سه شنبه, ۲۹ اسفند , ۱۴۰۲
درخواست تبلیغات

ماجرای پسر جوان که برای خوانندگی به تهران آمد و معتاد شد!

تاریخ نشر :شنبه 24 مارس 2018 اشتراک:
پسر جوان معتاد حوادث روز
پسر جوان برای خوانندگی به تهران آمد اما معتاد شد.

پسر جوان برای خوانندگی به تهران آمد اما معتاد شد.گفتگو با پسر جوان معتاد را در ادامه بخوانید

پسر جوان معتاد

پسر جوان معتادبرای ترک اعتیاد به کمپ جنوب شهر آمده است. خودش می گوید هنرمند است
اما به تریاک اعتیاد پیدا کرده است. خودش علت اعتیادش را می گوید.

خودت را معرفی کن؟

رضا ۳۲ ساله هستم.

چند سال است که اعتیاد داری؟

یکسال می شود که تریاک مصرف می کنم.

چرا معتاد شدی؟

به خاطر خوانندگی.

خوانندگی؟

بله.

پسر جوان معتادپسر معتاد

چرا خوانندگی؟

پسر جوان معتاد می گوید من دو سال قبل به عشق خواننده شدن به تهران آمدم. چون صدای خوبی داشتم فکر
می کردم می توانم در تهران موفق شوم. صدایم شبیه فرزاد فرزین است و خودم را جای او می دیدم.

مگر اعتیاد به خوانندگی ربط دارد؟

به من گفته بودند ربط دارد. دوستانم گفتند تریاک صدا را پخته تر می کند. منم مصرف کردم. روزهای اول خوب بود اما بعدش…

بعدش چی؟

به تریاک وابسته شدم. هر روز مواد می زدم.

خوب چرا به فکر ترک افتادی؟

من در شهرستان مغازه داشتم. کار داشتم. برای عشقم خوانندگی به تهران آمدم
اما سوغات من از این شهر اعتیاد شد. می خواهم پاک شوم و به شهرم بروم.

بیشتر بدانید: روایت کمک خواهی یک جوان بعد از ترک اعتیاد

حسن. ط متولد ۱۳۷۱ است. سال‌ها اعتیاد و کارتن خوابی را تجربه کرده و حال نزدیک به سه ماه است
که اعتیادش را ترک کرده اما هنوز کارتن خواب است و شب‌ها به خانه نمی‌رود. وقتی از دفتر روزنامه برای مصاحبه با او تماس گرفتیم، نیم ساعت بعد در دفتر حاضر شد تا از مشکلات زندگی‌اش بگوید. سال ۸۸ پدرش به دلیل بدهی ورشکست شد و مادرش بعد از اینکه به وسیله اقوام نزدیک طرد شد، بیماری روحی روانی گرفت و او را به بهزیستی بردند.

گفتگو با  یک پسر جوان معتاد

برادر کوچکش سال‌ها در بهزیستی است و برادر ۱۶ ساله دیگرش نیز سخت کار می کند
تا بتواند قرض‌های پدرش را بدهد. می گوید:« من از بچگی حزب‌اللهی بودم و در بسیج بزرگ شدم.
الان دیگر مدت‌هاست که کارت بسیجم را باطل کرده‌اند. پدرم نیز رزمنده دوران جنگ است. حالا من به دفاتر رهبری می روم تا بتوانند برای ما کاری کنند. البته کاری که آن‌ها برای من کردند، این بود که توانستم معافیتم را بگیرم. من با داشتن پدر و مادر توانستم معافی بگیرم که این کار سختی است. من و برادرم در دوره ابتدایی در مدرسه غیرانتفاعی درس می‌خواندیم اما به‌یک‌باره همه چیز عوض شد و زندگی مان برگشت». روایت او را از زندگی‌اش در گفت و گو با «قانون» بخوانید.

از بچگی در یک اتاق سه در چهار زندگی می‌کردیم و پدرم با یک پیکان قسطی مسافرکشی می‌کرد. زندگی خوبی نداشتیم. پدرم کم کم وارد شهرداری و در آنجا مشغول به کار شد. او در سال ۸۸ به دلیل ورشکستگی و کلاهبرداری به زندان افتاد، در صورتی که وکیل های پدرم املاک مردم را با مهر شرکت پدرم فروخته بودند. همان وقت‌ها پدرم احساس خطر کرد اما وکیلش گفت به من اعتماد کن و برو چند وقتی تهران نباش. ما ۶ ماه به گرگان رفتیم و وقتی برگشتیم، پدرم را بازداشت کردند.

همه اموال‌مان را گرفتند و ما نیز از خانه‌مان به اتاقی رفتیم که عمویم به ما داده بود.
اما داستان اعتیاد من از روزهای دبیرستانم شروع شد. از ۱۵سالگی
من و دوستانم به مناطق تفریحی نزدیک کرج می‌رفتیم و آنجا سیگار و قلیان می‌کشیدیم.
من از اینکه با کشیدن قلیان سرم گیج می‌رفت خوشم می‌آمد و دلم می‌خواست این لذت را تکرار کنم اما هیچ وقت سمت مواد مخدر دیگری نرفتم.

روایتی از یک پسر جوان معتاد

تا اینکه در یکی از روزهایی که پدرم در زندان بود و مادرم نیز بیمار و افسرده همراه
دو برادرم در خانه بودند، یکی از دوستان پدرم که معماری ۴۰ساله بود، به من گفت
برای نظافت یک آپارتمان ۲۴واحدی بروم و برای هر واحد قرار شد به من ۸۰هزار تومان بدهند
. قرار بود دوماهه تمام آپارتمان‌ها را تمیز کنیم و تحویل بدهیم. آن معمار اعتیاد داشت
و من اولین بار دست او کراک دیدم. وسوسه شدم تا این ماده را مصرف کنم و از روی دروغ
به او گفتم که مصرف کننده هستم تا به من مواد بدهد، می‌خواستم ببینم نشئگی‌اش چطور است.

من نزدیک به هفت پک از آن کراک کشیدم و بعد از حال رفتم. معمار نبود و وقتی آمد،
دید من نیمه‌جان افتاده‌ام. کبود شده بودم و نزدیک بود سنکوپ کنم. وقتی بیدار شدم دیدم
پاهایم در یک تشت آب سرد است. مرفین این طوری است که وقتی مصرف می‌کنی، داخل بدن گرم می‌شود
و بیرون بدن سرد است. وقتی بیدار شدم انگار کامپیوتری بودم که ریست شده است. یادم نمی‌آمد
شب قبل چه اتفاقی افتاده تا اینکه فیلمش را به من نشان داد و فهمیدم که چه اتفاقی افتاده است.

فیلم را دیدیم، خندیدیم و شوخی کردیم. خلاصه از آن روز اعتیاد من به شیشه شروع شد. ما روز تا شب در خیابان‌ها می‌چرخیدیم،
شب‌ها به آنجا می‌رفتیم و مواد می‌زدیم. آخر سر هم بعد از ۶ ماه کار را تحویل دادیم،در حالی
که خانه را نصفه و نیمه تمیز کرده بودیم و من اعتیاد شدیدی به شیشه پیدا کرده بودم.
البته به جای ۸۰ هزار تومان برای تمیز کردن هر واحد ۶۰ هزارتومان به ما داد.

من نزدیک به دو سال با این آقا بودم و تمام هزینه مصرف شیشه‌ام را تامین می‌کرد.
البته مصرف من زیاد بود و روزی یک گرم مصرف می‌کردم. من از کشیدن مواد سیر نمی‌شدم.
از بی‌خوابی و فاز غم آن خیلی خوشم می‌آمد اما مگو همین مواد دارد من را بیچاره می‌کند. بارها با خودم گفتم که چرا وقتی به من شیشه را تعارف کردند، آن را کشیدم.

میزان و روزنامه قانون

گردآوری:
برچسب ها:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
آرون گروپ
آرون گروپس
تالارکده