چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

عکس و گفتگو با رضا ایرانمنش و دخترش

اشتراک:
چهره ها
زمانی که برای مصاحبه وارد دفتر کارش شدم، باورم نمی‌شد که اینجا تهران است.باورم نمی‌شد که بیست سال از جنگ گذشته.فقط صدای خمپاره‌ها را نمی‌شنیدم.پیش خودم گفتم: آیا می‌توان باور کرد هنوز هم بچه‌هایی از جنگ وجود دارند که بوی شهید باکری را بدهند؟ در همین حال بودم که منشی دفتر گفت: ببخشید آقا اگر […]
زمانی که برای مصاحبه وارد دفتر کارش شدم، باورم نمی‌شد که اینجا تهران است.
باورم نمی‌شد که بیست سال از جنگ گذشته.
فقط صدای خمپاره‌ها را نمی‌شنیدم.
پیش خودم گفتم: آیا می‌توان باور کرد هنوز هم بچه‌هایی از جنگ وجود دارند که بوی شهید باکری را بدهند؟
در همین حال بودم که منشی دفتر گفت: ببخشید آقا اگر داخل رفتید، در مورد جنگ و مجروحیت ایشان کمتر
صحبت کنید! عکس و گفتگو با رضا ایرانمنش و دخترشبا تعجب گفتم: من به خاطر همین آمدم.
ایشان به تازگی فیلمی در خصوص جانبازان شیمیایی ساخته‌اند که من هم به همین دلیل با ایشان قرار مصاحبه گذاشتم.
منشی گفت: اینها همه درست ولی آقای ایرانمنش به علت مصدومیت شدید شیمیایی، خونریزی معده دارند و قرار است چند
روز آینده در بیمارستان آتیه تهران بستری شوند و حال مساعدی ندارند.
عکس و گفتگو با رضا ایرانمنش و دخترشاو هنوز پلاک‌های شهدای عملیات والفجر ۸ و کربلای ۴ را نزد خود نگهداری می‌کند و در خصوص فضای دفتر
کارش می‌گوید: این دفتر متعلق به شهداست و من هر روز با مشاهده تصاویر آنان به خود می‌گویم: رضا، تو
الان به واسطه خون شهدا پشت میز کارت نشسته‌ای، پس راهی را انتخاب نکن تا شرمنده آنها شوی.و ای کاش
برخی از مسئولان، سیاستمداران، کسبه، بازاریان و تمام کسانی که به نوعی به این ملت خدمت می‌کنند، یادگاری از جنگ
را پیش چشمان خود گذاشته تا هیچ‌وقت برخلاف راه شهدا اقدام نکنند.
سال ۱۳۴۶ در جیرفت کرمان متولد شد، مانند تمامی اهالی دیار جنوب خونگرم و مهربان، سخاوتمند و پرتلاش.
دغدغه‌اش هنر بود و پیشه‌اش هنرمندی.سال ۱۳۶۹ مدرک فوق‌لیسانس کارگردانی را از دانشگاه تربیت مدرس کسب کرد.
سال ۱۳۷۲ برای بازی در فیلم «س جاده آتش» کاندیدای بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره دوازدهم فجر شد، به طور
کلی بازی در حدود ۶۵ سریال و فیلم سینمایی را تجربه کرده و اخیرا نیز به دلیل مساعد نبودن شرایط
فیزیکی بیشتر به نوشتن فیلمنامه و تهیه‌کنندگی و البته کارگردانی پرداخته است.
اگر می‌بینید او بیشتر در آثار جنگی حضور دارد به این دلیل است که ارسطو می‌گوید: «هنرمند زمانی موفق خواهد
بود که مخاطب را به حس همذات‌پنداری برساند و این مهم میسر نمی‌شود مگر آنکه هنرمند غرق در نقش باشد»،
پس بی‌تردید بازی هنرمندی که نقش را با تمام اجزای بدنش تجربه کرده، بیشتر به دل خواهد نشست و مسلما
رضا ایرانمنش بازیگر محبوب سینما و تلویزیون ایران که هنوز یادگارهای جنگ در بدنش هر چند وقت یک بار او
را به بیمارستان می‌کشاند به این موضوع کاملا واقف است.
او ماه پیش باز هم راهی بیمارستان شد و خاطرات ایثار و از خودگذشتگی را مرور کرد.
