همه چیز درباره اسطوره و خرافه
تفاوت اسطوره با خرافه
اسطوره
۱- اسطورهها دارای شخصیت هستند.
شخصیتهایی ساخته و پرداخته ذهن مردمان جوامع باستان برای توجیه و توضیح سرگذشت و چگونگی آفرینش جهان و
تمامی نیروها و پدیدههای مادی و معنوی در پیوند با جهان هستی.
۲- مصداق و معنای اصطلاحی اسطوره (Myth) با معنای واژگانی آن که در زبانهای گوناگون برابر با افسانه، قصه، دروغ،
سخن بی پایه و غیره آمده است، ارتباطی ندارد.
۳- ناتوانی همیشگی انسان از درک و شناخت چگونگی آفرینش جهان و هدف از این آفرینش، خود موجب آفریدن اسطورهها
برای توجیه چگونگی و روند آفرینش شده است.
از همین روی، اسطورهها جهانبینی جوامع باستانی هستند.
درک و تلقی انسان از چگونگی آفرینش و رویدادهای محیط پیرامون، و شیوه نگاه انسان به جهان در شخصیت اسطورهها
متجلی شده است.
۴- اسطورهها در زمان زندگی نمیکنند.
آنان خود پدیدآورنده زمان هستند.
یا از ازل تا ابد بودهاند و خواهند بود و یا تولد آنان در زمانی بس بعید روی داده است.
۵- اسطورهها در مکان نیز زندگی نمیکنند.
آنان خود پدیدآورنده مکان هستند.
دامنه قلمرو نیروی اسطورهها در همه مکانها گسترش مییابد.
۶- دست انسان و نیروهای زمینی از اسطورهها کوتاه است و توانایی اعمال خواست خود به آنان را ندارند.
۷- اسطورهها پیوندی عمیق با ستارگان و اجرام کیهانی دارند.
هر یک از ستارگان، تجلیگاه یک یا چند اسطوره از ملل و تمدنهای گوناگون بوده است.
۸- اسطورهها همواره شخصیتهایی نیک با عمال مثبت نیستند و در میان آنان شخصیتهایی ویرانگر و منفی دیده میشود.
۹- اسطورهها با یکدیگر نبرد میکنند.
نبرد این دو برای پیشبرد نیکی یا گسترش بدی در جهان است.
۱۰- اسطورهها پدیدآورندهاند.
پدیدآورنده هر آنچه بدان منسوبند و موکل بر آن شمرده میشوند.
۱۱- اسطورهها محصول فکر و نظر یک شخص یا طرز فکر خاص نیستند.
آنان در گذر زمان و مکان از صافی مردمان جوامع گوناگون گذر کردهاند، تحلیل شدهاند و تراش خوردهاند.
رفتار و کنشهای آنان دچار تغییر و تطور شده است.
۱۲- اسطورهها گاه با یکدیگر آمیخته شده و اسطوره تازهای با نامی تازه و یا با ترکیبی از دو نام
را پدید آوردهاند.
گاه نیز یک اسطوره واحد به دو یا چند اسطوره تازه تفکیک و منشعب شده و نامهای تازهای بر آنان
گذارده شده است.
۱۳- چنانچه گفته شد، اسطورهها دارای شخصیت هستند و در نگارهها به پیکر انسانهایی اغراقآمیز با افزودههایی خاص به مانند
بال یا شاخ رسم شدهاند.
در نتیجه، پدیدهها یا موجودات و یا اشیایی مانند کوهها، رودها، بناها یا پهلوانان که گاه کوههای اسطورهای و یا
پهلوانان اسطورهای نامیده میشوند، تنها در پیوند آنها با اسطورهها به وجود میآید و به خودی خود اسطوره بشمار نمیروند.
۱۴- اطلاق عنوان اسطوره به انسانهایی که کارهایی حماسی یا بزرگ و خارقالعاده انجام دادهاند (حتی اگر در داستانها باشد)،
کارکرد ثانوی و نوظهوری است که به تازگی متداول شده است.
۱۵- اسطورهها ماندگارترین محصول اندیشه آدمیان هستند.
از دورترین زمانهای حیات یک ملت که سرآغازش دانسته نیست، آغاز شده و با تغییر در شکل و نام همواره
زنده باقی ماندهاند.
۱۶- رویدادهای اسطورهای، ساختاری داستانگونه و نمایشی دارند.
از همین روی، آنها کهنترین سرگذشتهای شناخته شده بشری هستند.
سرگذشتهایی که برای باورمندان به آن مقدس بشمار میرفته و در هالهای از رمز و راز پیچیده بودهاند.
۱۷- ایزدان و دیوان در باورها و متون ایرانی از جمله اسطورههای ایرانی هستند.
در باورهای ایرانی، اسطورههای نیک با نام خدایان و ایزدان و اسطورههای ویرانگر با نام دیو شناخته میشدهاند.
۱۸- اسطورهها و باورهای منسوب به آنان، سرچشمهای غنی برای آشنایی با اندیشه، آرمان، آرزوها، شیوههای زندگی، جهانبینی، رنجها و
مصائب جوامع بشری است.
فراموش نکنیم که دانش امروز نیز تاکنون نتوانسته است ذرهای بیشتر آگاهی از مردمان باستان به پرسش پیچیده چگونگی و
سرگذشت هستی پاسخ گوید.
خرافه
چنانکه دیده میشود، کارکردهای اسطوره بسی متفاوت از خرافه و خرافهگرایی است.
در حالیکه اسطورهها محصول کوشش انسان برای تبیین جهان هستی است، خرافه در بهترین حالت محصول انتساب تواناییها و قابلیتهایی
به رویدادها، موجودات و اشیای پیرامون، و در بدترین حالت، محصول کوشش برای عوامفریبی و گمراهی مردمان از طریق ترویج
جهل است.۱- خرافهها را مردمان یک جامعه در طول زمانی درازآهنگ نمیسازند، بلکه ساخته شخصی خاص و پذیرش عدهای از
مردمان است.
۲- خرافهها دارای شخصیت نیستند و میتوانند هر پدیده یا موجود زنده و غیرزنده و یا هر شیئی را در
بر گیرند.
۳- ترس و نگرانی جوامع بشری به ویژه در سرزمینهایی که بیشتر در معرض بلایای طبیعی و یا ناامنی بودهاند،
موجب گسترش بیشتر باورهای خرافی شده است.
۴- خرافه در زمان و مکان خاص و مشخصی حضور دارد.
۵- خرافه در ید قدرت انسان است.
در بارهای خرافی انسان میتواند با انجام دادن یا ندادن اعمالی، بلایی را از خود دور کند و یا اقبالی
را بخود نزدیک سازد.
۶- خرافه دارای ساختاری روایی نیست و با مجموعهای از بایدها و نبایدها سروکار دارد.
۷- خرافه بهانه و عاملی مناسب برای مروجان جهل و سوءاستفادهکنندگان از سادگی مردم و پاسخ سودجویانه به نیازها و
رنجهای آنان است.
۸- با این وجود، خرافه نیز مانند اسطوره و هرگونه باور دیگر مردمان، میتواند منبعی برای بررسی و مطالعات مردمشناسی
و فرهنگشناسی باشد.
قیاص آبادی