زهره حمیدی و فرزند ۲۷ ساله ایی که از دست داد! + عکس
آثار به نوعی ارتباط خوب و سازندهای با مخاطبانش برقرار کرده است، آخرین مجموعه تلویزیونی در حال پخش از این
بازیگر و مادر مهربان، سریال تلویزیونی «شوق پرواز» است.
عنوان مادر خانواده ظاهر میشود.
زهره حمیدی گفتگویی صمیمی و دوستانه با ما داشتند و از خاطرات تلخ و شیرین زندگیاش برایمان گفت و ما
هم نوشتیم…
بازیگری مرا انتخاب کرد
در حقیقت بازیگری من را انتخاب کرد! من و خانم منیژه حکمت در دوران دبیرستان با
هم همکلاسی بودیم و من به صورت کاملا اتفاقی بعد از آشنایی با خانم حکمت، توسط ایشان برای یک کار
سینمایی به نام «کوچه دلاوران دلگشا» به کارگردانی حسن هدایت، معرفی شدم و پس از بازی در آن فیلم، شروع
فعالیت حرفهای و هنری من آغاز شد.
گفتنی است با توجه به اینکه من متاهل بودم و صاحب فرزند، کار بازیگری تا حدودی برایم دشوار بود و
رسیدگی به هر دوی آنها بسیار سخت، اما از آن جا که به خانواده و شغلم علاقه داشتم هر دو
آنها را تا به امروز در کنار هم حفظ کردم و امیدوارم که در شغلم موفق بوده باشم.
همسرم اول مخالف بود
در ابتدای شروع بازیگری، همسرم خیلی تمایلی به این انتخاب نداشت و موافقت نمیکرد، اما هنگامی
که متوجه علاقه من به این کار شد و با توجه به احترامی که برایم قایل بود، نه تنها مخالفت
نکرد بلکه از من حمایت نیز کرد.
من معتقد هستم که انسان به تمام آرزوهای خوبش میرسد و بازیگری برای من جزء، آرزوهایی بود که من به
آن دست پیدا کردم.
دوران کودکی من، با دوران کودکی بچههای امروز خیلی متفاوت بود، سرگرمی ما با بچههای همسایه یا خواهر و برادرهایمان
بود و بهترین بازیهای ما «لیلی» یا «گرگم به هوا» بود…
تلخترین خاطره
تلخترین خاطره زندگی من فوت حامد عزیز بود و این بدترین حالت برای یک مادر است.
هنگام این جریان من در اهواز و برای فیلمبرداری رفته بودم که اطلاع دادند حامد فوت کرده است.
در طی ۱۶ ساعتی که از اهواز به تهران میآمدم، عین این ۱۶ ساعت برایم مانند یک عمر گذشت و
لحظهای نبود که چشمانم خیس نباشد، درست از همان لحظه که حامد متولد شده بود و پزشک آن را در
آغوشم گذاشته بود تا مدرسه رفتن، بزرگ شدنش، همه و همه مانند یک فیلم بود، حامد تنها ۲۷ سال داشت
که این اتفاق برایش رخ داد، او در اثر ایست قلبی در خواب، ما را ترک کرد، حامد مانند تمام
جوانهای هم سن و سالش به فکر سلامتی و اندامش بود و به همین خاطر از داروهایی که در کلاسهای
بدنسازی به او معرفی شده بود استفاده میکرد و دارویی که حامد مصرف کرده بود روی قلبش تاثیر گذاشته بود،
توصیه من به جوانها به عنوان یک مادر، پرهیز از مصرف داروهای این چنینی و شیمیایی است و جوانهای امروز
باید مثل جوانهای قدیم که زورخانه میرفتند با روشهای درست به فکر سلامتیشان باشند.
۱۶ سالگی ازدواج کردم
در ۱۶ سالگی ازدواج کردم و در سن ۲۲ سالگی ۴ فرزند داشتم، حمید و مهتا خارج از ایران و
بیتا در ایران زندگی میکند و حامد هم دو سال و نیم است که در میان ما نیست.
