باهوش داستان قصه ما با وجود سن کم درس بزرگی به کشاورز داد زیرا او برای پیدا کرده ساعت او نه تنها اذیت نشد بلکه در کمترین زمان ممکن ساعت قدیمی این کشاورز را پیدا کرده است. ما نیز به دنبال دل مشغولی های زیاد حتی خودمان را نیز به زور پیدا می کنیم فقط کافیست همه آنچه در ذهن می گذرد را یک جا نگه داریم آنگونه است که می توان به راحتی نه تها ساعت را بلکه مسیر زندگی را نیز پیدا کرد. با پرشین وی همراه شوید تا با داستان آموزنده ساعت گمشده همراه شوید
داستان کودک باهوش
روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای میراث خانوادگی اش را در انبار علوفه گم کرده است.
بعد از آنکه در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودک که بیرون انبار مشغول
بازی بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آن را پیدا کند جایزه می گیرد.
به محض اینکه اسم جایزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه های علوفه را گشتند اما باز هم ساعت پیدا نشد.
همین که کودکان نا امید از انبار خارج شدند پسرکی نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتی دیگر
به او بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت. کودک مصمم به نظر می رسید. با خود اندیشید: چرا که نه؟
کودک باهوش و مرد کشاورز
پس کودک به تنهایی درون انبار رفت و بعد از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحیر از او پرسید چگونه موفق شدی در حالی که بقیه کودکان نتوانستند؟
کودک پاسخ داد: من کار زیادی نکردم، فقط آرام روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای
تیک تاک ساعت را شنیدم. به سمتش حرکت کردم و آن را یافتم.
ذهن وقتی در آرامش است بهتر از ذهن پر مشغله کار می کند. هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی
آرامش یابد تا ببینید چطور باید زندگی خود را آن گونه که می خواهید سرو سامان دهید.
داستانک