یکشنبه, ۲۲ مهر , ۱۴۰۳
درخواست تبلیغات

بیوگرافی کامل لعیا زنگنه + عکس

اشتراک:
لعیا زنگنه بیوگرافی افراد مشهور
در این مطلب با لعیا زنگنه که از بازیگران معروف سینما و تلویزیون می باشد آشنا می شوید . در ادامه عکس هایی از این بازیگر برای شما آورده شده است . با ما همراه باشید.

لعیا زنگنه بازیگر ایرانی و متولد سال ۱۳۴۴ در تهران است .او دارای مدرک مدرک کارشناسی تئاتر می باشد .اولین فیلم سینمایی او راز مینا نام دارد که در سال ۱۳۷۵ اکران شد .از فیلم های او می توان قاتل اهلی , عشقولانس , این زن حقش را می‌خواهد , در پناه تو و مادرانه را نام برد . برای آشنایی بیشتر با این بازیگر در ادامه با پرشین وی همراه باشید.

آشنایی با لعیا زنگنه بازیگر

لعیا زنگنه متولد ۱۳۴۴ از بازیگران سینما ، تئاتر و تلویزیون ایران است.لعیا زنگنه که دارای مدرک کارشناسی تئاتر
از دانشگاه هنر تهران است ، یک دوره کلاس آموزش نقاشی را نیز گذرانده‌است. کشف استعداد هنری
و توسط استاد امین تارخ در سال ۱۳۷۱کشف و با هدایت هنری و مشاوره قوی محمدعلی کشاورز
و استاد ثریا قاسمی وارد عرصه تلویزیون و سینما شد.

بازی لعیا زنگنه در سریال در پناه تو

بازی زیبای لعیا زنگنه در مجموعه تلویزیونی «در پناه تو» ساخته حمید لبخنده، سال ۱۳۷۳ هنوز در یادها مانده است.
همچنین بازی کوتاه او در فیلم «مزاحم» کاری از سیروس الوند شاید بهترین نقش‌آفرینی او در سینما تا به امروز باشد.

لعیا زنگنهلعیا زنگنه در کنار ثریا قاسمی

فیلم های لعیا زنگنه

فیلم‌شناسی
سینمایی

جرم (مسعود کیمیایی، ۱۳۸۹)
خودزنی (احمد کاوری، ۱۳۹۰)
زندگی خصوصی (حسین فرح بخش، ۱۳۹۰)
عاشق‌ها ایستاده می‌میرند (شهرام مسلخی، ۱۳۹۲)
این زن حقش را می‌خواهد (محسن توکلی، ۱۳۹۴)
عشقولانس (محسن ماهینی ،۱۳۹۵)
قاتل اهلی (مسعود کیمیایی ،۱۳۹۵)

و…

مجموعه‌های تلویزیونی

پدر – (بهرنگ توفیقی) ١٣٩٧
آرام می‌گیریم (روح‌الله سهرابی) ۱۳۹۵[۳]
پشت بام تهران (بهرنگ توفیقی) ۱۳۹۴
خواب بلند (احمد کاوری) ۱۳۹۲
مادرانه (جواد افشار) ۱۳۹۲
راستش را بگو (محمدرضا آهنج)۱۳۹۱

و…

لعیا زنگنهلعیا زنگنه در مادرانه

بیشتر بدانید لعیا زنگنه؛ ستاره احساساتی و عشق فوتبال!

شوکه شده بودم!

رشته‌ تحصیلی من ادبیات نمایشی بود و از بازیگری متنفر بودم. در دانشگاه دوستان سال‌بالایی، می‌گفتند
بیا تئا‌تر کار کن ولی تصور اینکه روی صحنه بروم برایم باورکردنی نبود. فکر می‌کردم تمام دغدغه‌
من ادبیات نمایشی است.