بعد از ازدواج تصمیم گرفتم با پیشنهاداتی که به من شد، به سمت بازیگری گرایش پیدا کنم، همان طور که
گفتم ابتدای کار همسر و خانوادهام خیلی موافق با تصمیم من نبودند اما خیلی هم عکسالعمل از خودشان، نشان ندادند.
فرزندانم نسبت به شغل من حس خوبی داشتند اما هیچ وقت تمایلی به
بازیگر شدن نشان ندادند که به نظر من هم بازیگری امری ذاتی است و با تزریق نمیتوان، کسی را بازیگر
کرد.
خودم خیلی دوست داشتم که حتی یکی از فرزندانم راه من را ادامه بدهد البته باید بگویم تمایل داشتم که
دخترانم مانند خودم ازدواج کنند و بعد پا به این عرصه بگذارند، اما متاسفانه یا خوشبختانه خودشان راهشان را انتخاب
کردند و خوشبختانه در زندگی و کارشان موفق هستند.
نوه شـــــیرین زبــان
یکی از خاطرات شیرین و جالبی که با (کسری) نوهام داشتم، گفتنش برای خوانندگان شاید جالب باشد،
چون من در سن کم ازدواج کردم زودتر از آن چه که باید، صاحب نوه شدم، یک روز که برای
پیادهروی با کسری به پارک ساعی رفته بودیم، با او صحبت کردم و به آن آمادگی دادم که به کسی
نگوید من مادربزرگش هستم، همان موقع با گروهی روبهرو شدیم و گرم صحبت بودیم که کسری بدون قصدی و با
زبان شیرین بچگانهاش گفت که من نوهاش هستم! همان موقع من جا خوردم و وقتی که از او علت این
صحبتش را پرسیدم گفت من نگفتم که شما مادربزرگ من هستی، گفتم من نوه شما هستم!
با بچههایم دوستم
پدر
و مادرم رابطه خیلی خوبی با هم داشتند و این علاقه و احترام، در بین ما خواهر و برادرها هم
منعکس شده بود و این تربیت درست باعث شد که من در زندگی خودم هم رابطه دوستانهای با فرزندانم داشته
باشم، حتی هنوز هم با خواهر و برادرهایم روابط گرممان را حفظ کردیم با توجه به اینکه، این روزها مشغله
زندگی و خانوادهها زیاد شده است و خواهر و برادرها فرصت کمتری برای دیدار زود به زود هم پیدا میکنند…
۸ بچه هستیم
خانوادهای از سطح متوسط جامعه و کاملا فرهنگی بودیم، پدرم در بهداری کار میکرد و مادرم در
اوایل زندگی، کار تدریس را انجام میداد، اما چون خانواده پرجمعیتی بودیم و من به غیر از خودم چهار خواهر
و سه برادر داشتم، مادرم تصمیم گرفت که تدریس را کنار بگذارد و زمان بیشتری را به تربیت و آموزش
ما اختصاص دهد، در کل با اینکه جمعیت خانواده ما، زیاد بود اما صمیمیت و گرمی بسیاری بین ما حاکم
بود.
موسیقی اصیل ایرانی را خیلی دوست دارم به خصوص ترانههای آقای افتخاری و شهرام ناظری.
هدیه گرفتن از کسانی که دوستشان دارم بسیار خوشحالم میکند به خصوص اگر عطر باشد.
با نوههایم ارتباط گرمی دارم، بزرگترین نوهام کسری است که ۱۴ سال دارد در واقع در سن ۳۶ سالگی صاحب
نوه شدم.
اوقات فراغت فیلم تماشا میکنم یا کتاب مطالعه میکنم.
به نظر من هنرمندان توانا در سینمای ایران بسیار هستند، اما اولین کسانی که به ذهنم خطور میکنند و بازی
خوبی دارند، فاطمه معتمدآریا، امین حیایی و اکبر عبدی میباشند.
بعد از فوت حامد تصمیم داشتم که بازیگری را کنار بگذارم، اما تشویقها و دلگرمی دوستان باعث شد تا حرفهام
را کنار نگذارم.
باشگاه خبرنگاران