رضا صادقی از همسر و سه فرزندش می گوید+عکس
دختر مورد نظرش را از کشور آلمان انتخاب کند، در مراسم ازدواجش هم مشکی پوشیده تا به سنت مشکیپوشی خود
پایبند باقی بماند.
صادقی در گفتوگوی مفصلی از موسیقی و زندگی شخصیاش گفته است.به گزارش زندگی ایدهآل، آنچه در ادامه میخوانید گفتههای اوست
درباره داستان ازدواجش:در سفر به آلمان از طریق دوستانم با خانوادهای آشنا شدم و در مدتی که آنجا بودم احساس
کردم باید به این اندیشه باشم که تفکری جز تفکر خودم را بپذیرم، ضمن اینکه همسرم خیلی آدم صادقی است.
برخلاف من عصبی نیست، خیلی لبخند میزند، مهربان است، آدمها را دوست دارد و به بچهها عشق میورزد.من خیلی دوست
داشتم مراسمم ایرانی و منطقی باشد.
پدر و مادرم منت بر سر من گذاشتند و به منزل پدری خانمم در ایران آمدند.
از پدر و مادر خانمم خیلی ممنونم چون این رنج را از من گرفتند که بخواهم به آنجا بروم و
لطف کردند ما را زمانی که برای دید و بازدید آمده بودیم، پذیرفتند.بیشتر طرفدار تفکر من بود تا طرفدار آهنگهایم؛
این بیشتر جذبم میکرد.
تفکرات و حتی مطالعات و مصاحبههای من.
از مصاحبههایم بیشتر از شعرهایم آگاه بود و این برای من جالب بود.همسرم سالها از ایران دور بود، با فرهنگ
اروپا آشناتر بود.
برای من مهم این است که همسرم در یک خانواده اصیل و با تفکر ایرانی بزرگ شده است.
اصالت همیشه برای من خیلی مهم بوده است.
یک ویژگی مثبت دیگر او سیدزاده بودنش است.
پدر خانم من اهل مطالعه و کتاب است.
کلکسیون کتاب دارد و از همه مهمتر اینکه احساس میکنم همسرم، مادر خوبی برای بچههای من است.
بدون تعارف میگویم همه مردهای جهان بعد از مادرشان از همسرشان توقع مادر بودن دارند.
واقعا ممنونم که بچهبازیهایم را طاقت میآورد.
در کل احساس خوبی به تمام اتفاقات دور و برمان دارم و یکی از ستارههای خوب زندگی من همسرم است.
تا الان به ۳ بچه فکر کردهایم.
همسرم عاشق بچههاست.
ما حتی اسم بچههایمان را هم انتخاب کردیم؛ قصه، عشق، ایلیا.
در واقع دو دختر دلم میخواهد و یک پسر.
البته هر چه خدا بخواهد همان است.
عشق را به این دلیل انتخاب کردم که در مدرسه به دخترم بگویند عشق صادقی خانم عشق صادقی بیاید دفتر،
دیگر کسی رویش نمیشود به عشق من بگوید بالای چشمت ابروست.
قصه را هم دوست دارم چون صدایش کنند قصه صادقی.
ایلیا را هم چون ارادت خاصی به امیرمومنان دارم انتخاب کردهام.
نمیخواهم اسم علی را انتخاب کنم که اگر بچه بدی از آب درآمد به اسم علی بیحرمتی شود.
یکی از دلایلی که محل زندگیام را به کرج انتقال داده بودم این بود که نمیخواستم ازدواج کنم.
دورترین نقطه کرج رفته بودم و با خودم میگفتم اینجا ته دنیاست و دستان تمام میشود اما حالا وضع فرق
کرده است.برای عروسیام هم لباس مشکی پوشیدم.
برایم جالب بود وقتی وارد مراسم میشوم با چه عکسالعملی مواجه میشوم.
یکی گفت اِ.
یکی گفت رضا؟؟ یکی گفت مشکی؟ اما اگر غیر از مشکی میپوشیدم تماما روی هر آن چیزی که گفته بودم
باید خط میکشیدم.
من گفتم مشکی رنگه عشقه الان من به عشقی دارم میرسم که عشق شاعرانه، قلبی و احساس من است و
اگر با رنگی غیر از این بیایم دروغ گفتهام.
رضا صادقی و همسرش در کنار شهاب حسینی و همسرش
زندگی ایدهآل