هر چند برای گفتگو با وی که بدون هیچ ریا و تزویر و چشمداشتی قهرمانانه جنگید، نیاز به دلیل نبود
اما بار دیگر به بهانه احوالپرسی پای حرف‌هایش نشستیم و چه خوش گفت خواجه شیراز که رضا ایرانمنش مصداق عینی
آن در روزگار ماست: «زیربارند درختان که تعلق دارند ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد» از زیر
یقه پیراهنش یادگاری‌های گاز خردل را می‌توانستی به وضوح مشاهده کنی.
و آن زنجیر نقره‌ای رنگ چیزی نبود جز پلاکی که هنوز بر گردن خود آویخته بود.
او در عملیات‌ والفجر مقدماتی، والفجر ۳، والفجر ۴، کربلای ۱، کربلای ۲، کربلای ۴، مرصاد و فاو شرکت داشت
و در عملیات والفجر ۸ به علت استشمام گاز خردل به درجه رفیع جانبازی نائل آمد.
زمانی که از رضا ایرانمنش سوال کردم شادترین لحظه زندگی تو چه زمانی بوده است؟ صندلی خود را چرخاند و
پشت به من بدون صدا گریه کرد که این لحظه را به خاطر دلبستگی و اتصال او به دوران دفاع
مقدس هیچ وقت فراموش نخواهم کرد.
گفت: به این تصویر نگاه کن! و من با تعجب به یکی از تصاویری که روی دیوار دفترش نصب شده
بود، نگاه کردم؛ آنها چند پاسدار بودند! رضا گفت: آیا می‌توانی تشخیص بدهی کدام یک فرمانده است؟ می‌دانی کدامشان سرباز
است؟ اگر الان آمریکا جرات حمله به ایران را ندارد فقط به خاطر همین رشادت‌ها و خون‌هایی است که در
هشت سال دفاع مقدس ریخته شده است.
برای ساخت یک فیلم دفاع مقدس باید ده‌ها نفر را دید و واسطه کرد ولی برای ساخت فیلم‌های بی‌محتوا و
پوچ میلیون‌ها تومان سرمایه‌گذاری و سریعا اکران و پخش می‌گردد.
به نظرش، لذت زندگی را از خانواده‌اش سلب کرده و آنها آنقدر صبورند که خم به ابرو نمی‌آورند.همسرش را حضور
خدا در کنارش و علی و غزل را دو هدیه باارزش از جانب پروردگار متعال برای زندگی دنیوی خود محترم
می‌شمرد.
چهارده سال بیشتر نداشت که راهی جبهه‌های جنگ شد اما به راستی او از جنگ چه تصویری در ذهن داشت
که این چنین عطای زندگی را به لقایش بخشید و رفت؟ چه تصویری از مرگ در ذهنتان ساختید؟ ایرانمنش: چهار
سالم بود که یکی از بچه‌های فامیل فوت کرد و من با همون سن کم شاهد تمام مراحل غسل او
بودم، آرامش او در آن لحظات هرگز از ذهنم پاک نمی‌شه.
همیشه به این مقوله صادق، راستگو و عزیز فکر می‌کنم و برایم عزیزتر از زندگی است.
دوست دارم هر چه زودتر از ایستگاه زندگی بگذرم و به آرامش حقیقی برسم.
اما فکر کردن زیاد به مرگ، ناامیدی و ناشکری نمی‌آورد؟ ایرانمنش: شهید باکری در وصیت‌نامه‌اش نوشته: بچه‌هایی که در جنگ
حاضر شدند پس از جنگ به سه دسته تقسیم می‌شوند، اول شهدا، دوم کسانی که از جنگ سالم بر می‌گردند
و ممکن است غرق در دنیا و مادیات می‌شوند و صداقت و خاکی بودن آن دوره را فراموش می‌کنند و
سوم کسانی که شهید نشدند اما دنبال مادیات هم نمی‌روند و در غم فراق به سر می‌برند و در حسرت
جا ماندن از قافله آنقدر می‌مانند تا دق کنند.
تا امروز امیدوار هستم که جزء دسته سوم بوده باشم، اما دنیا آنقدر فریبنده است که امکان گرفتار شدنم هست،
دوست دارم پیش از آنکه به دسته دوم بپیوندم به آرامش برسم.
چه سالی ازدواج کردید و حاصل این ازدواج؟ ایرانمنش: سال ۶۵ ازدواج کردم و حاصل این زندگی پسری بیست ساله
و دختری یازده ساله است.
