مرحوم علی ابوالحسنی و همسرش
علی ابوالحسنی از بازیگران تئاتر و تلویزیون و زاده سال ۵۱ در کرمانشاه بود. او با بازی در مجموعه طنز جنگ ۷۷ به شهرت رسید . از سال ۸۰ به بعد او مشغول به مستندسازی و اجرا در شبکه های استانی شد . ابولحسنی لیسانس خود را در رشته بازیگری از دانشگاه هنر و معماری گرفته بود و با بازیگرانی همچون عارف لرستانی و برزو ارجمند و کامبیز دیرباز و حمید گودرزی هم دانشگاهی بود. او یکی از دوستان صمیمی مرحوم عارف لرستانی بود و هر دو اهل یک شهر بودند. ابوالحسنی زمانی که ۱۸ ساله بود فعالیت تئاتر را در کنار عارف لرستانی در شهرشان آغاز کرد. علی ابوالحسنی ازدواج کرده و صاحب پسری به نام طاها است. متاسفانه او در ۱۱ اسفند در اثر عارضه قلبی درگذشت .در ادامه تصویر علی ابوالحسنی و همسرش را مشاهده می کنید.
مرحوم علی ابوالحسنی و همسرش
مرحوم علی ابوالحسنی عکس زیر را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده و نوشته بود : من و خانواده ام
دلنوشته علی ابوالحسنی برای مرحوم پدرش
علی ابوالحسنی با انتشار عکس پدرش برای او نوشته بود: روحت شاد پدر مهربان،دلسوز و بی همتای من.
دیشب حال خیلی خیلی خرابی داشتم انگار تمام غمهای همهی آدمای دنیا یکجا روی قلب بیمارم تل انبار شده بود.حال غریب و بی معنایی بود.سرد،سنگین،تاریک.تا خود صبح این حال مثل شبهی خاکستری مغز و قلب و روحم را میجوید.
کابوس بود کابوسی محض،پر از بغض و غم و سیاهی.
وتا ظهر امروز گریبانم را میفشرد.
ناگهان از خاطرم گذر کردی،مثل نسیم گرم بهاری بعد از زمستانی سرد.
آرام گرفتم ، آرامشی عمیق،زیبا و گرم و با احساس،سرشار از رنگهای شاد.
اینجا بود که فهمیدم یادت هم در بهمن سرد تهرانی خاکستری هنوز حالم را رنگی و گرم میکند.
خاطرات بودنت و سالگرد آسمانی شدنت همیشه به یادم هست.
باز هم از خاطرم گذر کن.
منتظرم،منتظر دیدارت در …………… .
پسرت علی.
خوابی که علی ابوالحسنی درباره عارف لرستانی دید
علی ابوالحسنی و عارف لرستانی از دوستان نزدیک هم بودند . علی ابوالحسنی با انتشار عکس زیر درباره خوابی که از عارف لرستانی دیده بود نوشت : درست سه شب پیش بود
دوست قدیمی ام عین هر هفته به خوابم اومد
ایندفعه تو خواب بهم گفت یه قرارداد خوب بستم واسه یه سریال،پاشو تو رو هم ببرم معرفی کنم به کارگردانش.
جواب دادم:
وقتشو ندارم عارف جان تو برو بازی کن.
گفت :تو هم بیکاری
جواب دادم:نگران من نباش من کار ضبط برنامه ی خودمو دارم.
خلاصه از عارف اصرار و از من امتنا که باز مثل اون قدیما که عمرش به دنیا بود باهم دعوامون شد.اون قدیما که باهم همخونه و همکلاسی و هم دانشکده ای بودیم ،یه دوستی داشتیم به اسم امیر نکویی خدارحمتش کنه اونم از بینمون رفت، بچه ی مهربونی بود ،حقوق میخوند.وقتی من و عارف به جون هم می افتادیم میگفت :
بس کنید کرمانشاهی های گردن کلفت و جداموم میکرد.ایندفعه هم تو همین خواب
سرو کلش پیدا شد و گفت:بس کنید کرمانشاهی های گردن کلفت.
گفتم :امیر تو اینجا چکار میکنی ؟مگه از دنیا نرفتی؟؟
عارف دوباره رگ گردنش از عصبانیت زد بیرون و گفت:دیوانه هیچ کدوممون نمردیم،از شادی تو خواب شروع کردم به خندیدن ،اونقدر خندیدم که از خواب پریدم و دوباره یکی دو قطره اشک.
این خواب رو بخاطر عکسی که عادل داداش عارف تو صفحش گذاشته بود واستون
تعرف کردم.منم با اجازش همون عکس رو با این خواب براتون گذاشتم.
خدا رحمتت کنه رفیق
آشنایی با علی ابوالحسنی
علی ابوالحسنی بازیگر و مجری کرمانشاهی و متولد سال ۵۱ است. او با برنامه نوروز «۷۷» ساخته مهران مدیری به چهرهای شناخته شده در برنامههای طنز تلویزیونی تبدیل شد و بعدها در فیلمهای سینمایی نیز مثل «مانی و ندا» به ایفای نقش پرداخت؛ اما حضور او در دهه ۸۰ و ۹۰ در کارهای طنز تلویزیون رو به کاهش رفت و او را به سمت اجرای برنامه سازی مستند و کارهای تلویزیونی غیرطنز مثل «ارمغان تاریکی»
و «معمای شاه» برد و چنین به نظر میرسد او رد مهران مدیری
را در مسیر کمکاریهای خود در این دوره میداند.
او با اجرای برنامه «شب خند» در شبکه زاگرس به خانههای مردم کرمانشاه آمد. علاوه بر این، در برنامههای «سفر دیگر» به عنوان مجری و «شهرداری تا شهر» بهعنوان نویسنده و مجری که از شبکههای سراسری پخش میشوند، حضور داشت.
او به کرمانشاه بازگشت و مدیریت کافی شاپ کوچک به نام «کاپ»
را نیز در محله ۲۲ بهمن به عهده داشت.
صحبت های علی ابولحسنی درباره عارف لرستانی
عارف آدم خاصی بود. هنرمند خاصی هم بود. هنرمندانی که از شهرستان به تهران میروند و آنجا موفقیتی کسب میکنند، معمولاً آن اصالت خود را فراموش میکنند. ولی عارف هیچ وقت اصالت خودش را فراموش نمیکرد و سعی میکرد نقشهایی
را انتخاب کند که به اصالت و کرد بودنش نزدیک تر باشد.عارف هنرمند مردم بود.
دغدغهاش مردم بود. او همیشه به فکر مردم بود، چه در کارها و چه زندگیاش. اگر قرار بود جایی برای خیریهای مبلغی جمع شود، عارف نفر اول بود و با کرمانشاهیبازی میگفت: «پوله بده». این از کارهای خیرش. در هنر هم خیلی حرص من را خورد. آن هم به خاطر مسائلی که به بین من و آقای مدیری پیش آمد که جای گفتنش نیست. عارف خیلی کارها کرد که بتواند دوستی بین من و مهران مدیری را دوباره برقرار کند و من دیگر قبول نکردم.
دوستی علی ابوالحسنی و عارف لرستانی
سال ۱۳۶۹ تا ۷۳ ما در انجمن نمایش کرمانشاه کار تئاتر میکردیم. علیرغم آنکه دو دبیرستان مختلف داشتیم، آنجا با هم دوست شدیم و کار هنریمان مشترک بود. بعد تصمیم گرفتیم برویم خدمت سربازی و بعد برگردیم و دانشگاه را ادامه دهیم. سال ۱۳۷۴ بود که دوتایی باهم، کنکور شرکت کردیم و دانشگاه هنر و معماری برای بازیگری و تئاتر قبول شدیم.
از آنجا دوستی ما، خیلی جدی تر شد. هم همکلاس بودیم و هم همخانه. ما یک ورودی بودیم که کامبیز دیرباز، حمید گودرزی، حساب نواب صفوی، علی ثانی فر و خیلی از دوستان دیگر با ما بودند. دورهی موفقی بود و اگر حمل بر خودستایی نباشد، آن دوره بچههای خوبی را بیرون داد. یادش به خیر ما آن زمان برای اینکه پول در بیاوریم هر کاری میکردیم. کارهای هنری میساختیم و یادش به خیر… یک زیرزمینی در خیابان خاوران بود که هم گالریمان بود و هم کارگاهمان.
ما با هم این سختیها را کشیدیم. تا اینکه قسمت شد که همان سال اول دانشگاه من بنا به روابطی که داشتم، به برنامه برگ سبزِ آقای علی شوقیان بروم. آن برنامه خوابید و من هنوز ۹۰ هزار تومان از ۷۶ طلب دارم. عارف هم همکلاس من بود مدام میپرسید که کار چطور بود و من میگفتم مثل همان کرمانشاه که کار میکردیم و چیز خاصی نبود. همین برنامه باعث شد که مهران مدیری سراغ من بیاید.
دلیل کم کاری علی ابوالحسنی
مسائلی پیش آمد که من و مهران مدیری از هم جدا شدیم و تا الان هم دیگر
با هم کار نکردیم. هیچ وقت هم دوست ندارم دیگر با آن کار کنم.
همین مساله بود. هرچه که من از سال ۸۱ به بعد قرارداد مینوشتم، کارم کنسل میشد.
قرارداد مینوشتم، پیش پرداخت میگرفتم، تست گریم انجام میشد، بعد هم آفیش
و دیگر به من زنگ نمیزدند. یک برنامه، دو برنامه، یک سریال و دو سریال و تا اینکه فهمیدم سر دراز دارد.
مستندسازی علی ابوالحسنی
من ناخودآگاه، در این جریان بیکاری با اساتید عزیزم مثل ایرج آشوری و محمود زنده نام، آشنا شدم که بزرگ ترین مستندسازهای ایراناند. با محمود زنده نام کار مستندسازی و تیزرهای تبلیغاتی و رپرتاژ آگهی را تا مرز برنامه سازی یاد گرفتم. الان هم به همان
کار مشغولم. هم برنامه میسازم، هم بازی میکنم، هم اجرا می کنم.
یک جورهایی در کار خودمان آچار فرانسه شدهام.
خاطره ای از علی ابوالحسنی
با سالار سالاروندی و یکی دیگر از دوستان، از خیابان دبیراعظم رد میشدیم. فکر میکنم عارف هم بود. من گفتم اگر اسمم در قبولیها باشد، همین جا پشتک میزنم. روزنامه را گرفتیم و اسم من و عارف در آن بود. ملق را در خیابان دبیر اعظم از ما گرفتند. یک خاطره خوب هم نه از کرمانشاه ولی از عارف دارم. زمانی که باهم همخانه بودیم، اگر یک پنج تومانی داشتیم، آن سکه پنج تومانی را با هم میخوردیم و اگر یکی مریض میشد
دیگری پیاده تا میدان امام حسین میرفت و دارو میخرید و فردا با اتوبوس به
دانشگاه میرفتیم. ما خیلی سختی کشیدیم. نسل ما خیلی سختی کشید .
اینستاگرام , ایرنا