خلاصه اینکه هیچ‌کدام از سال‌بالایی‌هایی که آمدند زورشان به من نرسید؛ غیر از جمشید بهمنی که آمد
و به من گفت تو فقط بیا بنشین کنار صحنه. من هم رفتم و یک روز خودم را وسط صحنه دیدم…

بی‌‌‌نهایت احساس عجیبی بود، اصلا یک دنیای دیگری بود… یادم هست پلاتوهای آنجا –
یعنی دانشکده‌ سینما – تئا‌تر را تازه بازسازی کرده بودند و آنقدر حس غریبی بود که من می‌گفتم بچه‌ها
کفش‌های‌مان را دربیاوریم برویم داخل…

لعیا زنگنهعکس های لعیا زنگنه

من ۳،۲ ماه بعد از ورودم به دانشگاه آنقدر شوکه شده بودم که می‌خواستم تغییر رشته بدهم. می‌خواستم بروم
تدوین ولی حالا خیلی خوشحالم که در آن مقطع جای درستی قرار گرفتم.

این دیوانه است!

نحوه بازیگر شدن لعیا زنگنه

کلی کار دانشجویی کردم، با دکتر رفیعی کار کردم… اما کار تصویری من، از بازی در پایان‌نامه‌ سینمایی دو نفر
از دوستانم شروع شد با آقای… فکر می‌کنم رضا ایرانمنش که مرتب سرصحنه به من می‌گفت
تو خیلی خوب بازی می‌کنی و من با خودم می‌گفتم این دیوانه است [می‌خندد]! ‌

گفت چرا کار نمی‌کنی؟ گفتم دارم تئا‌تر بازی می‌کنم. گفت نه، تصویر. من هم حرفم این بود که تصویر نه؛
تا اینکه آقای ایرانمنش به من گفت غلامرضا رمضانی می‌خواهد یک کار بسازد و تو فقط بیا فیلمنامه را بخوان.

من فیلمنامه را خواندم و… مثل اینکه غیرعادی بود… چند برگ از وسط یکی از این دفترهای بزرگ قدیمی‌کندم
و نشستم تمام اشکالات فیلمنامه را – به‌نظر خودم – پشت و روی این برگ‌ها نوشتم و بردم دادم
به آقای رمضانی. آقای رمضانی گفت که نه، تو به درد ما نمی‌خوری.

لعیا زنگنهلعیا زنگنه در لابی

بلند شو من تو را یک جایی ببرم. من هیچ‌چیز نمی‌دانستم غیر از اینکه گفتند دفتر آقای شاهسواری است.
ایستادم وسط‌‌ همان سالن بیرون و از یکی از اتاق‌ها آقای لبخنده خارج شد و یکجوری مرا نگاه کرد
که انگار از مریخ آمده‌ام [می‌خندد]!

که بعد من رفتم خانه گفتم رفتم به دفتری که همه چیزش غیرعادی بود. گفتند چطور؟ گفتم یکجور غیرعادی‌ای
خوب بود. مدتی بعد زنگ زدند، گفتند برای کار بیایید و من هم رفتم، فقط به دلیل آدم‌هایش…
من خیلی اینجوری‌ام.

خلاصه اینکه آمدم و تمرین‌های کلی بیان و احساس و این مسائل شروع شد ولی باز هم نمی‌دانستم
که نقشم چیست. به من گفتند چادر می‌توانی سرت کنی؟ می‌دیدم که دخترهای دیگر
همه با چادر می‌آیند و تست می‌دهند…

لعیا زنگنهلعیا زنگنه بازیگر ایرانی

روز آخر به ما گفتند نقش‌ها را می‌خواهیم بگوییم و تو مریمی. بعد فیلمنامه را که دادند، من نشستم به خواندن
و دیگر نتوانستم بگذارم زمین… متن بی‌نظیری بود. یعنی دیگر به این فکر نکردم که تو که
بازیگری را دوست نداشتی… آن اتفاق دیگر افتاده بود.

خانم زنگنه شما همیشه با این لباس می‌روید بیرون؟!

من غارم را خیلی دوست دارم. دوستان صمیمی‌ام می‌گویند که تو انگار یک دیوار دورت هست.
انگار می‌ترسم که مرا بشناسند… چون این اتفاق افتاده که دیوار دورم را برداشته‌ام و اجازه داده‌ام
که به من نزدیک شوند و بعد عکس‌العمل‌هایی دیده‌ام که آزرده‌ام کرده است.