و نقش خانواده در زندگی شما؟ ایرانمنش: گویند «سنگ لعل شود در مقام صبر/ آری شود ولیکن به خون جگر
شود،» این خانواده است که همراه با من دردهای شبانه را تحمل می‌کند و دم بر نمی‌آورد.
همسرم همیشه برایم نمونه‌ای خوب از صبر و ایثار است، من بیشتر ماه‌های سال را عوض این‌که در خانه باشم
در بیمارستان سپری می‌کنم، از این رو نقش آنان در زندگی من وصف‌ناشدنی است.
دخترها معمولا ارتباط نزدیک‌تری با پدر دارند.
دخترتان با این قضیه چطور کنار می‌آید؟ ایرانمنش: بیشترین اعتراض را در این زمینه اولیای مدرسه او می‌کنند، از این
بابت که در سال چندین بار تماس می‌گیرند تا کاری کنیم دخترم کمتر با حال و روز من ارتباط پیدا
کند چون او از زمانی که با دفتر نقاشی آشنا شده مدام پدر مجروحش را با زخم‌های زیاد به تصویر
می‌کشد و هر وقت خبری را مبنی بر شهادت جانبازان می‌شنود به شدت از لحاظ روحی به هم می‌ریزد و
همیشه مضطرب است ‌که روزی پدرش نیز این‌گونه رخت سفر ببندد.
آیا برای گرامیداشت کسانی که از خود گذشته‌اند تنها یک هفته با عنوان دفاع مقدس کافی است؟ ایرانمنش: در این
مورد فقط باید فرهنگسازی شود تا نسل‌های بعد هم با ارزش‌ها آشنا شود.
در تمام کشورهایی که دوره‌ای را در جنگ بوده‌اند تندیسی به یاد سربازان جنگ ساخته‌اند، ما نمی‌توانیم با تولید تنها
چند فیلم که سالی چند ده بار آنها را می‌بینیم حق مطلب را ادا کنیم.
اگر ما همه روزهایمان را به آنها اختصاص دهیم باز هم کاری نکرده‌ایم هر چند هیچ کدام از قهرمانان جنگ
احتیاج به ترحم ندارند، آنها وقتی از جانشان گذشتند یعنی از همه چیز گذر کردند.
یک خاطره از روزهای جنگ برایمان تعریف می‌کنید؟ ایرانمنش: دوست دارم نحوه شهادت بزرگمردی را برایتان بگویم که چنان روح
بزرگی داشت که بر کالبدش سنگینی می‌کرد.
او سیزده سال بیشتر نداشت و با ترفند خاصی به جبهه آمده بود، شب عملیات بچه‌ها باید از میدان مین
می‌‌گذشتند بر اثر رویدادی این مهم اتفاق نیفتاد، زمان کم بود و کار دشوار، در این زمان مجید کمالی همان
نوجوان سیزده ساله مدام اصرار می‌‌کرد که همراه گروه باشد اما اجازه حضور نمی‌یافت.
سرانجام داوطلبانه بدون این‌که کسی متوجه شود روی سیم‌های خاردار خوابید و گونی را به دور خود پیچید و بچه‌ها
یکی‌یکی بدون اطلاع پاهایشان را روی وجود نحیف این نوجوان سیزده ساله گذاشتند و رد شدند به گمان این‌که گونی
پر از شن است اما صبح تکه‌های گوشت مجید کمالی که با سیم‌های خاردار گره‌خورده بود، دیده شد در حالی
که او دم بر نیاورده بود مبادا کسی متوجه و عملیات متوقف شود، وای خدای من آنان دیگر که بودند.
الان مشغول چه کاری هستید؟ ایرانمنش: الان هم بحمدا…
یک دفتر فیلمسازی دارم و فیلم‌هایی را در زمینه دفاع مقدس کارگردانی می‌‌کنم، تا الان هم با حمایت مهندس ضرغامی
توانسته‌ام چند فیلم را در تلویزیون نمایش دهم.
محبوبه نصیریخانواده سبز
گردآوری:
اخبار مرتبط:
نازنین هاشمی
مهرنوش طوسی
به آفرید غفاریان
حدیث نظری
بردیا رحمتی
خانه شخصی ساره بیات
نیلوفر استخری و همسرش در هلند
عملیات وعده صادق
رسیدگی به اتهامات تتلو
دیدار هانیه غلامی و مادرش
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس