داستان ورود مجریان مشهور به تلویزیون از زبان خودشان !
بگوییم حتما پارتی داشته و گرنه چرا دیگران نمیتوانند جایی باشند که او اکنون ایستاده است.
تا میبینیم یک نفر در کارش شهامت و جسارت خاصی دارد قضاوت میکنیم و میگوییم حتما پشتش به جای محکمی
گرم است.
انگار نمیخواهیم باور کنیم خیلی چیزها به خصوصیات ذاتی آدمها باز میگردد و لزوما هر آدم موفقی یک پارتی به
اصطلاح گردن کلفت ندارد.
چه میشود کرد.
ما مردم هزاره سوم هستیم و انگارهایمان.
این انگارها البته برخی وقتها شدت هم پیدا میکند، بخصوص وقتی فردی را در جایگاهی میبینیم که رسیدن به آن
برای هر کسی ممکن نیست.
مثلا وقتی یک مجری موفق تلویزیون را میبینیم که در کارش جسارت دارد با خودمان فکر میکنیم حتما پارتی داشته
که الان آنتن شبکهای را به او سپردهاند.
گرچه این انگارها فقط در وجود برخی از ما شکل میگیرد، اما بد نیست یکبار مرور کنیم.
مثلا درباره همین مجریهای تلویزیون.
سراغ آنها برویم و سوال کنیم چطور به اجرا رسیدهاند؟ چه کسی برایشان پارتیبازی کرد و پشتشان به چه کسی
محکم بود.
ما این کار را کردیم.
سراغ مجریان مطرح که سالهای گذشته برنامههای زیادی را از آنها دیدهایم، رفتیم و داستان ورودشان را به رادیو و
تلویزیون برایمان تعریف کردند.
خواندنش خالی از لطف نیست.
بهمن هاشمی: از کودکی مجری بودم
به یاد دارم از همان دوران کودکی در کلاسهای کانون آموزش قرآن و تجوید
شرکت میکردم و از آن پس به آموزش قرآن و تجوید پرداختم.
از همان ابتدای کودکی با کتاب آسمانی قرآن مجید آشنا شدم و در طول روز و هفته و ماهها هر
شب در مسجد امام حسن مجتبی(ع) در بازار حضرتی خیابان مولوی به تحصیل قرآن و تجوید مشغول بودم.
از شاگردان این کانون، گروه سرودی را تشکیل دادند که بنده هم یکی از اعضای این گروه بودم و در
اعیاد مختلف مذهبی برنامههای متفاوتی از جمله قرائت قرآن، دکلمه و سرودهای مذهبی اجرا میکردم و میتوان گفت از همان
دوران کودکی با اجرای برنامه در مقابل چشمان مردم تجاربی کسب کردم و زمینه برای ورود به اجرا برایم فراهم
شد.
این دوران، دوران با شکوه زندگیم بود، چرا که هر چه دارم و ندارم از عنایت پروردگار و تشویق هم
محلیهای آن روزگار است؛ چرا که تشویق بخصوص در آن سن نیروی مضاعفی به آدم میدهد و همین نیرو باعث
میشود انسان احساس و اعتماد به نفس خوبی برای رسیدن به هدفش به دست آورد.این دوران گذشت تا اینکه دی
۱۳۷۱ از طریق یکی از عکاسان ورزشی (جمشید داهول) مجله دنیای ورزش به مدیریت وقت گروه ورزش شبکه دو سیما
آقای کیومرث صالحنیا معرفی شدم و پس از تست صدا و تصویر، برای اجرا و گزارشگری شروع به کار کردم.
البته پس از این که تست صدا و تصویر بنده به سمع و نظر مدیران مسئول وقت شبکه دو سیما
رسید و مورد تائید قرار گرفت، بلافاصله شروع به کار کردم.
اولین کار تلویزیونیام برنامهای بود با عنوان « تهران ساعت ۲۰» که با اجرای مرحوم منوچهر نوذری و مجری توانای رادیو
و تلویزیون جناب آقای هرمز شجاعی مهر همراه بود.من که بخش ورزشی این برنامه را در طول ۵۴ روز بهعهده
داشتم پس از مدتی در راهروی استودیوهای ضبط و پخش شبکه دو سیما با جناب آقای خسرو شاهی و دیگر
گویندگان واحد دوبلاژ آشنا شدم که ماحصل این آشنایی ورود به عرصه دوبلاژ بود.