اینجا آدم‌ها خیلی راحت اجازه قضاوت کردن درباره‌ تو را به خود می‌دهند. وقتی من بازیگر وارد دفتر کارگردانی
می‌شوم که زنگ زده و به من پیشنهاد کار کرده اولین حرفی که می‌زند این است که اه! خانم زنگنه
شما همیشه با این لباس می‌روید بیرون؟

و من فکر می‌کنم این آقا وقتی به یک بازیگر خانم زنگ می‌زند انتظار دیدن دختری که لباس ساده پوشیده
و کارهای عجیبی با صورتش نکرده ندارد… خب اذیت می‌شوم. این اختیار را به او می‌دهم
که مرا انتخاب نکند اما نمی‌توانم بگویم دلم نمی‌سوزد.

لعیا زنگنهلعیا زنگنه در سریال در پناه تو

مدتی ایران نبودم

زندگی لعیا زنگنه در خارج از کشور

فیلمنامه برایم از درجه بسیار بالایی برخوردار است همچنین مدتی هم ایران نبودم بنابراین تعداد فیلم‌های
سینمایی‌ام محدود است و گزیده کار کردم. برای پذیرفتن هر نقش ابتدا باید گروه را دوست داشته باشم،
حتی اگر کار هم ضعیف باشد چنانچه ارتباط مناسبی با گروه برقرار کنم حاضرم در فیلم حضور یابم،

بنابراین ابتدا متن و بعد کارگردان برایم مهم هستند البته قرارداد هم مهم است اما در درجه بعدی قرار دارد.
من در اولین کار تصویری‌ام (در پناه تو) با یک هجوم مواجه بودم که انتظارش را نداشتم
بنابراین از آن به بعد بسیار مراقب هستم که در هر فیلمی بهترین کار زندگی‌ام را ارائه دهم چون مردم از من توقع دارند.

بنابراین نقش اول یا مکمل برایم زیاد مهم نیست و مهم این است که نقش مرا درگیر خود کند.

چرا باید بچه‌ام را پنهان کنم؟

نمی‌توانم بگویم من به عنوان یک بازیگر زن رنج نمی‌برم از اینکه نتوانم با صراحت حرفم را بزنم و خودم باشم.
نمی‌توانم بگویم که مثلا من سه تا بچه دارم -ندارم‌ها- ولی نمی‌دانم به عنوان یک بازیگر
چرا باید بچه‌ام را پنهان کنم؟

لعیا زنگنهلعیا زنگنه در سریال پدر

کاش اینطور نبود. کاش ما آدم‌ها را همین‌طور که هستند می‌پذیرفتیم. کاش قضاوت نمی‌کردیم و کمی
حق انتخاب به آدم‌ها می‌دادیم… مثلا یادم هست آن اوایل عکس من روی جلد یکی از مجلات چاپ شد
و من دوست نداشتم و زنگ زدم خیلی دانشجویی و ساده گفتم چرا عکس مرا چاپ کرده‌اید؟

گفت ای بابا خانم، از خداتان باشد. بقیه به ما پول می‌دهند که عکس‌شان را چاپ کنیم. خب من دوست نداشتم
ولی این حق انتخاب را به شما نمی‌دهند و این مرا آزار می‌دهد.

نمی‌توانید تصور کنید وقتی من فوتبال می‌بینم چه ریختی‌ام!

عاشق فوتبالم! اما تیمم نابود شد؛ آرژانتین ! ولی تیمی‌که با آن گریه کردم غنا بود… نمی‌توانید تصور کنید
وقتی من فوتبال می‌بینم چه ریختی‌ام. اصلا یک آدم دیگر می‌شوم… شاید یکی از دلایلی
که فوتبال را دوست دارم، همین است که کاملا زمان و مکان و همه‌چیز از یادت می‌رود

و هرچیزی که چنین خاصیتی داشته باشد، حال مرا خیلی خوب می‌کند… بچه‌ها هم همین‌طورند؛ فوتبال و بچه‌ها.

لعیا زنگنهعکس کودکی لعیا زنگنه
لعیا زنگنهلعیا زنگنه و همسرش

باشگاه خبرنگاران , مجله زندگی ایده آل

گردآوری:
اخبار مرتبط:
فیلم پرشین وی
ترک اعتیاد