چرا که وقتی ابراز علاقه من را جناب آقای خسرو خسرو شاهی (صدای آلن دلن) دیدند از ایشان خواستم راهکار
ورود خودم را به عرصه دوبلاژ بگویند.
ایشان از من تستی را برای گویندگی دوبلاژ گرفتند و گفتند صدایم مناسب است و از آنجا بود که به
جمع گویندگان این واحد پیوستم.
احسان کرمی: از رادیو یاد گرفتم
پیش از اینکه وارد اجرای تلویزیونی شوم، از رادیو فعالیت خود را آغاز کردم.
از همان ابتدا به رادیو علاقهمند بودم و همراه با آن خاطرات شیرینی را در کودکی گذراندم.
من کار رادیو را از خود رادیو یاد گرفتم.
از بچگی با رادیو مانوس بودم.
با آن از خواب بیدار میشدم و شب هم بالای سرم رادیو روشن بود.
بازی من این بود که وقتی رادیو را خاموش میکردم در ذهنم برنامههای رادیویی را با توانایی خودم اجرا میکردم.
من از رسانه یاد گرفتم چطور با صدایم بازی کنم.
یاد گرفتم در چه ساعتی از روز چطور صحبت کنم و حیطه شوخیهای من در یک برنامه طنز در چه
حد باشد.
این آموختهها به من کمک کرد که طی چهار سال کار در رادیو، تجربه زیادی به دست آورم و حاصل
آن، موفقیت در جشنوارههای بینالمللی صدا بود که توانستم تندیس این جشنواره را با خود به خانه ببرم.
من همیشه اعتقاد دارم مهمترین عامل موفقیت من در رادیو، عشق به این رسانه شنیداری و تلاش و آموختن از
پیشکسوتان بوده است.
من معتقد نیستم جذابیت رسانههای شنیداری کمتر از رسانههای تصویری است؛ با این حال از بچگی به رادیو علاقه داشتم
و «برنامه صبح جمعه با شما» را میشنیدم.
چیزهایی از این برنامه یادم میآید که شاید خود هنرمندانش یادشان نیاید.
این صرفا به خاطر علاقه شدیدم به رادیو بود که خودم را به آن رساندم و با تلاش و پشتکار
به علاقه کودکی خود رسیدم.
فکر کردم استعدادش را دارم و به همین دلیل خود را امتحان کردم که البته توانستم با همکاری دوستان به
یک موفقیت نسبی برسم و فعالیت خود را در رادیو آ غار کنم.
شاید جالب باشد بدانید من اولین جوانی بودم که به سری جدید بازیگران برنامه «جمعه ایرانی» رادیو ایران اضافه شدم
و به این نیت آمدم که یک سال در کنار پیشکسوتان بنشینم و از آنها یاد بگیرم و بهلطف خداوند
به من اعتماد شد و خیلی زودتر از آنچه فکر میکردم در برنامه جمعه ایرانی مشغول به کار شدم.
ابتدا به این برنامه به چشم یک دانشگاه نگاه کردم.
چون تجربه هر یک از هنرمندان به اندازه یک قرن میارزد، من فکر کردم باید هنگام کار از آنها بیاموزم
و آنقدر دقیق باشم که اشتباه کوچک من به کار بزرگ آنها خدشه وارد نکند.
پس از فعالیت در رادیو چند پیشنهاد از تلویزیون به من شد که آنها را نپسندیدم، اما گروه برنامهساز «نقره»،
وقتی به من پیشنهاد همکاری داد، بلافاصله قبول کردم، چون هم گروه خوبی بود و هم کار متفاوتی به من
پیشنهاد شده بود.
منصور ضابطیان که آن زمان برنامه نقره را اجرا میکرد در رادیو صدای مرا میشنود و از من دعوت به
همکاری میکند.
وقتی به دفتر آنها رفتم تست گرفتند و بعد از قبولی اولین اجرای تلویزیونی خود را با این برنامه آغاز
کردم.
این کار اصلا پیچیده نبود و بعد از آن باز با همکاری همان گروه در برنامه «تصویر زندگی»، کار جدیدی
را آغاز کردیم.
من این سبک از برنامهها را دوست دارم و این چیز مهمی بود که بتوانم بین کار رادیو و تلویزیون
تفکیک قائل شوم، چون اغلب کسانی که به من کار تلویزیونی پیشنهاد میکردند میخواستند همان کار طنز را در تلویزیون
ادامه دهم که من این کار را دوست ندارم.
من عاشق رادیو هستم، ولی علاقهای که به اجرای تلویزیونی هم داشتم مرا به این وادی کشاند و امروز هم
از اینکه در تلویزیون هستم، خوشحالم و سعی میکنم با تلاش اجرای خود را هر روز بهتر از دیروز کنم.
صالح اعلا: باد مرا جلوی دوربین نشاند
باد تندی وزید و مرا جلوی دوربین نشاند و از من مجری ساخت.
من هیچ وقت تصور نمیکردم اجرا کنم و فکر میکنم گردش آفاق و دور فلکی بود که مرا مقابل دوربین
نشاند.
البته کار من همیشه بازی و نمایشنامهنویسی و کارهای زیباشناسی در حوزه فرهنگ بوده، ولی هیچ گاه به اراده خودم
وارد دنیای مجریگری نشدم.
من از دوره دبیرستان برای رادیو نمایشنامه مینوشتم و برای این رسانه حرف میزدم.
یادم هست سالها پیش که در اوج کارهای کارگردانی بودم به من تکلیف کردند به رادیو بیایم و صحبت کنم.
من هم رفتم و خیلی از گویندگی در رادیو خوشم آمد که تا الان هم این همکاری ادامه دارد.
در مورد تلویزیون هم باز من برنامهای برای شبکه سه سیما درست میکردم با عنوان «نقد خنده» که متاسفانه در
لحظه آخر مجری محترم برنامه نتوانست برای اجرای برنامه بیاید.
چون پیشاپیش آگهی برنامه اعلام شده بود و مردم منتظر دیدن برنامه بودند مجبور شدم برای اولین بار کت بپوشم
و موهای خود را شانه کنم و آن برنامه را اجرا کنم.
وقت دیگری که زمان دکتر پورحسین مدیر محترم شبکه دو سیما بود که ایشان خواستند من در روز تولد حضرت
رسول اکرم(ص) باجمعی از فیلسوفان معاصر بنشینم و در مورد فلسفه اسلامی صحبت کنم.
من هم به استودیو شبکه رفتم و در حالی که بشدت قلبم میزد این برنامه را اجرا کردم.
مدتها گذشت تا این که یک روز از دفتر دکتر پورحسین تماس گرفتند و گفتند برنامهای را در شبکه چهار
سیما اجرا کنم.
من آمادگی نداشتم ولی باز جلوی دوربین رفتم و مجریگری کردم.
همان طور که گفتم باد مرا به سمت اجرا کشاند، ولی با این حال خوشحالم که در تلویزیون کار اجرا
کردم و معتقدم حمایتهای خداوند و مردم عزیز باعث شد در این مسیر موفق شوم.
احمدزاده: کاملا اتفاقی آمدم
من مانند بسیاری از مردم که در صدا و سیما کار میکنند در این نهاد به
عنوان کارمند مشغول فعالیت بودم و اصلا در ذهن خود تصور نمیکردم روزی مقابل دوربین قرار بگیرم.
در حقیقت من به صورت کاملا اتفاقی به دنیای اجرا آمدم و پس از آن هم تصمیم گرفتم این حرفه
را ادامه دهم، چرا که به نوعی با آن همذاتپنداری کردم و مجریگری را دوست دارم.
در مورد نحوه ورودم به اجرا باید بگویم در شبکه سه سیما برنامهای به نام «چشمههای نور» پخش میشد.
روزی یکی از مجریان این برنامه گرفتار کاری شد و نمیتوانست سر برنامه حضور یابد.
دوستان در آن لحظه احساس کردند من تجربه خوبی در گفتار و بیان دارم و با شناختی که از تواناییهایم
داشتند از من خواستند به مدت یک هفته اجرای این برنامه را به عهده بگیرم.
من هم که تا حدی روی گفتار و کلام خود اطمینان داشتم این موضوع را پذیرفتم و به طور اتفاقی
اولین کار اجرای من در تلویزیون شکل گرفت.
البته باید بگویم این یک هفته اجرا به هفت ماه اجرای مداوم در این برنامه تبدیل شد.
در واقع اجرای خوب من در این برنامه باعث شد دوستان از من به عنوان عضو ثابت استفاده کنند
و من هم همه تلاشم را کردم که بهترین اجرا را داشته باشم.
همانطور که گفتم از ابتدا مجریگری هدف من نبود، اما یک اتفاق در زندگی باعث شد مسیر زندگیام به روی
اجرای تلویزیونی باز شود و به نظرم این خواست خدا بود که مرا در این راه قرار داد.
از آنجا که انگیزه من از ابتدا اجرا نبود، به همین علت دوره خاصی هم نگذرانده یا حتی امتحان مجریگری
هم نداده بودم.
البته من در خود سازمان تجربه اجرا نداشتم، اما در برنامههای بیرون از سازمان پیش آمده بود که به
عنوان مجری و سخنران حضور پیدا کنم و به نوعی تجربه سخنوری مقابل چشمان مردم را داشتم و همین امر
باعث شده بود وقتی مقابل دوربین قرار گرفتم، استرسی نداشته باشم و با اعتماد به نفس اجرای خود را پیش
ببرم.
من پیش از اجرا در زمینه گفتار و فن بیان تجربه داشتم و همین مساله باعث شد عوامل برنامه چشمههای
نور به من اطمینان کنند و مجریگری یک برنامه تلویزیونی را به من بسپارند.
برای رسیدن به این فن بیان هیچ دوره کلاسی را طی نکردم فقط با مطالعه و افزایش اطلاعات توانستم
دایره لغات خود را افزایش دهم و به یک موفقیت نسبی دست پیدا کنم.
امروز هم که مدتهاست کار اجرا میکنم اعتقاد دارم یک مجری با مطالعه میتواند برنامه را مدیریت کند، ضمن این
که در کنار مطالعه باید بتواند براحتی با مردم ارتباط برقرار کند تا به عنوان بهترین مجری میان مخاطبان شناخته
شود.
شجاعی مهر: تست دادم، قبول شدم
گرایش من به مجریگری به بیست و پنج تا بیست و شش سالپیش برمیگردد،
چراکه این حرفه را دوست داشتم و عاشق و علاقهمند به اجرا بودم.
در دوران دانشجویی همیشه سعی میکردم کلام خود را قوی کنم و سوادم را بالا ببرم تا بتوانم خوب حرف
بزنم و خوشحالم که با تمرین و تلاش توانستم به هدفم برسم.
داستان ورود من به حرفه اجرا به دوران نوجوانی و زمانی که محصل بودم، برمیگردد.
وقتی برادرم در اداره تئاتر شهرستان بابل گریمور و طراح دکور بود، مرا به گروه تئاتر مامتی استان مازندران معرفی
کرد.
بنابراین کار خود را ابتدا با تئاتر آغاز کردم.
بسیاری از کارگردانان در همان زمان به من میگفتند صدای من برای فعالیت در رادیو خوب است، اما گفتههایشان را
جدی نمیگرفتم تا این که سال ۵۳ برای ادامه تحصیل به تهران آمدم.
آنجا بود که تصمیم گرفتم وارد رادیو شوم.
در همان زمان رادیو اعلام عمومی کرد که علاقهمندان به کار در رادیو میتوانند در تست گویندگی شرکت کنند.
من هم مانند خیلیها در این آزمون شرکت کردم و برای گویندگی در رادیو پذیرفته شدم.
قبول شدن من در تست گویندگی با جریان انقلاب مصادف شد و من آن کار را کنار گذاشتم.
پس از آن به خدمت سربازی رفتم و وقتی انقلاب پیروز شد، مجدد به وسیله یکی از دوستانم به رادیو
بازگشتم و حدود سال ۶۲ بود که کار خود را به طور جدی در رادیو آغاز کردم.
اولین برنامه رادیوییای که من گویندگی آن را به عهده گرفتم «سلام صبح بخیر» بود که نخستین برنامه زنده
رادیو پس از انقلاب هم محسوب میشد.
جواد آتشافروز تهیهکنندگی، محمود شهریاری گزارشگری و آقای پورمحمدی هم سردبیری این برنامه را به عهده داشتند.
پس از گذشت یک سال همراه خانم بید مشکی به برنامه زنده رادیو خانواده رفتیم.
این روند به همین ترتیب ادامه داشت تا این که پس از ده سال اجرای اولین برنامه زنده تلویزیونی به
نام «تهران ساعت ۲۰» به من پیشنهاد شد که در آنجا همراه مرحوم منوچهر نوذری اجرا داشتم.
از آنجا که در آن زمان من تقریبا گوینده موفقی بودم دوستان اعتقاد داشتند میتوانم کنار آقای نوذری یک
زوج بسیار خوبی باشم تا برنامه موفقتر شود.
به همین دلیل هم این اجرا را پذیرفتم و اولین اجرای تلویزیونی من کلید خورد.
من از ابتدای ورودم به رادیو آقای سعید توکل را به عنوان معلم و استاد در کنارم داشتم.
ایشان همیشه طرف مشورت من است و مرا راهنمایی میکند که به چه برنامهای بروم و چه کاری انجام دهم.
من با ایشان هماهنگ میکنم و زمانی که میخواستم وارد تلویزیون شوم با ایشان مشورت کردم و در نهایت وارد
عرصه تصویر شدم.
نظری: از پنجره وارد شدم
من از طریق آزمون گویندگی خبر وارد مجموعه شدم و یک سال دانشکده صدا و
سیما را گذراندم، اما به خاطر این که روحیهام با خبر هماهنگ نبود خودم را به تولید سیما و رادیو
منتقل کردم.
در آن زمان، شبکه رادیو جوان بتازگی افتتاح شده بود و من در این شبکه آغاز به کار کردم.
کار من در تلویزیون با برنامه «مردم و مجلس» در شبکه یک سیما آغاز شد که بعد به شبکه دو
سیما رفته و برنامه «گوناگون» را اجرا کردم.
در شبکه ۴ برنامه زنده «فردا» را اجرا کردم و با اضافه شدن زمان شبکه تهران اولین برنامه صبحگاهی شبکه
به نام «تماشا» را همراه حسن جوهرچی روی آنتن بردیم.
پس از اتمام این برنامه به دستور مدیر شبکه به برنامه «به خانه برمیگردیم» رفتم و تا الان آنجا ماندگار
شدهام.
مدرک من دکتری بود و میتوانستم شغل دیگری انجام دهم.
در واقع من فارغالتحصیلی بودم که به تلویزیون آمدم و همان موقع هم شغل دیگری داشتم، ولی علاقه به مجریگری
مرا به این سمت کشاند.
باید بگویم من خیلی راحت هم وارد دنیای اجرا نشدم چون دوستانی که بدون رابطه میآیند معمولا خیلی سخت میتوانند
کانال باز کنند و خیلی از درها به رویشان بسته است که باید پشتکار داشته باشند تا درها را به
روی خود باز کنند.
من هم جزو آدمهایی بودم که اگر مرا از در میانداختند بیرون از پنجره وارد میشدم و در واقع با
تلاش مستمر و زحمات فراوانی که کشیدم توانستم خودم را در مجریگری ثابت و ماندگار کنم.
معمولا وقتی برای اولین بار وارد این حرفه میشوید زیاد روی خوشی به شما نشان نمیدهند، ولی همین پشتکار باعث
میشود به جایگاه ثابتی دست پیدا کنید.
در این عرصه کسانی که با رابطه میآیند خیلی سریع بالا میروند، ولی خیلی زود هم پس از گذشت چند
سال محو میشوند.
با این حال اگر با کانال خودتان وارد این حرفه شوید سختیهای زیادی را باید تحمل کنید تا به هدف
خود برسید.
رفیعی: بازیگر بودم، ولی مجری شدم
به نظرم توفیقی که در اجرا پیدا کردم به دلیل آمار بالای برنامههای زنده
من بوده است که در مدت هشت،۹ سال به طور مداوم پخشهای زنده داشتم و شاید بالاترین آمار اجرای زنده
را داشته باشم و برنامههای خیلی حساس و سختی را اجرا کردهام.
آغاز کار هنری من از زمان دانشگاه شکل گرفت.
قرار بود سال ۷۲ برنامهای به نام «۳۹» ساخته شود.
آقای کاردان و خسروی از من و امیر غفارمنش تستی گرفتند که با قبولی در آن تست تا امروز در
عرصه هنر فعالیت میکنم.
تا این که سال ۷۷ به عنوان مکمل آقای مدرس وارد برنامه «نیمرخ» شدم.
پس از آن به پیشنهاد برخی دوستان در شبکه تهران یک مسابقه تلفنی اجرا کشم که آنجا قرار نبود مجری
باشم، بلکه قرار بود به عنوان مجریـ بازیگر کار کنم که بعد از آن به دلیل توفیقی که آن برنامهها
داشتند به من برنامههای دیگری هم پیشنهاد شد و در طول این سالها برنامههای مختلفی را اجرا کردهام.
طبیعتا کسی که در رسانه فعالیت میکند با پیشنهادهای مختلفی روبهروست، ولی من ابتدا بازیگر بودم و بعد اجرا را
تجربه کردم و در واقع از دنیای بازیگری به مجریگری قدم گذاشتم.
من وارد هر برنامهای که میشوم سعی دارم اطلاعات خود را به روز کنم و با مطالعه و صحبت کردن
به تجربیات خود بیفزایم.
جام جم